📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 معجون بزرگمهر
نقل شده است وقتی که انوشیروان بر بزرگمهر؛ وزیر با تدبیر خود خشم نمود، بر او تنگ گرفت و او را به زندانی تاریک افکند و دستور داد که جامه زبر و خشن بر وی بپوشانند. و با غل و زنجیر دست و پایش را ببندند و روزی دو قرص نان جوین و یک جام آب و مقداری نمک به او بدهند و به جاسوسان خود سپرد هر سخنی که حکیم گفت، شاه را از آن سخن آگاه سازند. حکیم مدتی بر این حال ماند و ابدا سخنی بر زبان نیاورد و لب به شکایت وجزع باز نکرد. و به هیچ وجه از کسی استعانت نطلبید.
انو شیروان جمعی را فرستاد که با او گفتگو کنند و از احوالش جویا شوند و هر چه شنیدند بی کم و کاست، به شاه برسانند. آنها نزد حکیم رفته و گفتند: چندی است که در محنت و غم، روزگار می گذرانی امّا با این حال، چرا رنگ چهره ات مانند روز نخست است و هیچ تغییری نکرده و ضعفی در تو مشاهده نمی شود، حکمتش چیست؟ حکیم گفت: این مقاومت و تحمّل به خاطر معجونی است که برای خود درست کرده ام و دائم از آن استفاده می کنم و در اثر آن مانند روز نخست هستم. آنها سؤال کردند اجزای آن معجون چیست؟حکیم گفت:
نخستین جزء آن اعتماد و اطمینان بر کرم خداوند است.
دوم: رضا به قضای خداوند و اینکه آنچه مقدر باشد خواهد شد.
سوم: استقامت و پایداری را بهترین چیز برای امتحان یافتم.
چهارم: امید نجات از سختی و فشار و اینکه از این ساعت تا ساعت دیگر و از این ستون تا ستون دیگر فرج است.
پنجم: اگر صبر نکنم چه کنم.
ششم: توجه به افرادی که کارشان سخت تر از من است.
فرستادگان شاه، سخنان حکیم را به شاه رساندند، شاه چون این سخنان را شنید دستور داد او را از زندان آزاد کردند و دوباره به او مقام بالایی داد.
📚 #غم_و_شادى_در_سيره_معصومين
✍ محمود اکبری
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm