eitaa logo
کربلایی محسن محمدی پناه
1.4هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
724 ویدیو
8 فایل
اینستاگرام: http://instagram.com/mohsen.mohammadipanah.1 صفحه ویراستی: https://virasty.com/Moheb110 متن اشعار: @mohsenmohammadipanah1 کانال عکس: @pic_mohammadipanah توئیتر: https://twitter.com/m_mohammadi13
مشاهده در ایتا
دانلود
کربلایی محسن محمدی پناه
بماند به یادگار ... به تصور اینکه تشییع ساعت ۲ بعد از ظهر شروع میشه داشتم آماده ی حرکت میشدم که یه لحظه با شنیدن صدای پخش زنده ای که بچه ها گذاشته بودن خشکم زد! خوب گوش دادم آره درست بود داشتن تلقین رو میخوندن !! تلفن م زنگ زد شیخ عماد بود ، احوالی گرفتم از مراسم ؛ با نگرانی گفت: " خیلی شلوغه بیا ایشالا می رسی" خودمم نگران بودم که این توفیق ازم سلب بشه ولی بازم دلمو قرص کردم که هر چی شهدا بخوان همون میشه. توی ترافیک مسیر منتهی به گلزار شهدا دیگه گیر افتادم ! مسعود زنگ زد گفتم جای پارک نیست میام هر چی قسمت باشه میشه! گفت صادق داره میاد ماشینو بده پارک کنه زودتر برسی. پشت سرش سید سالاری زنگ زد ( چقدر خوبه ادم دوستای مومن و دلسوزی مثل شماها داشته باشه ، مدیون همه تونم همه ی این سالها )... دیر ولی به هر حال رسیدم ؛ تلقین رو هم خونده بودن ، جمعیت تشییع کننده بیش از تصورم بود تازه خیلیا هم بخاطر بی برنامگی ها نرسیده بودن ، از دور صدای حاج آقا مهدوی می اومد سالهاست با این صدا و روضه هاشون انس دارم. حرکت کردم به سمت نقطه مرکزی جمعیت که قبر دو شهید عزیز بود با شیخ حسین هم حال و احوالی کردم راهنمایی کرد که برای رسیدن از چه مسیری برم ، از لابلای جمعیت متراکم رد شدن سخت بود ولی به هر عزیزی رسیدم با احترام راه باز کرد ، برای من نه !!! به احترام آقاجانم سیدالشهدا علیه السلام ❤️ به ورودی میله ها رسیدم چند قدمی که برداشتم خانواده شهدا رو دیدم و رفتم تا نزدیک قبرها رسیدم ... چند دقیقه ای گذشت یه دفعه نگاهم به زینب دو ساله افتاد از قبل فکر کرده بودم حرفی نزنم که خانواده های داغدار اذیت بشن ولی بی اختیار اسم بی بی جان سه ساله اومد ، قبلا تجربه کرده بودم انس و علاقه مردم به خانم رو ولی صدای گریه همه ی جمعیت این دفعه فرق می کرد عادی نبود ، شونه های مردها بود که می لرزید ، صدای ضجه زنها بود که آتش به دلها می زد. این گریه ها نشانه ای از محبت و همدلی داشت ، نشان از عشق داشت ، مدال همدردی و یکرنگی با خانواده شهدا بود که این جمعیت عظیم به گردن داشتند. اکبر آقای عزیزی کنارم بود ، اشاره کرد روضه رو ادامه نده ، قلب ها دیگه طاقت نداره ( بیرون گلزار دیدمشون و عذرخواهی کردم ، گفت ببخش گفتم قطع کنی ؛ من خودم فرزند شهیدم می دونم چه می گذره بهشون) حلالم کنید ... حرفام به درد کسی نمی خوره ولی امید دارم همین روضه دستمو بگیره 😭 دم همه تون گرم مردم غیور پای تو من فقط سر میدم خانوم سه ساله... الاحقر محسن محمدی پناه 🆔 @mmohamadipanah 🆔 @mohsenmohammadipanah1