eitaa logo
مدافعان حـــرم
850 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
11.1هزار ویدیو
230 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
ببخشید خستتون کردیم🙃✨ حلال کنید =) وضو یآدتون نره، شبتون خوش🍃💕 دعامون کنید🙏:)
😴🌿 یادآوری‌اعمال‌قبل‌ازخواب حضرت‌رسول‌اکرم‌فرمودندهرشب‌پیش‌از خواب : 1⃣. قرآن‌راختم‌کنید. (=³بارسورهـ‌توحید) 2⃣. پیامبران‌راشفیع‌خودگردانید. (=¹ بار: اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمد وعجل‌فرجهم،اللهم‌صل‌علی‌جمیع‌الانبیاء والمرسلین) 3⃣. مومنین‌راازخودراضی‌کنید. (=¹بار: اللهم‌اغفرللمومنین‌والمومنات) 4⃣. یک‌حج‌ویک‌عمرهـ‌به‌جاآورید. (=¹ بار: سبحان‌الله‌والحمدلله‌ولااله‌الا الله‌والله‌اکبر) 5⃣. اقامه‌هزارركعت‌نماز (=³بار:«یَفْعَلُ‌اللهُ‌مایَشاءُبِقُدْرَتِهِ، وَیَحْكُمُ‌ مایُریدُبِعِزَّتِهِ») آیاحیف‌نیست‌هرشب‌به‌این‌سادگی‌از چنین‌خیرپربرکتی‌محروم‌شویم
AUD-20220910-WA0018.mp3
1.71M
🌷 فایل صوتی آیت الکرسی 🌷 ‍ ‍ 💠🔹آیت الکرسی 💠🔹بسم الله الرحمن الرحیم 🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ 🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ 🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ 🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ 🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ 🌸 أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ. سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام‌ بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مى‌يابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مى‌شود، سلام بر تو اى پاك‌نهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعده‌اى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دل‌بسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب می‌جويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار می‌كشم.
مدافعان حـــرم
#پشت_سنگر_شهادت #پارت3 راشا به فکر فرو رفت: اون خونه برا من پر از خاطرست نمیشه‌... نمیتونم. _نکته
بسم الله الرحمن الرحیم حالی که این روزها داشت، برای خودش هم عجیب بود. مسیرش را تغییر داد، حوصله خانه را نداشت. همیشه هنگامی که حال خوشی نداشت، به خیابان های شهر پناه می آورد؛ صدای موسیقی اش را زیاد میکرد و بدون هدف در خیابان ها میچرخید. تا جایی که گم میشد و با پرسیدن آدرس خانه اش را پیدا میکرد! حال هم همینطور، درجایی خلوت و بسیار پرت گم شده بود و به دنبال آدمیزادی میگشت برای پرسین آدرس اما...دریغ از یک عدد آدم. وارد کوچه ای شد و با خود گفت: نگا کن خر پر نمیزنه. در جستجوی یک انسان با دقت اطرافش را نگاه میکرد که ناگهان..... صدای وحشتناکی از پشت سرش آمد. فوری دنده عقب گرفت. از کوچه تنگ خارج و وارد خیابان اصلی شد. اما دیر شده بود. ماشین آبی رنگ از تیررس نگاه راشا خارج شده و پسری جوان با سری پر از خون، گوشه خیابان افتاده بود. به معنای واقعی کلمه هنگ کرد. بدون فکر جوان را سوار ماشین کرد و پایش را روی پدال گاز فشار داد تا زودتر جوان را به بیمارستان برساند. *********** چشم هایش را گشود ، درد بدی در سرش پیچید. بوی تند الکل، سقف سفید رنگ و پای درون گچش کافی بود برای اینکه بفهمد در بیمارستان است. اما...چرا؟؟؟ کمی فکر کرد و به یاد آورد: کوچه خلوت، خستگی، آوارگی، درماندگی، تصادف و سیاهی...! آیا در لغتنامه دهخدا کلمه ای برای توصیف حال این جوان وجود دارد؟! برای جوانی که خسته شده از نامردی دنیا ولی نا اُمید نه. برای جوانی که چشم امیدش به خداست و معنای نا اُمیدی را نمیداند. هدفش را میشناسد و یقین دارد روزی به آن میرسد. زیر لب الحمدالله گفت و از ته دل خدارا شکر کرد. ************** درِ اتاق را گشود و وارد شد. جوان به هوش آمده و هنوز در آغوش تخت بود. جلوتر رفت و سلام کرد، پسرک چشم گشود و متعجب جوابش را داد. چه چیز در راشا باعث تعجب او شده بود؟! ابرو های برداشته شده اش؟! مو های فشن شده اش؟! اسکلت های روی لباسش؟! شاید هم شلوار جذب پاره پاره اش..! هر کدام از این ها جداگانه برای این جوان حزب اللهی عجیب بود . اما او یاد گرفته بود از روی ظاهر قضاوت نکند. پس لبخند زد و پرسید: میشه خودتونو معرفی کنین؟! شما کی هستین؟! راشا جلوتر رفت و به دیوار تکیه داد: راشا هستم، ناجی جنابعالی؛ وشما؟! جوان بیمار لبخند زد، حدس میزد اینطور باشد: منم علی اَم، سید علی. ممنون بابت کمکتون، انشاءالله جبران میکنم. در سکوت به یکدیگر خیره شدند. علی به اسکلت های لباس ناجی اش و راشا به دکمه بسته شده یقه علی. واقعا دوست داشت بداند که او اینگونه خفه نمیشود؟! طاقت نیاورد: میتونم یه سوال بپرسم؟! سیّدعلی مهربان پاسخ داد: جانم؟؟بفرمایید.
انگشت اشاره اش را روی گردنش گذاشت و سوالش را پرسید: این دکمه اینجارو میبندی. اکسیژن کم نمیاری؟؟ علی با لبخند دندان نمایی پاسخ داد: من که با همین یدونه دکمه عشق میکنم ولی شما رو نمیدونم. میخوای یه بار امتحان کن ببین چطوره! تنها یک کلمه در ذهن راشا نقش بست (خل) . حس کرد اگر حرفش را نزند خفه میشود: من از این لباسا بپوشم دکمشم ببندم؟؟ مگه دیوانه اَم؟؟ اگر کسی همین حرف هارا به خودش میزد رسما طرف را پودر میکرد . ولی ، علی جای عصبانیت لبخند زد ، دستهایش را به سوی آسمان گرفت و زیرلب چیزی گفت. عجیب نیست اینکه علی در ذهن راشا عجیب نام بگیرد؟؟؟ حرکاتش باعث تعجب راشا شده بود. اوج تعجب راشا لحظه ای بود که علی هنگام خداحافظی پیشانی اش را بوسید و گفت: خدا غفاره ، هروقت بری به سمتش آغوششو برات باز میکنه. این آغوش پر از آرامشو از دست نده😉 ************* دست بر روی قلبش گذاشت و به امام عرض سلام و احترام کرد. اشک از چشمانش جاری شد ، هر بار حرم می آمد همین بود. نائب الزیاره پدر شهیدش میشد و اشک میریخت. دستی بر گونه هایش کشید و به سمت برادرش رفت. او هم دست کمی از حامد نداشت. اشک همانند قطرات باران بر گونه هایش جاری بود. درد داشت. درد داشت نبودن پدر . محمد نوجوان بود ، نیاز به تکیه گاه داشت ، تکیه گاهی به نام پدر. حامد خوب بود ، ولی مگر برادر ، پدر میشود؟؟ دلتنگ بود ، دلتنگ پدر. دلتنگ پدری که دوسال پیش در همین روز به آرزویش رسید و پس از ۱۰ سال به رفقای شهیدش پیوست.💔 حامد جلو رفت ، روبروی برادرش ایستاد و اشک هایش را پاک کرد: بسه دیگه ... بریم زیارت کنیم ، باید بریم دنبال مامان‌. دست در دست یکدیگر به صحن انقلاب رفتند . نماز زیارت خوانده و بالاجبار حرم را ترک و به سوی خانه روانه شدند. نویسنده: سیده زهرا شفاهی راد
آخرین آغوش 💔
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوش به حال اون شیش تا بچه که دیشب بغلشون کردی عمو قاسم...🖤
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین روضه شهید عادل رضایی😭 او مداح گلزار شهدای کرمان بود که ساعاتی بعد از مداحی به شهادت رسید
19.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسم به قطره قطره اشک مادر...💔_