فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چه تلخ و غم انگیز 🖤🥀 .
#جمعه_های_امام_زمانی🌱
#استوری📲
قبلنا داشتیم زندگیمونو میکردیم
یه سری هم به نت میزدیم...
حالا همیشه تو نتیم یه سری هم به زندگی میزنیم!!! 😁
قدیما: موی بلند.. ناخن دراز.. واه واه واه
الان: موی بلند.. ناخن دراز... ماه ماه ماه !!
قدیما: هرکی روزه نبود باید می رفت یه گوشه ای یه چیزی میخورد بقیه نبیننش
الان: هر کی روزه ست باید بره یه گوشه مزاحم غذا خوردن بقیه نشه !😊
قدیما مراسم خواستگاری واسه معرفى دخترو پسرا بود ولى حالا فقط واسه معرفى پدر مادرا ست 😀
قدیما مردم الکی حلقه دست میکردن که همه فکر کنن متاًهلن مثلاً کسی مزاحم نشه.. امروز اونا که ازدواج کردن قایم میکنن که موارد جدیدو از دست ندن😀
خدایی
چی بودیم چی شدیم😏😏
ﯾﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻪ :
.
ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ کس ﺑﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﻋﮑﺲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪﺵ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ!!
مطالب سنگین بود ۱۰ دقیقه هوا خوری😂😂
شاید یه روزی بفهمیم چه اشتباهاتی کردیم ولی کلی پل پشتمون خراب کردیم
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
#رمان_بدون_تو_هرگز
قسمت چهل و هشتم
کیش و مات
دست هاش شل و من رو ول کرد … چرخیدم سمتش … صورتش بهم ریخته بود …
- چرا اینطوری شدی؟ …سریع به خودش اومد … خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت …
- ای بابا … از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره … شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره … از صبح تا حالا زحمت کشیدی …رفت سمت گاز …
- راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم … برنامه نهار چیه؟… بقیه اش با من …دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست … هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه … شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم …- خیلی جای بدیه؟ …
- کجا؟ …
- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده …
- نه … شایدم … نمی دونم …دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم …
- توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده … این جواب های بریده بریده جواب من نیست …چشم هاش دو دو زد … انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه … اصلا نمی فهمیدم چه خبره …
- زینب؟ … چرا اینطوری شدی؟ … من که …پرید وسط حرفم … دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد …
- به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو … همون حرفی که بار اول گفتم … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم … نه سومیش، نه چهارمیش … نه اولیش … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم …اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون … اون رفت توی اتاق … من، کیش و مات … وسط آشپزخونه …
قسمت چهل و نهم
خداحافظ زینب
تازه می فهمیدم چرا علی گفت … من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه … اشک توی چشم هام حلقه زد … پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال …
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم …
- بی انصاف … خودت از پس دخترت برنیومدی … من رو انداختی جلو؟ … چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟ …
برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره … دنبالش راه افتادم سمت دستشویی … پشت در ایستادم تا اومد بیرون… زل زدم توی چشم هاش … با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد … التماس می کرد حرفت رو نگو … چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم …
- یادته 9 سالت بود تب کردی …
سرش رو انداخت پایین … منتظر جوابش نشدم …
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ … هر چی من میگم، میگی چشم …
التماس چشم هاش بیشتر شد … گریه اش گرفته بود …
- خوب پس نگو … هیچی نگو … حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه …
پرده اشک جلویدیدم رو گرفته بود …
- برو زینب جان … حرف پدرت رو گوش کن … علی گفت باید بری …
و صورتم رو چرخوندم … قطرات اشک از چشمم فرو ریخت … نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه …
تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد … براش یه خونه مبله گرفتن … حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم … هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود …
پای پرواز … به زحمت جلوی خودم رو گرفتم … نمی خواستم دلش بلرزه … با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد … تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود …
بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن …
( شخصیت اصلی این داستان … سرکار خانم … دکتر سیده زینب حسینی هستند … شخصی که از اینبه بعد، داستان رو از چشم ایشون مطالعه خواهید کرد …)
22.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻نماهنگ دختر خوب تو 🔻
🔸️کاری از گروه سرود ساقی کوثر
🔹️تهیه کننده:سیدبهنام خدامی
🔹️کارگردان:رضا دهقان
🔹️سرپرست گروه:جواد البرزی
🔹️شاعر:علی عابدی
🔹️آهنگساز :مهدی جهانبخش
🔹️تهیه شده در گروه هنری طاها
🔸️حال دلتون خوش ، هدیه ویژه گروه ساقی کوثر به دختران ایران زمین💥
💥راستی برای دوستانتون ارسال کنید 💚
#حضرت_معصومه_س
#روز_دختر 🩷
مدافعان حـــرم
قسمت چهل و نهم خداحافظ زینب تازه می فهمیدم چرا علی گفت … من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رف
عذر خواهی منو پذیرا باشید✋
وقتی یکی از اعضای خانواده مریض میشه و نتیجش میشه عدم ضبط رمان ها🙈
یکی از کاربرا میخواست امشب ناشناس بزاریم تا حرف بزنیم☺️
بفرمایید این ناشناس و مجاهد👇
https://harfeto.timefriend.net/16840085351512
اگه امشب فرصت نداشت جواب بده حتما فردا شب در تایم خودشون جواب میدن☘
بچه ها من امشب واقعا دیگه نمیتونم بیدار باشم
واقعا دارم غش میکنم
قول مردونه میدم فردا ظهر همرو پاسخ میدم🌹🫀
ببخشید توروخدا
خوب رفقا
دیر وقته
شرمنده یکم دیر شد🙃🌿
ان شاءالله ظهور آقا رو ببینیم🌿🚶🏽♂
ممنون که با مایید🫀🌱
بودن شما خیلی خوبه و انرژی برای ادامه به ما میده🌿✨
شاید بعضی چیزا بر وفق مراد ما نباشه
اما حتما حکمت و صلاحی داره
با صدای بلند میگوییم ؛
بُت پرستی زِ خود پرستی بِه!
-سلمانساوجی.
میفهمی یعنی چی ؟؟؟؟
خیلی حرفه ها
بشین فکر کن رفیق
نوکرم
یا حق 🌿🌱