eitaa logo
آمٰادِه بَرای ظُهور..!💚
149 دنبال‌کننده
869 عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
﷽ 🌱منتظر یعنی..!💚 سرباز امام زمان به امید اینکه منتظر باشیم؛💚 و منتظر بمانیم ✌️💚 شروع:1402/11/01 پایان: ظهور امام زمان(عج)💚 تبادل✅ فعالیت ها: سیاسی ✅ اعتقادی ✅ فرهنگی ✅ 💬 برای‌گفتگو؛ من‌اینجام: @gomnam313TM87
مشاهده در ایتا
دانلود
🙃🍃 بعد از عملیات خیبــر ڪه منطقه ڪمی آرام شده بود،مادر علی اصـرار ڪرد ڪه باید برویم خواستگـار؎ علی سعی می‌ڪرد از زیر این اصــرارها در برود و می‌گفت: من مـرد جنگــم،دوست ندارم دختـر مردم را بی‌سرپرست رهــا ڪنم بالاخره اصرارها؎ مادر جواب داد و علی برا؎ ازدواج با دختـر خـاله‌اش اعلان موافقت ڪرد قرار شد خواهرش،شرایط علی را به دختـر خـاله‌اش بگوید. بالاخره قرار خواستگــار؎ گذاشته شد موقع رفتن علی یڪ ڪتابی درباره حضرت زهــرا (س) با خود برداشت و رفتنــد بین مراسـم گفتند ڪه عــروس و داماد بروند اتاق دیگر؎ تا صحبت‌هایشان را بڪنند وقتی نشستند علی ڪتاب را گذاشت جلو؎ عــروس: «این ڪتاب را بخون، تو؎ زندگی باید حضرت علــی و حضرت زهــرا (س) الگو؎ من و تو باشه! شغلــم هم میدونی ڪه خطرناڪه. ممڪنه فقط یڪ روز ڪنارت باشم و یا یڪ عُمــر. فڪرهات رو بڪن» خیلی زود این وصلت سرگرفت و قرار بر جشــن ازدواج ده روز بعد از مراسم عقـد، در روز مبعث رسـول خدا (ص) گذاشته شد. 📌 @MoNtAzErZoHo313
🙃🍃 این پا و آن پا مۍڪرد انگار سردرگم بود تازه جراحتش خوب شده بود تا اینڪہ بالاخره گفت: نمۍدانم ڪجاۍ ڪارم لنگ مۍزند حتماً باید نقصـۍ داشتہ باشم ڪہ شهید نمۍشوم نڪند شما راضۍ نیستۍ؟ آن روز بہ هر زحمـتۍ بود سوالش را بۍپاسخ گذاشتم موقع رفتن بہ منطقه بود زمان خداحافظی بہ من گفت: دعا ڪن شهید بشم ناراضۍ هم نباش! این حرف محمـدرضا خیلۍ بہ من اثر ڪرد نمۍتوانستم دلم را راضۍ ڪنم و شهادتش را بخواهم! اما گفتم: خدایا هرچہ صلاحت است براۍ او مقدر ڪن و براۍ همیشہ رفت… همسر @MoNtAzErZoHo313
🙃🍃 برای اولین بار رفتیم حرم و بعد بهشت رضا(ع) برای زیارت شهدا وقتی برمیگشتیم آقا ولی گفت: مثل اینڪه رسـم است داماد حلقه را به دست عروس می‌ڪند خندیدم... گفت: حلقه را به من بدهید ظاهراً مادرم اشتباهی دست شما ڪرده حلقه را گرفت و دوباره دستم ڪرد همسر @MoNtAzErZoHo313
🙃🍃 عبدالله هیچ وقت بہ من نمی‌گفت برا؎ شهادتم دعـا ڪن می‌گفت لزومی ندارد آدم از این حرف‌ها را بہ همسرش بگوید گفتم: می‌دانم ڪہ زیاد برا؎ شهادتت دعا می‌ڪنی اگر مرا دوست دار؎ دعا ڪن باهم شهید شویم گفت: دنیا فعلا با شما ڪار دارد گفتم: بعد از تو سخت می‌گذرد گفت: دنیا زندان مـومن است همسر @MoNtAzErZoHo313 💚
🙃🍃 ڪاظم عازم لبنان بود وقت خداحافظی وصیت‌ها و نصیحت‌ها را داخل اتاق گفت وقتی می‌خواستم پا را از اتاق بگذارم بیرون گفت: از این به بعد خداحافظی ما تا همین‌جا تو؎ اتاق نمی‌خواهم بیایی بدرقه‌ام گفتم: یعنی نمی‌گذاری تا دور نشد؎ ببینمت حتی داخل حیاط؟ گفت: بگذار اگر میروم با دل قرص بروم بدون دلبستگی به دنیا می‌خواهم دلبستگی‌هایم را پشت همین در اتاق بگذارم و بروم تو ڪه جایت امن و همیشگی است در این دل من نگذار نگاهم به دنیا بماند در چهارچوب در خشڪم زد ڪاظم رفت انگار نه انگار ڪه من در یڪ قدمی‌اش تشنه یڪ نگاهش هستم همیشه می‌گفت: به سن و سالِ ڪمت نگاه نڪن تو زود ازدواج ڪرد؎ ڪه ساخته شو؎ پس در مشڪلات هم ظاهرت را حفظ ڪن همسر @MoNtAzErZoHo313💚
🙃🍃 وابستگی‌مان آنقدر زیاد بود که زمانی که من ساعت را نگاه می‌کردم و متوجه می‌شدم نزدیک است از سر کار به خانه برسد تپش قلبم شروع می‌شد وقتی در خانه را می‌زد تپش قلبم بیشتر می‌شد و این یعنی اشتیاق من برای دیدنش بی‌نهایت بود :) همسر @MoNtAzErZoHo313💚
🙃🍃 محسن جان! مرد من! در این مدت که نبودی ولی بودی اتفاقات زیادی افتاد چقدر برایت حرف دارم ناگفته‌هایی به اندازه تمام سال‌های باهم بودنمان تو هم بیا و‌ برایم بگو از لحظه لحظه شیرینی‌های این سفر! همسر @MoNtAzErZoHo313💚
🙃🍃 بعد از هیئت رایه العباس، با لیوان چاے روے سکوے وسط خیابان منتظرم مےایستاد😍 وقتے چاے و قند را بہ من تعارف مےکرد، حتے بچہ مذهبےها هم نگاه مےکردند🍃 چند دفعہ دیدم خانم‌هاے مسن‌تر تشویقش کردند و بعضے هایشان بہ شوهرشان مےگفتند: حاج آقا یاد بگیر! از تو کوچیک تره!😒😂 ابراز محبت هاے این چنینے مےکرد و نظر بقیہ هم برایش مهم نبود حتے مےگفت: دیگران باید این کارها رو یاد بگیرن! ‌ولے خیلی بدش مےآمد از زن و مرد هایی کہ در خیابان دست در دست هم راه مےروند. می‌گفت: مگہ اینا خونہ و زندگے ندارن؟! ‌اعتقادش این بود که با خط کش اسلام کار کند👌🏼 همسر @MoNtAzErZoHo313💚