1. حرص وجوش خوردن بیش از حد
2. حساس وزود رنج بودن
3. عصبی شدن سریع وزیاد
4. خوردن غذاهای طبع سرد
5. بیخوابی به مدت طولانی
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
اینجا دشت گل محمدی لاله زار بردسیر کرمان است و مرغوب ترین گلاب ایران اینجا گرفته می شود.
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
مدافعان حرم ولایت
روایت_دلدادگی قسمت۷۵🎬: چند روز از حرکت کاروان کوچک قصه ی ما به سمت عراق عرب ،می گذشت . چند روزی که
#روایت_دلدادگی
قسمت۷۶🎬 :
شور و شوقی زیاد، همراه با جنب و جوشی تمام نشدنی در قصر برپا بود .
هر کس پی کاری که بر عهده اش گذارده بودند ، میرفت ، کم کم سر و کله ی میهمانان هم پیدا شده بود .
مراسم ازدواج تک دختر حاکم خراسان بود و از هر طرف باران هدیه های مختلف به سمت قصر باریدن گرفته بود.
روح انگیز در حالیکه چهره اش از شادی میدرخشید ، مدام طول و عرض اتاق را می پیمود و گاهی جلوی آینه می ایستاد و لباس زیبایی را که پوشیده بود از نظر می گذراند و منتظر بود تا کار مشاطه ی قصر تمام شود و چهره ی زیبای دخترش را ببیند و سپس به همراه حاکم برای خواندن خطبه ی عقد به سمت حرم برود.
بالاخره درب اتاقش را زدند و خدمتکاری به او خبر داد که مشاطه کارش تمام شده..
روح انگیز با حرکاتی که سرشار از شادی بود به سمت اتاق مورد نظر رفت ، وقتی داخل شد و صورت زیبای فرنگیس را که در نیم تاج زرّین و سکه های طلایی که بر پیشانی اش آویزان شده بود ، دید .
زیر لب وان یکادی خواند و به او فوت کرد و خیره در چشمان درشت و زیبای دخترش با لحنی ذوق زده گفت : سریع اسپند و نمک آورید ....
براستی که فرنگیس زیباترین دختر روی زمین است و بلافاصله دستی که پر از اسپند بود ، دور سر فرنگیس به گردش در آمد ، سرو گل ، دایه ی فرنگیس که او را چون جان خود دوست می داشت ، شروع کرد زیر لب ورد خواندن: شنبه زا، یک شنبه زا ، دوشنبه زا....نظر درگذر....به حق قران ...نظر درگذر...
و فرنگیس با چشمانی بی روح به آینه ی پیش رویش که گرفته بودند تا خود را ببیند ، خیره شده بود و پلک نمی زد.
روح انگیز پشت صندلی که فرنگیس نشسته بود ایستاد و از پشت سر به طوریکه آرایش و لباس عروس را بهم نریزد ، شانه های او را در بر گرفت و گفت : عروسک قشنگم...با دیدنت خیالم راحت شد که همه چیز رو به راه است ، من و پدرت زودتر به حرم می رویم و ان شاالله پشت سر ما، کاروان شما که برادرت فرهاد و سربازانش شما را همراهی می کنند ، حرکت می کند و سپس بوسه ای نا ملموس از گونه ی او گرفت و بدون اینکه بداند چه در دل دخترش می گذرد ، از اتاق خارج شد....
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#روایت_دلدادگی
قسمت۷۷🎬:
حاکم و همسر و همراهانش وارد حرم شدند و پس از عرض ارادت و زیارت ،روی صندلی های سلطنتی با پشتی بلند و کنده کاری شده ،نشستند و کمی آن طرف تر تختی که برای جلوس عروس و داماد فراهم کرده بودند ، قرار داشت و آن طرف تخت هم دو صندلی دیگر برای سلمان خان و همسرش ، مشاور اعظم و پدر داماد ، قرار داشت.
با نشستن حاکم و روح انگیز بر کرسی هایشان ، گویی اجازه ی جلوس به جمع حاضر را دادند.
البته به جز پدر عروس و داماد و عاقد ، مردی در حرم وجود نداشت و کل جمعیت را زنانی از بزرگان و بزرگ زادگان تشکیل می داد.
از آن طرف ، کاروان عروس، با کالسکه ای مجلل که تزیین شده با گلهای زیبا و رنگارنگ بود ، در حال رسیدن به حرم بود ، جلوتر از کالسکه فرهاد و دوست صمیمی اش مهرداد حرکت می کردند و اطراف کالسکه ی عروس هم ، نگهبانان و گارد مخصوص سلطنتی که مهرداد ریاست آن را بر عهده داشت ، گرفته بودند.
بالاخره کاروان عروس کشان به حرم رسید و با بلند شدن صدای صلوات و پیچیدن بوی مشک و عنبر و عود ، عروس را در حالیکه چادری سفید برسر و صورت انداخته بود و دستش در دست زهرا، همسر شاهزاده فرهاد ،قرار داشت، بر تخت نشاندند.
کمی با فاصله ، مهرداد این داماد بلند بالا که شادی از چشمانش میبارید و چون کودکی خجل و سربه زیر، چشم به گلهای قالی زیر پایش دوخته بود ،بر روی تخت ،کنار دختری که میرفت همسفر زندگی اش باشد ،نشست.
عروس خانم از زیر چادر حریر سفیدش ،چشم به دختری داخل آینه دوخت که قرار بود همسر مهرداد شود و دلش مانند گنجشککی بی پناه خود را به دیواره ی بدن می کوبید ،چون بیم داشت از حوادث بعد خواندن صیغه ی عقد.
تمام کارهایی که می بایست بشود ، انجام شده بود و عاقد که انگار عجله داشت ، می خواست شروع به خواندن خطبه کند.
فرهاد سر در گوش عاقد گذاشت و او هم همانطور که سرش را تکان می داد ، از زیر چشم به داماد و عروس مجلس نگاه می کرد.
عاقد آرام مطلبی را گفت که در هیاهوی جمع گم شد و بلندتر ادامه داد: دوشیزه ی مکرمه....آیا بنده وکیلم؟
و عروس که انگار بسیار ذوق زده و یا شاید هراسان بود ، با صدایی که میلرزید در همان لحظه ی اول گفت : با اجازه ی آقا امام رضاعلیه السلام و بزرگترهای مجلس،بله....
با گفتن این حرف ، صدای کِل کشیدن زنها به هوا رفت ، اما روح انگیز با تعجب خیره به دخترکش که در زیر چادر پنهان شده بود ، نظر افکند ، او فکر می کرد که گوشهایش اشتباه شنیده ....
تا اینکه عاقد از جا برخواست و بیرون رفت...
چون قرار بود هدایا را داخل سالن بزرگ قصر به عروس و داماد دهند ، پس لازم بود سریع تر به قصر بروند.
قبل از بلند شدن ، روح انگیز اشاره به مهرداد کرد و گفت : نمی خواهی روی همسرت راباز کنی و به اتفاق هم، اولین زیارت متأهلی را به جا آورید؟
مهرداد همانطور که عرق بر پیشانی اش نشسته بود بریده بریده گفت :ب....ب...بله..
و با دستانی لرزان ، چادر را از سر همسرش کنار زد و ناگهان....
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#روایت_دلدادگی
#قسمت۷۸ 🎬:
روح انگیز تا چشمش به چهره ی عروس افتاد ،جیغ کوتاهی کشید و دستش را روی دهانش گذاشت.
حاکم خراسان که از صدای جیغ روح انگیز متوجه عروس داماد شده بود ،با تعجب آنها را نگاه کرد و گفت: ا...اینجا چه خبر است؟
گلناز که صورتش از ترس سرخ شده بود سرش را پایین انداخت و مهرداد هم دستپاچه ، با نگاهی ملتمسانه به شاهزاده فرهاد خیره شد.
سلمان خان که حالا متوجه اصل موضوع شده بود به سمت پسرش یورش برد اما شاهزاده فرهاد بین او و مهرداد قرار گرفت و همانطور که نگاهش به مادرش روح انگیز بود گفت : مادر من ، از اول هم مهرداد نظرش گلناز بود و از طرفی فرنگیس هم هیچ علاقه و التفاتی به مهرداد نداشت ، ازدواج یعنی تعیین یک همسر و همسفر برای یک عمر زندگی، پس باید دلت در گرو مهر کسی باشد که او هم تو را دوست می دارد...
هم گلناز ،مهرداد را دوست دارد و هم مهرداد جانش برای این دختر در میرود.
بارها و بارها شاهد بودم که فرنگیس می خواست به طریقی به شما بفهماند که دلش با این ازدواج نیست ، اما شما همیشه دانسته و نادانسته ، اجازه ندادی حرف دلش را به شما بگوید ، شما می خواستید که دخترتان عروس شود ....همین...
در این هنگام روح انگیز با دو دست بر سرش زد و گفت : تو...تو ...می دانستی که قرار است چنین افتضاح بزرگی پیش بیاید و لب فرو بستی و چیزی نگفتی و اجازه دادی آبروی چندین و چند ساله ی پدرت بر باد رود؟!
الان مردم درباره ی فرنگیس، خواهر تو و دختر یکی یکدانه ی حاکم خراسان بزرگ ،چه می گویند هااا؟ آیا نمی گویند حکماً دختر حاکم عیبی نقصی داشته که کلفتش را به جای خودش به حجله ی عروسی فرستاده؟!
روح انگیز همانطور که آه و ناله اش به هوا بود گفت : آخر من چه کنم با این بی آبرویی؟!
ناگهان حاکم خراسان به صدا درآمد و گفت : صبر کنید، این خبر نباید به گوش کسی برسد ، سریع درب حرم را ببندید و قاصدی به قصر روان کنید و فرنگیس را اگر شده بالاجبار و با دست بسته به اینجا آورید...
امروز باید فرنگیس به عقد این پسر در آید و جلوی چشمان فرنگیس ، صیغه ی طلاق این کلفت ،جاری شود....
حاکم با زدن این حرف بر صندلی اش نشست و رو به فرهاد گفت : مگر نشنیدی چه گفتم؟! فی الفور به قصر برو و خواهرت را بیاور ،به عجز و ناله ی او هم هیچ بهایی نده ، وگرنه من می دانم و شما....زوووود
فرهاد که تا به حال پدرش را به این شدت برافروخته ندیده بود ،دستی به روی چشم گذاشت و به سرعت بیرون رفت...
گلناز ، این دخترک زیبا ، از شدت ترس مانند بید می لرزید و در کنارش مهرداد خیره به عشقی بود که میرفت از دستش به در شود...
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#روایت_دلدادگی
#قسمت ۷۹🎬 :
جوّ حرم مطهر ،مملو از سکوت بود اما سکوتی که شاید مقدمه ی یک غوغایی بزرگ میشد.
گلناز چادر بر سر کشیده بود و در زیر چادر مانند ابر بهاری گریه می کرد و مهرداد خیره در عروس روی پوشیده ی داخل آینه ، زیر لب ذکری را مدام تکرار می کرد.
سلمان خان و همسرش ،با نگاهی غضبناک به عروس نگون بخت چشم دوخته بودند و حاکم خراسان، بی هدف دانه های تسبیح گرانقیمت دستش را بالا و پایین می کرد و روح انگیز خیره به عروس و داماد و جمعی که شاهد رسواییش بودند ، در ذهن هزاران نقشه می کشید که چگونه این آبرو ریزی را سرپوش ندهد ، اما مگر میشد؟ اینهمه جمعیت شاهد ماجرا بودند ، آنهم زنانی که سلاح قویشان زبان و حرفهای خاله زنکی بود، روح انگیز هر چه زمان می گذشت برافروخته تر می شد و از دست تنها دخترش ،به شدت خشمگین بود و تصمیم داشت بعد از مراسم عقد ، گوشمالی درستی به این عروس بی فکر بدهد.
همانطور که جمع خاموش بود ،آرام درب حرم باز شد و تمام چشمها خیره به درب ورودی بود ، اما در کمال تعجب دیدند که شاهزاده فرهاد به تنهایی وارد شد و هنگامی پشت سرش ،درب را بستند ، همگی متوجه شدند که انگار فرهاد موفق نشده ،فرنگیس را راضی کند و به مجلس عقد بیاورد.
فرهاد هنوز به پیشگاه حاکم نرسیده بود که روح انگیز صبر از کف داد و مانند اسپندی که از روی آتش میجهد ، از جا برخاست و با صدای بلند فریاد زد : پس کجاست خواهرت؟!
فرهاد جلو آمد و همانطور که دست مادرش را می گرفت و به اوکمک می کرد تا بنشیند ،آهسته در گوشش گفت : میدانم فرنگیس اشتباه کرده و باید جوری دیگر حرفش را به شما میزد اما الان در این جمع زنانه ، روانیست شما به عنوان شاهبانوی دربار چنین برخوردی کنید ، اندکی خویشتن دار باشید مادر...
روح انگیز همانطور که دندان بهم می سایید گفت : بگو بدانم آن دخترک خیره سر کجاست؟
فرهاد نزدیک پدرش شد و گفت : فرنگیس نبود ، هر کجا که گشتیم نبود که نبود ، انگار آب شده و به زمین فرو رفته....
ادامه دارد.....
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#روایت_دلدادگی
#قسمت۸۰🎬:
روح انگیز با شنیدن این سخن فرهاد که به آرامی در گوش پدرش گفت ، رنگ از رخش پرید و مانند مجسمه ای گچی با رنگی سفید بر جای خود خشکش زد..
حاکم خراسان که مردی دور اندیش با تجربه بود ، آرام از جا بلند شد و روبه جمع زنان پیش رویش که از فضولی در حال ترکیدن بودند کرد و گفت : آنطور که مشخص است ،شاهزاده خانم به این ازدواج رضایت نداده و بدون اینکه فکر آبروی ما را بکند ، این نقشه را طراحی نموده ، چون از علاقه ی کلفتش گلناز به پسر مشاور ما با خبر بوده ، به نوعی خواسته از خود گذشتگی کند و اینک هم پیغام داده ، که لطف ما شامل حال این عروس و داماد شود و جشن عروسی شان را به جانشان زهر نکنیم چون او هرگز با مهرداد ازدواج نخواهد کرد و ما هم چون دخترمان را عزیز می داریم و نمی خواهیم کوچکترین ناراحتی برای ایشان پیش بیاید و از طرفی سعادت و خوشبختی او را می خواهیم و همانا خوشبختی در اجبار به ازدواج نمی باشد ،به خواسته اش احترام می گذاریم.
و سپس رو به سوی عروس و داماد کرد و گفت : ان شاالله خوشبخت باشید و بدون اینکه حرف دیگری بزند رو به همسرش که از شدت عصبانیت و فشار روحی ،حالش دگرگون بود نمود و گفت : برخیز تا به قصر برویم ، کارهای حکومتی مانده است.
با این حرف حاکم ، سلمان خان همانطور که با عصبانیت از عروس و داماد زهر چشم می گرفت ،از جا جست و گفت : آخر قربان...
حاکم خراسان به حرفهای او توجهی نکرد و همراه روح انگیز به سمت درب حرم راه افتاد.
روح انگیز همانطور که در کنار همسرش قدم بر می داشت گفت : این چه حرفهایی بود که گفتی؟ براستی فرنگیس برایتان پیغام داشت؟
حاکم دندان هایش را بهم سایید و همانطور که اطراف را از نظر می گذراند با لحنی رازگونه که فقط روح انگیز می شنید گفت : دخترت معلوم نیست به کدام جهنم دره ای رفته ، اگر این حرفها را نمی زدم که الان هیچ آبرویی پیش مردم نداشتم ، باید این اتفاق را به گونه ای جمع می کردم و از طرفی مردم لطف ما را به حد اعلا میدیدند، لطفی که در حق پسر نمک به حرامی مثل مهراد نمودم ، حقیقتا او هم در این بی آبرویی سهیم است و باید سرش را از تن جدا می کردیم .....در ضمن شما هم کمی خوددار باش و مبادا کسی از غیبت فرنگیس بویی ببرد...
هیچ کس....
هیچ کس....
فهمیدی؟!
روح انگیز مانند جسمی بی روح سرش را تکان داد و با خود می اندیشید به راستی فرنگیس کجاست و چه در فکرش می گذرد؟
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
May 11
🌷 امیرالمومنین امام على(عليه السلام) :
✍ لِكُلِّ شَيءٍ زَكاةٌ، وزَكاةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ
🖌 هر چيزى زكاتى دارد و زكات عقل ، تحمُّل نادان هاست.
📖 غررالحكم ، حدیث7301
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🚨 دو دقیقه آموزش خرید توجه مردم ، کاسبی خون و براندازی و صادراتی شدن رو توسط مسیح علینژاد به رویا حکاکیان رو ببینید !
❌️اینطور با هماهنگی هم دیگه سر مردم کلاه میگذارن !
پ.ن: میبینید با چه انرژی و انگیزه ای با هم هماهنگ میشن برای خدمت به اهداف شیطان؟
اینجا هم باید مسائل پیش پا افتاده رو برای مسئولینی که میلیاردها بودجه دستشونه ولی دارن هدرش میدن توضیح بدیم و بعدش هم هیچی.
دشمن کار میکنه و دوستان فقط سر ماه حقوقشونو میگیرن!
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
پادشاه عمان به زودى به ايران مىآيد
🔹معاون اول رییس جمهور در دیدار «قیس بن محمد الیوسف» وزیر صنعت، تجارت و توسعه سرمایه گذاری عمان: تهران برای ایجاد تحول در مناسبات تجاری خود با مسقط و ارتقای سطح همکاریهای اقتصادی فیمابین آمادگی کامل دارد.
🔹وزیر صنعت، تجارت و توسعه سرمایه گذاری عمان: در این سفر از پیشرفتها و دستاوردهای صنعتی ایران شگفت زده شدهایم.
🔹خواستار انعقاد موافقتنامه تجارت ترجیحی میان دو کشور هستيم. امیدوارم با سفر پادشاه عمان به ایران که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد، فصل جدیدی از روابط و مناسبات تجاری میان دو کشور گشوده شود./رصد
🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
14.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیشنهاد_دانلود
تا حالا ازین زاویه نگاه نکرده بودم 😊
🌹#دکتر_عزیزی
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
دقیقا به چی فکر میکنه؟😍😘😂
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹دنبال مال دنیا بودن خوبه؟
🎙 استاد رفیعی
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی یعنی
واقف بودن به اینکه
هر چه داریم از رحمت خداست
و هر چه نداریم از حکمت خدا…
احساس خوشبختی یعنی همین!
خوشبختی رسیدن
به خواستهها نیست...،
بلکه لذت بردن از داشتههاست..
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
هرگز برای تهیه ته دیگ از نان استفاده نکنید !🍛
▫️به گفته کارشناسان، خوردن نان، سیب زمینی، ته دیگ و غلات و غذاهای برشته از آن نظر مضر است که ماده سمی به نام ماده آکریل آمید در آنها تولید می شود، به گونه ای که در طولانی مدت می تواند یکی از دلایل ابتلای فرد به سرطان شود
+ برای عزیزانتان ارسال کنید
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
آدامس برای دندان پر شده سم است !
🔸اگر در دندان هايتان پركردگی هايی از جيوه داريد، جويدن آدامس می تواند موجب آزادسازی نوروتوكسين كه نوعی سم است و به عصب آسيب می رساند، شود
🔹وقتی آدامس جویده می شود بزاق دهان ترشح می شود و این بزاق باعث آزاد شدن جیوه آمالگام می شود و در نتیجه باعث خرابی دندان های پر شده می شود
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
هدایت شده از اللهم صل علی فاطمه و ابیها
بذرپاش: فقط ۳۰ درصد اخبار توافق با کشورها اعلام شد
🔹وزیر راه و شهرسازی: تاکنون فقط ۳۰ درصد اخبار توافق با کشورها را اعلام کردهایم، و به دلیل اذیت و آزار دشمنان برخی از توافقات با کشورهای دیگر در بخشهای ریلی، هوایی، دریای و جادهای را اطلاع رسانی نکردهایم🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در طول روز پهلوونای زیادی از کنارمون رد میشن که نمیشناسیمشون؛ به افتخار همهشون ❤️
(به مناسبت دیروز که روز پهلوون بود)
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
29.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ییلاق زیبای( رجه ) #سوادکوه، پلسفید😍
#مازنداران
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
💬 پوشیدن لباس تنگ برای زن در نماز
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
💠 حکم مال پیدا شده
.
💬 سوال:
من یک انگشتر پیدا کرده ام؛ آیا جایز است مبلغ آن را به فقیر صدقه بدهم و خودم از آن استفاده کنم؟
✅ پاسخ:
◀️ اگر قیمت آن، به مقدار دو و نیم گرم نقره یا بیشتر باشد و نشانه ای دارد که با آن صاحبش پیدا شود، باید یک سال (به صورتی که در رساله های عملیه بیان شده) اعلان گردد؛ چنانچه صاحب مال پیدا نشود می توانید آن را برای خود بردارید به قصد این که هر وقت صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهید یا برای او نگهداری کنید تا زمانی که پیدا شد، به او بدهید ولی احتیاط مستحب آن است که از طرف صاحبش صدقه بدهید. البته اگر در بین سالی که اعلان می کنید از پیدا شدن صاحب مال ناامید شوید، احتیاط واجب آن است که صدقه بدهید.
❇️توجه: برای صدقه دادن، اختیار دارید که خودِ انگشتر یا قیمت آن را به فقیر بدهید.
📚 بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
┏━✨🌹✨🌸✨━
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن ایرانی
زن اروپایی
#حجاب
زن زندگی آزادی واقعی
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ_تصویری☝️
❓موضوع: حکم بازی شطرنج ؟
💠 #استاد_وحیدپور
⭕️ به کانال #مدافعان_حرم_ولایت_بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865