eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
19.4هزار ویدیو
207 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
راه‌آهن تهران - کربلا تا دو سال آینده افتتاح می‌شود مدیرعامل شرکت راه‌آهن ایران http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
✅روایتی تکان دهنده و زیبا 🔴شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد.. 📘ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره کربلا🌴🌴 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
حکم اعدام ۲ قرآن‌سوز اجرا شد یوسف مهرداد و صدرالله فاضلی‌زارع، دو مجرم اسلام‌ستیز و هتاک به مقدساتِ مسلمانان جهان ، به دلیل ارتکاب جرایم علنی نظیر سب‌النبی، اهانت و اتهام به مادر پیامبر اکرم (ص)، استخفاف قرآن به وسیله سوزاندن و توهین به مقدسات، به دار مجازات آویخته شدند. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
خودرو سهند رونمایی شد سهند قرار است در کارخانه پارس‌خودرو تولید شود. این خودرو مشخصاتی نزدیک به سایپا اطلس دارد. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
💌سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت : در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ایی وجود دارد مانند ، مبارزه ی دو گرگ! که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید، وحقیقت است. کودک پرسید : پدر کدام گرگ پیروز می شود؟ پدر لبخندی زد و گفت ، گرگی که تو به آن غذا می دهی ... . ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
مدافعان حرم ولایت
#روایت_دلدادگی #قسمت۷۰🎬: فرنگیس با دو ناخن چانه ی این دخترک خجول را بالا آورد و همانطور که خیره در
🎬: صبح زود همهمه ای در خانه ی حسن آقا برپا بود ، انگار اینجا زندگی رنگی دیگر داشت . بچه های خانه جست و خیز کنان از درو دیوار آنجا بالا میرفتند و از هر طرف صدایی بلند بود ، یکی هیزم تنور می آورد تا نان داغ بر سفره نهد و دیگری آتش اجاق ناهار را ملایم تر می کرد و آن طرف تر دخترکان درحالیکه سر درگوش هم داشتند ،سبزی پاک می کردند. سهراب که فضای دلنشین خانه و داشتن خانواده را دید ، او که عمری در کوه و کمر گذارنده بود ،در دلش آرزو می کرد کاش او هم خانه و خانواده ای داشت ، تا لذت زندگی را آنگونه که دیگران میچشند ، درک کند. قبل از ظهر ، سفره ی ناهار را پهن کردند و بعد از صرف ناهاری لذیذ، سهراب به همراه کاروان کوچک مورد نظر، رهسپار ولایتی دور شد. همانطور که حسن آقا گفته بود ، همراهان این کاروان افرادی انگشت شمار بودند . مردی مسن که گاری را میراند و دو جوان سوار کار که مشخص بود در جنگاوری مهارت دارند سوار بر اسب و دو مرد میانسال هم با الاغ و یک پیرمرد نورانی که همه او را درویش رحیم صدا می کردند با شتری در پی کاروان روان بود. کاروانی که ظاهرش به زارعین و کشاورزان عامی می ماند. از دروازه گذشتند و وارد جاده ای خاکی شدند، سهراب تک تک همراهانش را از نظر گذارند و با خود فکر می کرد اگر بخواهد گنجینه را بدست آورد ،باید با افراد پیش رویش مقابله کند که البته برای او کاری بسیار سهل بود ، فقط چون مهارت آن دو جوان سوارکار را به خوبی نمی دانست ، باید در موقعیتی مناسب آنها را می سنجید و با نقشه ای زیرکانه ،همراهانش را دور میزد و آن گنجینه ی رؤیایی را از آنِ خود می نمود. سهراب همانطور که غرق افکارش بود ، با صدای درویش رحیم متوجه شد که رخش ،هم قدم با شتر او شده... درویش رحیم همانطور که کتاب دستش را نگاه می کرد ، زیر چشمی سهراب را هم می پایید. سهراب گلویی صاف کرد و برای اینکه اندکی با همراهانش آشنا شود گفت : چه می کنی درویش؟ چه می خوانی؟ این چه کتابی ست که حتی در سفر و سوار بر شتر هم ، دل از آن نمی کنی؟! درویش بوسه ای به کتاب زد و آن را بست و گفت : این کتاب خداست...قرآن است که درس تمام زندگی در هر عصر و زمانی در آن نهفته است... سهراب با شنیدن سخن درویش آه کوتاهی کشید و گفت : آری براستی چنین است، من برای رسیدن به اصالتم به دنبال یک قرآن بودم که نیافتم و ناگهان ذهنش کشیده شده به آن دیدار دلربا و یاد فرنگیس و قرآن دستش افتاد...با یادآوری چهره ی آن دختر زیبا ، دل درون سینه اش به تپیدن افتاد و با خود گفت :نکند آن قران ، همان قرآن.... درویش رحیم که از حرفهای سهراب سر در نیاورد گفت : پسرم ، قرآن همیشه انسان را به اصالتش می رساند ، اگر مایلی قرآنی به تو هدیه دهم... سهراب با تعجب نگاهی به درویش کرد و گفت :... دارد...‌ 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬 : چه می گویی درویش؟ من دنبال اصالتم بودم ، اما نه هر قرآنی، قرانی که مد نظر من است ، با بقیه ی قرآن ها توفیر دارد... درویش لبخند کمرنگی روی لبش نشاند و گفت : قرآن ، قرآن است جوان ، بدون شک هر قرآنی که پیش رویت قرار گرفت تو را به اصالتت می رساند... سهراب از سادگی درویش ،نیشخندی زد و گفت : من در کجا سیر می کنم و تو در کجا ؟! من می دانم تا آن قرآن را نیابم ،هیچ از واقعیت زندگی ام نمی فهمم. درویش سری تکان داد و قرآن دستش را به سهراب نشان داد و گفت : من میگویم تو با همین قرآن دست من هم می توانی به مقصود برسی ، اگر مرد راهی بسم الله....حال که ما لاجرم باهم همسفر شدیم و شاید ماه ها رفیق راه هم باشیم ، بیا و با همدلی ،این راه دراز را کوتاه نماییم ، خدا را چه دیدی شاید زودتر از آنی که فکر کنی به مقصود برسی... سهراب با این سخنان درویش ولوله ای درون دلش افتاد و با خود فکر می کرد : نکند براستی ،درویش از راز درون من خبر دارد و قرآن دستش هم ،همان قرانی ست که متعلق به من بوده؟ با جرقه زدن این فکر، دستش را به سمت درویش دراز کرد و گفت : یک لحظه قرآنت را بده تا ببینم پیرمرد ، اصلا چه شد که شما همراه کاروان ما شدی؟ درویش همانطور که قرآن را به طرف سهراب میداد گفت : اولا من قصد زیارت حرم مولایم علی (ع) را داشتم و تاجر علوی هم لطف کرد و مرا همراه کاروانش نمود تا به سلامت به عراق برسم ، درثانی آیا وضو داری که می خواهی قرآن را لمس کنی؟ سهراب با شنیدن این سخن ، دستش را عقب کشید و گفت : مگر برای لمس قرآن باید وضو داشت؟ درویش لبخندی زد و گفت : آری، قرآن کلام خداوند است ،روانیست با بدن ناطاهر دست به کلام خدا بزنی... سهراب ابرویش را بالا انداخت و گفت : از موقع حرکت شما مدام قرآن در دست داشتی و میخواندی،یعنی اینطور که میگویی تو احتمالا دائم الوضویی و با زدن این حرف خنده ی بلندی سر داد... درویش آه کوتاهی کشید و گفت : ما درویش ها ادعا داریم عاشق مولا علی(ع) هستیم و شرط عشق ایجاب می کند که عاشق ،همرنگ معشوق گردد، از ائمه به ما رسیده که عالَم محضر خداست پس در محضر خدا چه خوب که پاک و با وضو باشیم... سهراب که سخنان تازه ای می شنید و برایش جالب بود ادامه داد: حالا گیرم که وضو هم داشتی ، این وضو اصلا چه اثری دارد؟ درویش رحیم سری تکان داد و گفت : پسرم ، وضو نور است و هزاران راز در آن نهفته است که از درک امثال من خارج است ، باید به این کار مداومت کنی تا اثراتش را ببینی... سهراب نگاهی تیز به درویش کرد و گفت : حتی اگر گناه کار و سراپا تقصیر باشی باز هم اثر دارد؟ درویش آهسته زیر لب گفت : آری اثر دارد که چون منی سالک این راه شدم... سهراب با یک جست از اسب به زیر پرید ، انگار می خواست از همین لحظه صحت گفتار درویش را بسنجد، مشک آب بغل اسب را برداشت و همانجا شروع به گرفتن وضو نمود و همراهانش با تعجب به او نگاه می کردند و کاروان آهسته از او فاصله می گرفت... درویش خیره به سهراب با خود زمزمه کرد: هر چه هستی ،بی شک طینتت پاک است.... دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬 : سهراب به سرعت وضو گرفت و با یک حرکت بر رخش سوار شد و خود را به کاروان رسانید. کنار شتر قرار گرفت و گفت : اینهم از وضو ، حالا اگر می شود قرآن را بدهید... درویش رحیم همانطور که از سرزندگی سهراب غرق لذت شده بود ، قرآن را به طرفش داد. سهراب قرآن را گرفت و افسار رخش را کشید،رخش که اخلاق سوارش را می دانست در جای خود ایستاد.... سهراب دستی به روی جلد قرآن کشید ، کاملا مشخص بود قرآنی که در دست دارد با آن قرآنی که در حرم امام رضا علیه السلام ،از آن دخترک پری رو گرفته بود ، توفیر دارد و آن قرآن جلد و طرحش بسی گرانبهاتر و نفیس تر بود. سهراب که مطمئن شد ،این قرآن ، آن کتاب مورد نظرش نیست ، برای خالی نبودن عریضه ، درب کتاب را گشود و صفحه ی اول قرآن با خطی خوش بیت شعری نوشته شده بود: علی، قرآن و قرآن هم علی است که نور‌ِ حق ،کز هردو منجلی است سهراب بیت شعر را آرام زیر لب خواند و همانطور که اسب را هِی می کرد ،قرآن را بست و به سینه چسپانید، نزدیک شتر شد و قرآن را به طرف درویش داد و همزمان گفت : آدم در کار شما درمی ماند.. درویش با حالتی سؤالی گفت : کجای کار ما ایراد دارد که در آن درمانده ای؟ سهراب نگاهی به دور دست ها کرد و گفت : زمان کودکی در مکتب خانه ،استادی حاذق داشتم ، او‌ نماز و امور دینی را به خوبی به شاگردانش آموزش داد ، می دانم که دوازده امام داریم که آنها پیشوای دین ما هستند، اما هیچ زمانی نشنیدم که ائمه هم پایه ی کلام خداوند باشند... نوشته ای که ابتدای قرآن است ،به چه منظور نوشته شده؟ آیا این از شدت عشق شما به امام علی علیه السلام است که او را هم ردیف کتاب خدا دانسته ای؟ درویش رحیم که از تیزبینی جوان پیش رویش شگفت زده شده بود و انگار خودش هم دوست داشت در این باب سخن بگوید گفت : خدا را شکر که ابتدای همراهی ما شد با یاد و نام مولای عرشیان و فرشیان ، امیر مؤمنان ،علی علیه السلام....سپس خیره در چشمان سهراب و با صدایی که بیشتر به نقالی شبیه بود گفت : براستی که مولا علی علیه السلام، نیست مگر قرآن ناطق و قرآن نیست مگر سراسر ستایش علی و اولادش.... همانا خداوند زمین را آفرید و سپس نگاهی بر آن افکند و از نور خود، محمد صل الله علیه واله و علی علیه السلام را آفرید و بار دیگر نگاهی به زمین انداخت و فاطمه سلام الله علیها و دو فرزندش حسنین علیه السلام را آفرید و سپس خلقت جهان را از سر گرفت و براستی کلام خداست که زمین را بر مدار این پنج نور الهی آفرید و اگر نبودند این انوار مقدس ،بی شک جهان خلقتی هم وجود نداشت... به خدا قسم که علی و اولاد او پایه های ثبات دنیا هستند و اگر روزی برسد که زمین از وجود این انوار الهی، خالی باشد ، همانا بی شک قیامت کبری برپا خواهد شد... سپس درویش نگاهی عمیق به سهراب که مبهوت سخنان او شده بود انداخت و گفت : آیا میدانی که جایگاه بشر، ابتدا بهشت بود و سپس به گناهی که پدر ما ،آدم ابوالبشر با وسوسه ی شیطان ،مرتکب شد ، او را به همراه تمام بنی بشر از بهشت بیرون و به زمین تبعید کردند ؛ سالهای سال آدم ابوالبشر نالید و گریید و پشیمان از کرده ی خود ، از خداوند خواست که او را ببخشد. اما خطایش بسیار بزرگ بود ولی از آن بزرگ تر و عظیم تر ، رحمت و مهربانی خدا بود،خدا خواست که او را ببخشد ، پس رازی را در گوشش زمزمه کرد تا با جاری شدن آن ، بر زبان حضرت آدم ، خدا توبه اش را بپذیرد... آیا می دانی که آن راز چه بود؟ سهراب که غرق این داستان تازه شده بود گفت : براستی خدا به حرمت بیان چه چیزی ،حضرت آدم را بخشید؟ در این هنگام ، احمد، یکی از جوانان همراه کاروان که بحث بین سهراب و درویش برایش جالب بود و به آن گوش می کرد به میان سخن سهراب پرید و گفت : احتمالا خداوند ، اسم اعظم خودش را به پدرمان یاد داده تا خود را نجات دهد.... درویش که جوانان مشتاق روبرویش او را سر ذوق آورده بود گفت : نه!! نام عزیزانی را به حضرت آدم یاد داد تا در خاطر تمام بندگان تا قیام قیامت بماند ،که اینان عزیز خدایند ،اگر می خواهید مورد رحمت خداوند قرار گیرید ،عزیز خدا را عزیز دارید و دست به دامان آنها زنید... در این هنگام که سهراب و احمد هر دو بی طاقت شده بودند با هم گفتند ،چه بود این راز؟! و درویش با صدایی زیبا و لحنی زیباتر گفت : یا حمیدُ به حق محمد یا عالیُ بحق علی یافاطرُ بحق فاطمه یا محسن بحق حسن یا قدیم الاحسان بحق حسین دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🎬 : سهراب با شنیدن این اذکار از زبان درویش رحیم ، با پاهایش آرام بر گُردهٔ اسب زد و از شتر فاصله گرفت و همانطور که زیر لب آن ذکرها را تکرار می کرد به گاری نزدیک شد و با خود زمزمه کردم : این ذکرها را که باعث نجات حضرت آدم شد ، باید در خاطرم حفظ کنم ،بی شک بعد از دزدیدن گنجینه ی تاجر علوی ، برای توبه کردن ، نیازمند این ذکر خواهم شد و آرام تر ادامه داد : وقتی خداوند گناه بزرگ حضرت آدم را با این ذکر ،بخشید ، حتما توبه ی چون منی را هم به واسطه ی این بزرگان ،می پذیرد. در این هنگام یارعلی که بر گاری سوار بود و آن را می راند ،زیر چشمی نگاهی به سهراب کرد و‌گفت : چه شده جوان؟! درویش رحیم در گوشت چه گفته که زیر لب ورد می خوانی ؟ و با زدن این حرف خنده ی بلندی کرد... سهراب با صدای یارعلی به خود آمد و با حالتی جدی گفت : چیزی نگفت ، مگر درویش رحیم غیر از نقالی چیزی هم بلد است؟ یارعلی سری تکان داد و‌گفت : درویش مرد راه خداست ، به خدا سخنش حق است و نفسش برکت است ، من اگر این سفر را قبول کردم با وجود خطرهایی که پیش رویمان است ،فقط و فقط به خاطر وجود و همراهی درویش رحیم است، چون من مطمئنم ، جایی که او باشد ، خدا هم هست و جایی که خدا باشد ،خطر نیست... در این هنگام قاسم که مردی جا افتاده بود، سوار بر الاغ کنار گاری راه می پیمود ،اشاره ای به یارعلی کرد و‌گفت : چه می گویی برادر؟! خدا همه جا هست ، مگر نشنیدی که هم اینک درویش گفت :عالم محضر خداست... و نمی دانی خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است؟ یارعلی گلویی صاف کرد وگفت : آری درست است ، اما منظور من ان بود که جایی مؤمنی حقیقی وجود داشته باشد ، توجه خاص خداوند به آن مکان هست... سهراب با شنیدن حرفهای اطرافیانش که هر کدام در دین از او‌ جلوتر بودند و گویی همه شان دستی در عرفان داشتند با خود اندیشید ،به راستی تاجر علوی کیست که اینچنین جمعی کارکنان اوست و اصلا راز اصلی این گنجینه چیست؟ و در همین هنگام یاد آن قاب چرمین دور گردنش افتاد که پیش آقا سید جامانده بود، یادش آمد که یاقوت به گمان اینکه آن نگین ، گرانبهاست ، می خواست سر از رازش دربیاورد ....اما واقعا راز آن نگین چه بود ، سهراب آهسته تکرار کرد:علی......مرتضی......کوفه.... و الان او رهسپار کوفه بود....و شاید بین راه گنجینه را بر می داشت و به کوفه نرسیده از میانه ی راه بر می ک گشت تا با ثروتی رؤیایی به پری آرزوهایش که حالا می دانست ،کسی جز دختر حاکم خراسان نیست برسد... با یاد آوری چهره ی آن دخترک زیبا رو ، قلب سهراب به شدت شروع به تپیدن کرد ، سهراب نگاهی به گنجینه نمود و با خود گفت : باید نقشه ای حساب شده برای تصاحبش بکشم .... دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
روایت_دلدادگی قسمت۷۵🎬: چند روز از حرکت کاروان کوچک قصه ی ما به سمت عراق عرب ،می گذشت . چند روزی که برای سهراب هر لحظه اش تجربه و شگفتی بود ، او از درویش رحیم یاد گرفته بود که همیشه در محضر خداست و باید با وضو باشد و همچنین شیرینی راز و نیاز سحرگاهی ، قبل از اذان صبح، بسیار بر جانش نشسته بود و هر روز، اول صبح مشتاقانه منتظر شنیدن تفألی که درویش رحیم از قرآن می گرفت و تفسیرش را برای او باز می کرد ،بود. سهراب غرق در عالم تازه ای بود ؛‌که با آن آشنا شده بود و بی خبر از اتفاقات قصر ،در حالیکه در ذهن نقشه ی تصاحب گنجینه را می کشید ،به مقصد نزدیکتر می شد. و اما در قصر دیوارِ موش دار و موشِ گوش دار ، خبری که فرنگیس و‌گلناز را شوکه کرده بود دهان به دهان می گشت. رفت و آمد فرنگیس به عمارت فرهاد بیشتر و بیشتر شده بود و مهرداد هم هر لحظه خود را در رکاب فرهاد می رسانید و با هم پچ پچ ها می کردند و این حرکات ظنِ تمام قصرنشینان را مبنی بر ازدواج فرنگیس و مهرداد قوی تر می کرد. فرنگیس چند بار ، می خواست به مادرش، حرف دلش را بزند و بگوید که از این ازدواج بیزار است ، اما هر بار به بهانه ای ، حرفش ناتمام می ماند ،گویا روح انگیز احساس کرده بود که فرنگیس درباره ی این ازدواج مردد شده ، اما حرف ها و کنایه های دخترش را نادیده می گرفت ،تا آتش این شایعه داغ بود ،آن را به واقعیت برساند. بالاخره بعد از گذشت قریب به یک ماه ،کاری را که روح انگیز به همسرش ، حاکم خراسان بزرگ قول داده بود ، داشت به سر انجام می رسید.... و امروز، روز عروسی فرنگیس با مهرداد بود ، بنا به خواسته ی عروس خانم ، خطبه ی عقد را در حرم امام رضا علیه السلام ،جاری می کردند و جشن و پایکوبی هم پس از آن در قصر بزرگ حاکم برگزار میشد... شور و شوقی آشکارا در قصر برپا بود و هرکس مشغول کار خود و در جنب و جوشی که انگار تمامی نداشت ، بود.. داخل حرم مطهر هم ،نزدیک ضریح دو کرسی زیبا برای عروس و داماد قرار داده بودند و کمی آن طرف تر هم دو کرسی مجلل برای حاکم و شاه بانو وجود داشت، قصر نشینان هنوز به حرم نرسیده بودند اما فضای حرم با دیگر روزها فرق داشت.... ادامه دارد .... 📝 به قلم : ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
گاهی آرامش انسان، در همین ندیدن‌ها و نشنیدن‌هاست. اصلا به این فکر نکن که دیگران درباره تو چه فکری می‌کنند. حتی برایت مهم نباشد، که چطور و چگونه قضاوت می‌شوی. کاری که دوست داری و می‌دانی درست است را بکن، و مسیر خودت را برو. بگذار دیگران هم یاد بگیرند به جای اینکه زمان‌شان را به پای حسادت و قضاوت تلف کنند، دنبال اهداف و آرزوهای خودشان باشند. گاهی آرامش ما انسان‌ها، در همین ندیدن‌ها و نشنیدن‌هاست … ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
✋ 🚨صبحانه خبری 🍳 🔸- رئیس جمهور: کسانی‌که آمادگی تحول در آموزش و پرورش را ندارند، کنار بروند 🔸- لایحۀ ضدتورمی دولت به مجلس ارسال شد/ پیشنهاد کاهش نرخ مالیات کالا‌های اساسی 🔸- نمایندگان در نامه‌ای به هیات رئیسه مجلس خواستار اعلام اسامی دریافت کنندگان خودروی رانتی شدند 🔸 - کنعانی در واکنش به مداخله‌جویی‌های اروپا: در مقابله با تروریسم مصمم هستیم 🔸- سوریه به اتحادیه عرب بازگشت 🔸- دبیر کل اتحادیه عرب: اسد می‌تواند در اجلاس آتی سران عرب شرکت کند 🔸- تأکید چاووش‌اوغلو بر عادی‌سازی روابط ترکیه و سوریه بدون شروط قبلی 🔸- رژیم صهیونیستی قانونگذار بازداشت‌شده اردنی را به اردن تحویل داد 🔸- گروه های مقاومت فلسطین: پاسخ خون را با خون می دهیم 🔸- پیشنهاد دادستان اسرائیل به نتانیاهو: پایان حیات سیاسی در ازای توقف محاکمه 🔸- تشدید اختلافات در کابینه نتانیاهو؛ «بن گویر» نشست هفتگی کابینه را تحریم کرد 🔸- بورل: اگر از اوکراین حمایت مالی نکنیم چندروزه سقوط می‌کند 🔸- موشک‌باران مناطق جنوبی اوکراین از دریای سیاه 🔸 - گروسی: اوضاع در اطراف نیروگاه هسته‌ای زاپوریژیا بالقوه خطرناک است 🔸- سی ان ان: با ارسال پارازیت، روسیه راکت‌های آمریکایی سامانه هیمارس را از مسیر خارج می‌کند 🔸- رقابت انتخاباتی احزاب در آمریکا/ اوجگیری دسانتیس جمهوری خواه، نزول محبوبیت بایدن 🔸- تبلیغات تلویزیونی نامزدهای انتخابات ترکیه از امروز آغاز می شود 🔸- همزمان با تاج‌گذاری پادشاه؛ لیورپولی‌ها سرود ملی انگلیس را هو کردند 🔸- بازداشت ۵۲ معترض در مراسم تاج گذاری چارلز سوم 🔸- ادامه بازداشت مخالفان در تونس   🔸- بیش از ۴۰ کشته و مجروح در تصادف دو کامیون در ترکیه 🔸 ۸ نفر در تیراندازی در مرکز خرید تگزاس کشته شدند؛ فرد مسلح نیز کشته شد 🔸- دلار زدایی از تجارت پاکستان و روسیه/ «یوآن» چین، جای دلار را می‌گیرد 🔸- ادامه درگیری‌های سودان؛ آمار قربانیان به ۵۰۰ نفر نزدیک شد 🔸- رئیس جمهوری برزیل خواستار آزادی آسانژ شد http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
💠استاد حسین انصاریان ◽️گناهان زبانی انسان را از نماز شب محروم می کند و محروم از نماز شب از بسیاری از برکات الهی محروم خواهد بود 📚 نماز شب❤️http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🔴کمال قلیچداراوغلو نامزد ریاست جمهوری ترکیه: که در صورت پیروزی در انتخابات، بزرگراه(جاده ابریشم) که ترکیه را به چین وصل می‌کند و آذربایجان را دور می زند، خواهیم ساخت. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
✅ *نسل هتل نشین* ! 🔻چهل سال پیش، دخترهای خانه صبح ها زود بیدار می شدند تا قبل از مدرسه رفتن، همه جای خانه را رفت و روب کرده باشند و بعد راهی مدرسه می شدند. ودراوقات دیگر باخیاطی وگلدوزی وقالی بافی و... کمک مادر بودند تا قسمتی از بار خانواده رابه دوش داشته باشند! 🔻پسرها بايد يا صبح زود يا عصر، نان و مايحتاج خانه را خريد مي كردند و كارهای مردانه را در كمك پدر خود انجام ميدادند و تابستانها برای ارتقای نسبی وضعیت اقتصاد خانواده وکمک به پدر دراصناف مختلف شاگردی ویا فروشندگی میکردند!!! 🔻حالا با نسلی روبرو هستیم که صبح که بیدار می شوند، از هتل خانه شان خارج می شوند. چون که والدینشان به عنوان *مستخدمین "هتل خانه "* همه جا را رفت وروب خواهند کرد و با يك تلفن همه چيز درب خانه مهياست. 🔻نسلی که در برابر اتاقی که در آن می خوابد و خانه ای که در آن زندگی می کند و ظرفی که در آن غذا می خورد احساس مسئولیت ندارد؛ آیا در برابر سرزمینی که از آب وخاک آن بهره مند است حس مسئولیت خواهد داشت ؟ 🔻برای این نسل، *سرزمین هم چون هتلی است که می توان خورد و خوابید و ریخت و پاشید* ؛ از مواهب طبیعی آن بهره مند شد و بعد اگر باب میل نبود آن را ترک کرد. سرزمین هم، مثل خانه، برای این نسل، هتل است. با این تفاوت که متأسفانه مستخدم سرجهاز ندارد و همه فقط برای خوردن و خوابیدن و بردن آمده اند ! 🔻این نسل را چه کسی وچه کسانی چنین تربیت کرده اند؟ کی بود کی بود، اتفاقاً این دفعه، *من بودم،* *تو بودی،* *ما بودیم !!!* *و...همه بودند.!!!* 🔻کمی به خود بیاییم و تکانی به خودمان و این نسل هتل نشین بدهیم ؛ گرچه به نظر من نسلی که این بچه ها رو تربیت کرد، فکر می کرد چون خودش سختی کشیده باید هرجور امکاناتی رو برای بچه اش فراهم کنه ! و این موضوع از تهیه سیسمونی برای کودک به دنیا نیومده شروع میشه و متاسفانه ادامه پیدا میکنه تا جهاز ومهریه آنچنانی وجشن عروسی که پولش به قیمت وام وقرض کردن پدرکمر خمیده شده تمام می شود ! *تاجاییکه شان والای مادر و پدری خودش رو در حد یک مستخدم برای اربابش پایین بیاره مبادا که آبی در دل فرزندش تکون بخوره.* ! اما غافل شد از اینکه هر باغچه و مزرعه ای با آب زیادی فاسد میشه و به لجنزار تبدیل خواهد شد. 🔻گاهی باغبان به گیاهش بی آبی رو تحمیل میکنه چون میدونه اون گیاه نیاز داره چند روز بستر خشکی داشته باشه تا بتونه ریشه هاش رو توی خاک رشدبده و به حیاتش ادامه بده . 🔻 *امیدوارم همه ی ما مادرها و پدرها بتونیم به این درک برسیم که امکانات هتلی ایجاد کردن برای فرزندانمون افتخار نیست ،* *مسئولیت پذیر کردن و قدردان بار آوردن فرزندانمون افتخار است . 🔴اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
♦️‌ اجازه قانونی قاضی فدرال آمریکا به برگزاری جلسات شیطان پرستی در مدرسه 🔴اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد. ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
48.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 گزارشی جذاب از برنامه عملیات داعش برای اجرای یک عملیات سلسله ای سنگین برای عملیات  انتحاری در بیش از ۵۰ نقطه تهران در سال ۹۵ که به واسطه رصد سازمان های امنیتی جمهوری اسلامی ایران خنثی و تمامی عوامل بازداشت شدند 💢 در این گزارش لحظه به لحظه با تمامی بخش های عملیات واحد های اطلاعاتی از پایش و تحلیل، شناسایی زمینی مناطق تحت نظر تروریست ها، و لحظه ورود به ایران تروریست ها، تعقیب و مراقبت و رصد و مراحل فاز عملیاتی نیرو های امنیتی علیه تروریست ها همراه هستیم که در مرحله آخر با یورش واحد های عملیات ضد تروریسم وزارت اطلاعات به خانه امن داعش تو اطراف تهران عملیات داعش به طور کامل شکست میخورد و تمامی عوامل داعش تحویل قوه قضاییه شدند. 🔻برای هر عملیات یک میلیون دلار بودجه در نظر گرفته شده بود. 🔹 تمامی عواملی که تو فیلم باهاشون مصاحبه شد به حکم دادگاه انقلاب اعدام شدند. 🔴اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد. ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 خمس سرمایه 💠 سرمایه دو قسم است: ۱. سرمایه در گردش (یا مال التجاره یا سرمایه متغیّر) که پول نقد در گردش، اجناس مغازه، تولیدات کارخانه، محصولات کشاورزی و ... را شامل می شود. این نوع سرمایه اگر از درآمد تهیه شده باشد، در اولین سررسید سال خمسی پس از خرید باید خمس آن به قیمت روز پرداخت شود و پس از آن اگر در سررسید سال خمسی بعد نسبت به سال قبل (پس از کسر مقدار تورم)، رشد داشته و خریدار داشته باشد، باید خمس آن پرداخت گردد. ۲. سرمایه ثابت که شامل ملک تجاری، زمین زراعی، ابزار تولید و کسب (حتی وسایل سرمایش و گرمایش) همچنین وسایل حمل و نقل بار یا مسافر و ... است. این نوع سرمایه اگر از درآمد تهیه شده باشد، در اولین سررسید سال خمسی پس از خرید باید خمس آن به قیمت روز پرداخت شود و پس از آن تا زمانی که فروخته نشود، خمس ندارد و ترقی قیمت آن پس از فروش و کسر مقدار تورم، جزء درآمد سال فروش محسوب می‌شود. اگر چند سال از خرید سرمایه گذشته و خمس آن پرداخت نشده باشد، خمس آن باید همراه با تورم پرداخت گردد. ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
💠حکم جواب سلام نامحرم و بچه: 💬جواب سلام کودکان ممیز، اعم از پسر و دختر، مانند جواب سلام زنان و مردان واجب است. 📚 پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنهان ترین ویژگی اخلاق ادما "ظرفیته" پنهان ترین ویژگی اخلاقی آدمیزاد «ظرفیت» هست ... ظرفیت آدم ها به مرور زمان مشخص میشه وقتی صبر نداشته باشی برای شناخت آدم ها، تو اندازه ی ظرفیتشون اشتباه می کنی هر جای زندگی احساس کردید کسی بی دلیل رفتارش با شما تغییر کرده، بدونید بیشتر از ظرفیتش باهاش رفتار کردید یادتون باشه قبل از اینکه خودتون رو، احساستون رو، زندگیتون رو برای کسی خرج کنید، اول ظرفیتش رو بشناسید ... ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا میگید ما نمیدونیم از زندگی چی میخواییم ؟ من میدونم : سلامتی پدر مادر ⭕️ به کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا