eitaa logo
میوه دل من
8.6هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘ صفحه4⃣ دخترک خسته و ناراحت رفت تا به لاک‌پشتی پیر🐢 رسید و بهش سلام کرد. لاک پشت خیلی آروم راه می‌رفت. ولی بازم خسته شده بود😓 نفس عمیقی کشید و پرسید: تو کی هستی❓ دخترک گفت: من دختر کوچیک بزرگ کوتاه بلند چاق لاغر تنبلی هستم. حتما تو هم میخوای بگی تو خیلی زرنگی❗️ لاک پشت گفت: نه، کی گفت که من می‌خوام بگم که تو خیلی زرنگی⁉️ دخترک گفت: تو نمی‌خوای بگی که من خیلی زرنگم؟ باشه. ولی به من بگو که چرا حیونای جنگل🌳 این همه چیزهای جورواجور به من گفتن😒 فیل🐘 گفت که من کوچیکم. موش🐭 گفت که بزرگم. زرافه🦒 میگه که کوتاهم. جوجه تیغی🦔 میگه بلندم. مار🐍 گفت چاقم. خرس🐻 میگه لاغرم. پرنده🦅 هم که گفت من تنبلم😞 ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘ صفحه5⃣ لاک پشت گفت: اونا همه چیز رو با خودشون اندازه می‌گیرن❌ مثلا ببین، همه این حیونا به من میگن که تو خیلی تنبلی، تو خیلی آروم راه میری. ولی من صد سالمه. پدربزرگم هفتصد و هفتاد سالشه. وقتی که من با اون بیرون میرم، بهم میگه: بچه، چرا این قدر تند راه میری؟ تو خیلی زرنگی! بله، اونا همه چیز رو با خودشون اندازه می‌گیرن. ولی من فهمیدم که خودم بهترین حیوان دنیا نیستم و دیگه هیچ حیوانی جز خودم رو با گذشته‌ام اندازه نمی‌گیرم. دخترک فهمید که اصلا مقایسه کردن کار درستی نیس و بدون اینکه ناراحت باشه، خوش و خندان از جنگل بیرون رفت😀 او تازه فهمید که فقط خودشه.یه دختر کوچولوی قشنگ😊 او می‌خواست به پدر و مادرش بگه: من خودم هستم و قرار نیست خودم را با کسی مقایسه کنم🤗 ببینم کوچولوهای قشنگ، تاحالا آدما رو با هم مقایسه کردین؟ 😉 پایان❇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ فرهنگ مقاومت را به کودکان بیاموزیم2⃣1⃣ راه‌های آموزش فرهنگ مقاومت به کودکان ۱۰. کودکی عاشورایی تربیت کنید. عاشورا یکی از صحنه‌های بسیار مستعد برای ترویج فرهنگ مقاومت است و پر است از داستان‌هایی که به درد هر سن و سالی می‌خورد. هر مفهومی که لازمتان باشد را دارد؛ از ایثار و گذشت تا دشمن‌شناسی و ظلم‌ستیزی و… در تمام مسیر آموزش چند نکته را فراموش نکنید⬇️ - از تکرارهای بیهوده پرهیز کنید. تکراری و طولانی بودن هر امری کودک را خسته و دلزده می‌کند. - از هنر کمک بگیرید. فیلم، ادبیات، نقاشی و… می‌توانند غیرمستقیم و با زبانی لطیف با کودکان صحبت کنند. - داستان و شعر را جدی بگیرید. بچه‌ها با هر چیزی که در قالب داستان و شعر عنوان شود، ارتباط بهتری می‌گیرند. - بازی و شادی و هیجان، جزء لاینفک زندگی کودکان است. هر آنچه با اینها پیوند بخورد تأثیر بهتری خواهد گذاشت. - تشویق کردن او را ولو با یک بوسه، به‌خاطر بسپارید. رفتارهایی که به ازخودگذشتگی، ایثار، بخشش و… ربط دارد را حتما تشویق کنید. پایان❇️ ╭┅🍂—🍂🌼🍂—🍂┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅🍂—🍂🌼🍂—🍂┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ موقع عصبانیت فرزندانتان را موعظه نکنید موقع عصبانیت فرزندتان را تنبیه یا موعظه نکنید، چون او تصور می‌کند شما دارید عصبانیت خود را ارضاء می‌کنید؛ نه آنکه از یک حقیقت باارزش سخن می‌گویید و در مقابل عصبانیت شما، بیشتر به دنبال فرار کردن از تنبیه است تا تنبّه یافتن. ╭┅🍂—🍂🌼🍂—🍂┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅🍂—🍂🌼🍂—🍂┅╯
نماز جماعت😅 ╭┅🍂—🍂🌼🍂—🍂┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅🍂—🍂🌼🍂—🍂┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه این داستان: خانواده کبوتر🕊 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣ یکی بود یکی نبود. توی جنگلای شمال ایران🇮🇷 کنار یک رودخونه، درخت بزرگی قرار داشت که کبوتر پدر و کبوتر مادری با جوجه‌هاشون روی اون درخت زندگی می‌کردن🕊 هر چی جوجه‌ها بزرگتر می‌شدن به غذای بیشتری نیاز داشتن😋 برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا می‌رفتن یک روز که جوجه‌ها تنها مونده بودن، یک گنجشک قشنگ🐦 پر زد و کنار لانه جوجه‌ها نشست🐥 جوجه‌ها که تا به حال هیچ پرنده‌ای جز مادر و پدر خودشون ندیده بودن، با دیدن گنجشک از ترس سرهاشون رو زیر پرهاشون کردن و مثلا قایم شدن😨 گنجشک گفت: چرا از من می‌ترسید؟ به من می‌گن گنجشک😇 منم بچه‌هایی مثل شما دارم و اومدم براشون غذا پیدا کنم. اونا کرمایی که روی درخت شما هستن رو خیلی دوست دارن🐛 جوجه‌ها به گنجشک گفتن: چقدر تو زیبا هستی و چه قشنگ و سریع بال می‌زنی و پرواز می‌کنی😍 گنجشک گفت: خداوند این بال‌های زیبا رو به من داده تا با اونا به هرجایی که می‌خوام پرواز کنم و از نعمت‌های خدا برای خودم و بچه‌هام غذا تهیه کنم🥖 ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣ بعد از رفتن گنجشک و برگشتن پدر و مادر کبوتر، جوجه‌ها داستان رو برای بابا و مامان تعریف کردن🕊 فردای همون روز، وقتی پدر و مادر کبوتر در حال رفتن به دنبال غذا بودن، یهو دیدن یه عقاب🦅 به لونه‌ی گنجشکا برای شکار گنجشک کوچولو‌ها حمله کرده😱 پدر و مادر جوجه‌ها خیلی سریع برای حفاظت از گنجشک‌ها فریاد زدن: خطررر خطرر؛ و در همون لحظه، سگ مهربانی🐶 که روی شاخه بود خودش رو روی لانه‌ی گنجشک‌ها انداخت و با پنجه‌های خودش به بال‌های عقاب ضربه زد تا پرنده رو دورکنه. با این حرکتش عقاب تسلیم شد و پرواز کرد و رفت. وقتی گنجشک مادر برگشت، همه برای او ماجرا رو تعریف کردن. گنجشک مادر🐦 از کبوتر‌ها و سگ برای نجات جون بچه‌هاش بسیار تشکر کرد. سگ🐶 با اینکه کمی زخمی شده بود، ولی خوشحال بود که تونسته گنجشک کوچولو‌های همسایه رو نجات بده. از جاش بلند شد و گفت: منم سه تا بچه دارم و دلم نمیخواد به خانواده‌ی عزیزم هیچ آسیبی برسه. برای همین از خانواده‌ی شما هم حفاظت کردم☺️ پایان❇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-☀️🍃🌸🍃☀️-❥●•━━┄ از دامن همین مادرها مالک اشتر پیدا می‌‌شود شماها هستید که می‌‌توانید مملکت را نجات بدهید با تربیت اولاد. تربیت اولاد را پیش شما کوچک کردند. تربیت اولاد بالاترین چیزی است که در همۀ جوامع از همه شغلها بالاتر است. هیچ شغلی به شرافت مادری نیست. و اینها منحط کردند این را. این خیانت بزرگی است که به ما کردند، و به ملت ما کردند. مادرها را منصرف کردند از بچه‌داری .... بچه‌داری را یک چیز منحطی حساب کردند؛ در صورتی که از دامن همین مادرها مالک اشتر پیدا می‌‌شود. از دامن همین مادرها حسین بن علی پیدا می‌‌شود. از دامن همین مادرها اشخاص بزرگ پیدا می‌‌شوند که یک ملت را نجات می‌‌دهند. اینها این را منحطش کردند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صحیفه امام، جلد۷، ص۴۴۵. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
▬▬▬▬▬▬▬▬✿👦🏻 👦🏻🧒🏻کارگاه آموزشی تربیت جنسی ⚡️ فقط 2⃣ روز دیگر 🔜 تا شروع دوره 🔺فرصت را برای ثبت‌نام از دست ندهید 🧒🏻✿▬▬▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┄┅✧🌜•◦❈☀️❈•◦🌛✧┅┄┄ هم کاردستی هم بازی 😍 آشنایی با اشکال هندسی🔸◽️🔵🔺 این مدل بازی فکری شاید ابتدایی باشه اما به خوبی کار میکنه. هر صفحه کتاب رو به یک شکل خاص اختصاص بدید و بعد صفحه آخر رو به شکل جیبی درست کنین و شکل‌های اضافی رو اونجا بذارین. در آخر با یک پانچ گوشه صفحات رو سوراخ کنین و صفحات را با نخ یا روبان به یکدیگر گره کنید. کتاب اشکال شما آماده است و به عنوان یک بازی فکری ذهن کودک شما رو به چالش میکشه. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه این داستان: خوابیدن مینا کوچولو ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀ صفحه1⃣ شب شده بود و🌕 خورشید خانم پشت کوه‌ها رفته بود🏜 و مینا کوچولو باید مثل همیشه به رختخواب می‌رفت🛏 اما او دوست داشت تا دیر وقت و زمانی که مامان و بابا بیدار بودن👨‍👩‍👧 کنارشون بنشینه و با اونا حرف بزنه و مثل اونا تلویزیون تماشا کنه📺 اما مامان هر وقت که مینا👧 از او اجازه میگرفت که بیدار بمونه، اخماش رو درهم می‌کرد و بهش می‌گفت: بچه‌ها باید شبا زود به رختخواب برن و صبح‌ها هم زود از خواب بیدار بشن🤨 اونا نمی‌تونن مثل بزرگترا تا دیر وقت بیدار باشن🕰 مینا از شنیدن این حرف ناراحت می‌شد😔 و فکر می‌کرد مامان چرا هیچ وقت بهش اجازه بیدار موندن تا دیر وقت رو نمیده⁉️ ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀ صفحه2⃣ اون شب مینا👧 با نارحتی به رختخواب رفت، ولی صبح زود وقتی چشماشو باز کرد👀 و از اتاقش به آشپزخانه رفت، با تعجب دید بابا بزرگ🧓 و مامان بزرگ👵 به خونشون اومدن. مینا خیلی خوشحال شد😀 و خودش رو در آغوش مامان بزرگ انداخت🤗 اون تا شب کنار پدربزرگ و مادربزرگ نشسته بود و با اونا بازی میکرد🤩 مینا با خودش فکر می‌کرد حتماً امشب که مامانبزرگ و بابابزرگ به خونه اونا رفتن، مامان و بابا بهش اجازه میدن تا دیر وقت بیدار بمونه😏 ولی وقتی مینا شامش رو خورد😋 مثل بقیه شبا مامان از او خواست که مسواک بزنهو به رختخوابش بره😞 مینا که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود، شروع به گریه و بهانه‌گیری کرد😢 اون روی پاهای مامانبزرگ نشسته بود و می‌گفت: دوست ندارم به اتاقم برم. میخوام اینجا پیش شما بمونم☹️ ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀ صفحه3⃣ مامانبزرگ از مامان اجازه گرفت تا به اتاقش بره و براش قصه بگه📖 اون وقت بود که مینا و مامانبزرگ با هم به اتاق مینا رفتن🚪 مینا روی تختش🛌 دراز کشید و مامانبزرگ براش قصه کودکی‌های خودش رو تعریف کرد🗣 درست هممون موقعی که به سن مینا بود👧 وقتی یک دختر کوچولو بودم درست به سن و اندازه تو، دلم میخواست مثل بزرگترا باشم، مثل اونا تا دیر وقت بیدار بمونم و دوست داشتم هر کاری که اونا انجام میدادن رو انجام بدم. به همین خاطر زمانی که با من مخالفت میکردن❌ ناراحت میشدم و گریه می‌کردم😭 تا این که یه روز مامان به من اجازه داد که با اونا شب رو بیدار باشم🙃 خیلی خوشحال شده بودم و با خودم فکر می‌کردم که اون شب خیلی به من خوش می‌گذره و من هم می‌تونم مثل بزرگترا باشم😌 اصلاً فکر میکردم که خیلی بزرگ شدم💪 شب که شد مثل مامان و بابا تا دیروقت تلویزیون تماشا کردم📺 و باهاشون شام خوردم😋 و با این که خوابم گرفته بود😴 ولی دلم میخواست بیدار باشم👀 آخر شب وقتی به رختخواب رفتم خیلی خسته بودم و زود خوابم برد🛌 ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀ صفحه4⃣ صبح وقتی چشمامو باز کردم👀 متوجه شدم چقدر دیر شده😱 بابا سرکار رفته بود و مامان تو آشپزخونه در حال پختن ناهار بود🍵 دیر وقت بود که صبحانه خوردم🥖🧀 و موقع ناهار که شد، اشتهایی به خوردن ناهار نداشتم😖 دلم می خواست دوباره بخوابم😴 برای همین شروع به بهانه‌گیری کردم تا این که شب بابا به اومد خونه🏡 چون ناهار رو دیر خورده بودم، شام نخوردم و تازه اون موقع بود که متوجه شدم چرا پدرا و مادرا به بچه‌هاشون میگن که باید زود به رختخواب برن. چون اگر بچه‌ها دیر شام بخورن و کم بخوابن⌛️ صبح زود روز بعد نمیتونن از خواب بیدار بشن و اگر چند روز اینطور بیدار باشن مریض میشن🤒 از شبای بعد خودم بعد از این که شام میخوردم به اتاقم میرفتم🚪 مامان هم که دیده بود متوجه اشتباهمشدم، قبل از خواب کنارم مینشست و برام قصه میگفت📚 قصه‌هایی که اونقدر قشنگ بودن که تا صبح خوابشون رو میدیدم😌 مینا کوچولو بعد از شنیدن قصه کودکی‌های مادربزرگ، تصمیم گرفت شبا زودتر به خواب بخواب. چون یاد گرفته بود که اگر تا دیر وقت بیدار بمونه چقدر بهانه‌گیر میشه و هیچ کس از یک بچه بهانه‌گیر و عصبانی خوشش نمیاد😤 مامان هم که متوجه شده بود مینا تصمیم گرفته شبا زود بخوابه تا صبح‌ها با خوش اخلاقی از خواب بیدار بشه😃 هرشب کنارش میرفت و براش یک قصه قشنگ تعریف میکرد🗣 قصه‌هایی که مینا کوچولو تا صبح خواب اونا رو میدید✨💫 پایان❇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا