هی نگید اگر کربلا بودم فلان کار میکردم...
اگر اهلش باشیم، امروز روز عاشورایِ من و توعه!
اگر امروز سستی کنیم، مطمئن باشید کربلا هم بودیم کاری نمیکردیم...
+ هیچوقت در طول تاریخ جمهوری اسلامی، انقدر راهپیماییِ ١٣ آبان واجب نبوده❤️✌️🏼
#همه_می_آییم
1401519816.4934.mp3
4.98M
🔻مرگ بر آمریکـ✊ــا
🎙 حامد زمانی
✍#لبیک_یا_خامنه_ای
💥اولین کار اماده کردن موشک و سکوی پرتابش حدود دو ساعت و نیم طول می کشید. درحالی که هواپیماهای عراقی بیست دقیقه ایی بالای سر بچه ها می رسیدند❗ و بمباران میکردند حسن خیلی زحمت کشید تا زمان اماده سازی را ب یک ساعت برساند.
اواخر جنگ هم ده دقیقه ای موشک اماده شلیک می کردند❗💪...
#حسن_تهرانی_مقدم(پدر موشکی ایران)
#اطلاعیه
وَتَصَدَّق عَلَینَا
مراسم هفتمین سالگرد شهدای عملیات محرم
شهیدان محمدحسین محمدخانی، روحاللّٰه قربانی، قدیر سرلک و میثم مدواری
حجت الاسلام استاد سیدحسین مؤمنی
حاج عبدالرضا هلالی
کربلایی محمدحسین پویانفر
کربلایی سید امیر حسینی
پنجشنبه ۱۹ آبانماه ۱۴۰۱ از ساعت ۱۴
بهشت زهرا سلام اللّٰه علیها قطعه ۵۳
مدافعان حـــرم
#اطلاعیه وَتَصَدَّق عَلَینَا مراسم هفتمین سالگرد شهدای عملیات محرم شهیدان محمدحسین محمدخانی، روحا
پیش برادرای شهیدمون به یاد ما هم باشین🌹
دلم یه مزار شهید میخواد و دنیایی از اشک 😭😭
دلم برای یه روضه ی مادر ، توی هیئت ،فضای تاریک پر میکشه🕊
#کانال_مدافعان_حرم
#رمان_سرزمین_زیبای_من
#پارت_چهاردهم
ملاقات غیرممکن
گارد جلوی ورودی تا چشمش به من افتاد با عصبانیت اومد سمتم ... تو چه موجود زبان نفهمی هستی ... چند بار باید بهت بگم؟ ... نمی فهمی بهت میگم تو حق ورود به اینجا رو نداری؟ ...
خیلی عادی و محکم توی چشم هاش نگاه کردم ... من از رئیس دانشکده حقوق وقت گرفتم ... می تونید تماس بگیرید و اسمم رو چک کنید ... اول باورش نشد ... اما من خیلی جدی بودم ... .
- اگر تماس بگیرم و چنین چیزی نباشه ... مطمئن باش به جرم ایجاد اختلال به پلیس زنگ میزنم ... و از اونجا به بعد باید برای خودت قبر بکنی ...
تماس گرفت ولی به حدی توی شوک و هیجان بود که اصلا حواسش نبود بگه من یه بومی سیاهم ... اونها تایید کردن و اون هم با تعجب تمام، فقط ورود من به دانشگاه رو نگاه می کرد ... حس آدمی رو داشتم که تونسته از بزرگ ترین دژ دشمن عبور کنه ... باورم نمی شد پام رو توی دانشگاه حقوق گذاشته بودم ... نه من باورم می شد، نه افرادی که از کنارشون رد می شدم و من رو توی اون فضا می دیدن ...
وارد دفتر ریاست شدم ... چشم منشی که بهم افتاد، برق از سرش پرید ... خودم رو که معرفی کردم باورش نمی شد ...
- کوین ویزل هستم ... قبلا از آقای رئیس وقت گرفته بودم ... .
چند لحظه طول کشید تا به خودش اومد ... چند لحظه صبر کنید آقای ویزل ... باید حضورتون رو به ایشون اطلاع بدم و اجازه ورود بگیرم ... بلند شد و سریع رفت توی اتاق رئیس ... به دقیقه نرسیده بود که اومد بیرون ... .
- متاسفم آقای ویزل ... ایشون شما رو نمی پذیرن ... .
مکث کوتاهی کردم ... اما من از ایشون وقت گرفته بودم ... و قطعا اگر زمان آزاد نداشتن توی این ساعت به من اجازه ملاقات داده نمی شد ... و قبل از اینکه بخواد به خودش بیاد و جوابم رو بده رفتم سمت اتاق رئیس ... یه ضربه به در زدم و وارد شدم ... .
با ورود من، سرش رو آورد بالا ... نگاهش خیلی سرد و جدی بود ... اما روحیه خودم رو حفظ کردم ...
- سلام جناب رئیس ... کوین ویزل هستم و قبلا برای ملاقات شما توی این ساعت وقت گرفته بودم ... و دستم رو برای دست دادن جلو بردم ...
بدون توجه به دست من، به منشی نگاه کرد ... از نگاهش آتش می بارید ... برید بیرون خانم و منتظر باشید صداتون کنم ... .
#پارت_پانزدهم
جایی برای سگ ها
دستم رو جمع کردم و نشستم روی مبل ... اون هیچ توجهی بهم نداشت ... مهم نبود ... دیده نشدن، ساده ترین نوع تحقیری بود که تمام این سال ها تحمل کرده بودم ... .
- آقای رئیس ... من برای ثبت نام و شرکت در دانشگاه حقوق درخواست دادم ... اما علی رغم رتبه و معدل بالا، هیچ پاسخی به من داده نشد ... برای همین حضوری اومدم ...
- بهتره برای شرکت توی یه رشته و دانشگاه دیگه درخواست بدی ... سرش رو آورد بالا ... هر چند بعید می دونم برای پذیرش شما جایی وجود داشته باشه ... .
- اما فکر نمی کنم قانونی وجود داشته باشه که بگه .... یه بومی حق نداره وارد دانشگاه حقوق بشه ... .
خیلی جدی توی چشم هام نگاه کرد ... اینجا جایی برای تو نیست ... اینجا جائیه که حقوق دانها، قاضی ها و سیاستمدارهای آینده این کشور رو آموزش میده ... بهتره حد و مرز خودت رو بشناسی و هر چه زودتر از اینجا خارج بشی...
- طبق قانونی که تربیت شده های همین دانشگاه ها تصویبش کردن ... قانون بومی ها رو به عنوان یه انسان پذیرفته ... جالبه ... برای سگ یه سفیدپوست اینجا جا هست و می تونه همراه با صاحبش وارد بشه ... اما برای یه انسان جا نیست ... این حق منه که مثل بقیه اینجا درس بخونم ... چند لحظه مکث کردم ... نگران نباشید ... من قصد ندارم قاضی یا سیاستمدار بشم ... می خوام وکیل بشم و از انسان هایی دفاع کنم که کسی صداشون رو نمی شنوه ... .
بدون اینکه حتی پلک بزنه، چند لحظه توی چشم هام زل زد ... از این فرصت پیش اومده جای دیگه ای استفاده کن ... توی سیستم استرالیا جایی برای تو نیست ... این آخرین شانسیه که بهت میدم ... قبل از اینکه به پلیس زنگ بزنم و تبدیل به آدمی بشی که کسی صداش رو نمی شنوه ... از اینجا برو بیرون ... .
بلند شدم و رفتم سمت در ... مطمئن باشید آقای رئیس ... من کاری می کنم که صدای من شنیده بشه ... حتی اگر امروز، خودم نتونم وارد اینجا بشم ... به هر قیمتی شده راهی برای دیگران باز می کنم ... .
این رو گفتم و از در خارج شدم ... این تصمیم من بود ... تصمیمی که حتی به قیمت جانم، باید عملی می شد ... .
ان الله مع الصابرین
Abozar Roohi - Refighe Shahidam (320).mp3
2.71M
#رفیق_شهیدم
جونم میزارم برای کشور ❤️
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 یه دهه هشتادی درمورد #آمریکا چی میدونه!؟🤔
♨️دشمنی🤺 ما با آمریکا سر چیه!؟🤔
#روز_دانش_آموز
#روز_استکبار_ستیزی