5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مسئله محبت به کودک مسئله خیلی مهمی است که ما از آن غافلیم❗️
استاد رحیمپور ازغدی 🎙
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تربیت_فرزند
#استاد_رحیم_پورازغدی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
—✧✧🦋✧ 🌹 ✧🦋✧✧—
روز پدر نزدیکه☺️
یه هدیه کوچک برای قدردانی بچهها از پدرشون😍
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#کاردستی
#بازی_سازی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها رو با باباها تنها نذارین😕😂
چرا آخه؟؟؟
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#طنز
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧—
آی قصه قصه قصه📚
این داستان: لباس زمستونی جیرجیرک خانم🧣
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
─━━⊱⋆🍂✦❄️✦🍂⋆⊰━━─
صفحه1⃣
زمستان آمده بود، همه جا سرد بود. پینه دوز خانم توی خانه اش نشسته بود و لباس میدوخت. یک عالم لباس، پارچه و کاموا داشت که باید زود آنها را میدوخت، میبافت و به صاحبانش میداد. خیلی از حیوان ها پارچه های رنگارنگ کلفت آورده بودند تا پینه دوز خانم برای آنها لباس گرم بدوزد. لباس ها کلفت و زمستانی بود.
پینه دوز خانم مشغول دوخت و دوز بود که صدایی آمد.
جیرجی خانم همسایه اش بود. پینه دوز خانم در را باز کرد و گفت: «خوش آمدی جیرجیرک خانم. بفرما تو»
جیرجیرک خانم با یک بقچه که زیر بغلش بود، وارد اتاق شد. آنها کمی با هم سلام و احوال پرسی کردند. کمی از این طرف و آن طرف حرف زدند. بعد جیرجیرک خانم بقچه اش را باز کرد و گفت: «پینه دوز خانم! برایم یک لباس بدوز! یک لباس خوب و قشنگ بدوز!»
پینه دوز خانم به پارچه ای که جیرجیرک خانم آورده بود، با تعجب نگاه کرد و گفت: «با این پارچه؟»
جیرجیرک خانم پرسید: «مگه عیبی داره؟ رنگش بَد ه؟ جنسش بد ه؟»
پینه دوز خانم سرش را تکان داد و گفت: «نه! رنگش خوبه. جنسشم خوبه، اما نازک و خنکه. مال تابستونه.»
پارچه ای که جیرجیرک خانم آورده بود خیلی نازک بود. مناسب زمستان نبود. پینه دوز خانم گفت: «اگر در زمستان این لباس نازک را بپوشی سرما می خوری! مریض میشی!»
جیرجیرک خانم کمی ناراحت شد. دلگیر شد. کمی جیرجیر کرد و گفت: «پینه دوز خانم تو فقط بدوز! پوشیدنش با من» بعد هم خداحافظی کرد و رفت. بعد از چند روز لباس جیرجیرک خانم آماده شد. خود پینه دوز خانم رفت و لباس را به جیرجی تحویل داد.
⬇️ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
─━━⊱⋆🍂✦❄️✦🍂⋆⊰━━─
صفحه2⃣
همان شب پینه دوز خانم منتظر آواز جیرجیرک خانم بود. چون هر شب جیرجیرک خانم از خانه اش بیرون میآمد و جیرجیر آواز می خواند. او هر چقدر منتظر شد، صدای جیرجیر نیامد. شب بعد هم جیرجیرک خانم، آواز نخواند.
پینه دوز خانم دلواپس شد. صبح روز بعد پالتوی کلفتش را پوشید. شال و کلاه کرد و رفت به خانه جیرجیرک خانم. وقتی رسید دید که جیرجیرک خانم توی رختخواب خوابیده است. جیرجیرک خانم عطسه ای کرد و گفت: «پینه دوز خانم کاش حرفت را گوش کرده بودم. لباسم نازک بود. هوا سرد بود. به همین خاطر سرما خوردم. مریض شدم.»
پینه دوز خانم خندید و گفت: «باز خوب شد که زود فهمیدی وگرنه ممکن بود بدتر بشه. چون برف و سرما هنوز تو راهه.»
بعد پینه دوز خانم قول داد که همان شب یک پالتو گرم و ضخیم برای جیر جیرک خانم بدوزد و برایش بیاورد. جیرجیرک خانم هم قول داد که قشنگ ترین آوازش را برای پینه دوز خانم بخواند.
❇️پایان
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
—✧✧🦋✧ ﷽ ✧🦋✧✧—
💠 مراقبتهای توحیدی قبل از بارداری
سرکار خانم نیلچی زاده⏯
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تربیت_فرزند
#خانم_نیلچی_زاده
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام🌹
دوست، مانند وصله (بر لباس) است پس آن را همانند (و همرنگ) خود انتخاب کن!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
غررالحکم، ۱۱۷۹.
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#احادیث
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯