eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.7هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
15هزار ویدیو
321 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
الهام علی‌اف عقب نشست ‌ ‌ 🔺رئیس‌جمهور جمهوری آذربایجان در گفت‌و‌گو با یک شبکه اسپانیایی بار دیگر از آمادگی همکاری کشورهای قفقاز جنوبی با ایران، روسیه و ترکیه خبر داد. 🔸گفته می‌شود وزیر دفاع جمهوری باکو پس از تماشای رزمایش نظامی جمهوری اسلامی ایران به نام «فاتحان خیبر»، به فرماندهان تحت امرش دستور داد به آموزش نیروهای نظامی در ارتش توجه بیشتری داشته باشند. @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_سیزدهم 💠 دیگر رمق از قدم‌هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُست‌تر می‌شد و او می
✍️ 💠 باورم نمی‌شد پس از شش ماه که لحظه‌ای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و می‌دانستم دیگری برایم در نظر گرفته که رنگ از صورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود و می‌ترسیدم مرا دست غریبه‌ای بسپارد که به گریه افتادم. از نگاه بی‌رحمش پس از ماه‌ها محبت می‌چکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، زمزمه کرد :«نیروها تو استان ختای جمع شدن، منم باید برم، زود برمی‌گردم!» و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی می‌داد تا دلش آرام شود :«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از حمایت می‌کنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به حمله کنه!» 💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمی‌دانستم خودش هم راهی این لشگر می‌شود که صدایم لرزید :«تو برا چی میری؟» در این مدت هربار سوالی می‌کردم، فریاد می‌کشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد :«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدن‌شون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!» 💠 جریان در رگ‌هایم به لرزه افتاده و نمی‌دانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم :«بذار برگردم !» و فقط ترس از دست دادن من می‌توانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد :«فکر کردی می‌میرم که می‌خوای بذاری بری؟» معصومانه نگاهش می‌کردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد :«ولید یه خونواده تو بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.» 💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت :«این خانواده هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد، با لحنی محکم هشدار داد :«اگه می‌خوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابی‌های افغانستانی!» از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ کرده بودم که با هق‌هق گریه به پایش افتادم :«تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانه‌ام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت :«چرا نمی‌فهمی نمی‌خوام از دستت بدم؟» 💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را می‌سوزاند. با ضجه التماسش می‌کردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمی‌کرد که همان شب مرا با خودش برد. در انتهای کوچه‌ای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش می‌کشید و حس می‌کردم به سمت می‌روم که زیر روبنده زار می‌زدم و او ناامیدانه دلداری‌ام می‌داد :«خیلی طول نمی‌کشه، زود برمی‌گردم و دوباره می‌برمت پیش خودم! اونموقع دیگه آزاد شده و مبارزه‌مون نتیجه داده!» 💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوباره‌ام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم. تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس می‌کردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید می‌کردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید. 💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد :«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زنده‌ات نمی‌ذارن نازنین!» روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و پیشانی‌ام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید :«چرا با خودت این کارو می‌کنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمی‌دانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم :«سعد بذار من برگردم ...» 💠 روبنده را روی زخم پیشانی‌ام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بی‌توجه به التماسم نجوا کرد :«اینو روش محکم نگه دار!» و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش می‌کشید تا به در فلزی قهوه‌ای رنگی رسیدیم. او در زد و قلب من در قفسه سینه می‌لرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی‌ام خیره ماند و سعد می‌خواست پای را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد : «تو کوچه خورد زمین سرش شکست!»... ✍️نویسنده: @Modafeaneharaam
1.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: من به عنوان فرمانده در درون یک جامعه ای ، من فاقد معنویت باشم، انتظار داشته باشم جامعه دارای معنویت باشد؟ اَلنّاسُ عَلی دینِ مُلوکِهِم، مردم تبعیت می‌کنند؛ تابعیت می‌کنند از رهبران خودشان، رهبران فقط رهبری در بالا نیست. همه ی سطوح ما به نوعی نقش رهبری داریم در جامعه خودمان. @Modafeaneharaam
مرغ درمانده ام و بال و پرم افتاده قرعه ی خون جگری بر جگرم افتاده معصیت ریشه ی ایمان مرا سوزانده بی سبب نیست ز شاخه ثمرم افتاده یک نفر نیست به داد من تنها برسد؟ آنقدر دام گنه دور و برم افتاده دیر شد، آخرِ عمری به خودم آمدم و وسط معرکه دیدم سپرم افتاده همه ی داروندار دل رسوای من است این دوتاقطره که ازچشم ترم افتاده حب زهرا من خسران زده را آدم کرد بر زبان همه، حالا خبرم افتاده دلخوشم سائلم و ریزه خور پنج تنم روزی ام دست خدایان کرم افتاده بی سبب نیست به لب نادعلی می خوانم به سرم شور نجف، شور حرم افتاده هر شب جمعه دلم سوخت از آن روزی که سوی شش گوشه ی دلبر نظرم افتاده تربت کرب و بلا با دل من کاری کرد باده ی ناب هم آخر ز سرم افتاده روزی ام کرب وبلانیست ولی شکرِ خدا بسوی مجلس روضه گذرم افتاده مادری موی پریشان به حرم آمد و گفت: خنجری کند به جان پسرم افتاده چقدر چشم طمع بر زره و پیرهنِ تشنه ی در دلِ خون غوطه ورم افتاده : چاره‌ی آتشِ عشقی که به جان افتاده خُنکاایست که درسنگِ حرم موجود است سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام @Modafeaneharaam
🔅امام حسین علیه السلام: 🍁إلهي! اُطلُبني بِرَحمَتِكَ حَتّى أصِلَ إلَيكَ، وَاجذِبني بِمَنِّكَ حَتّى اُقبِلَ عَلَيكَ . . . 🍂خداى من ! مرا با رحمتت بطلب تا به تو برسم و با نعمتت جذبم كن تا به تو روى آورم ... 📚الإقبال(طبعة دار الكتب الإسلاميّة) صفحه 348 @Modafeaneharaam
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 کلام آخر امام خامنه ای روحی فداه درمورد #واکسن2⃣ 👌 کلیپی هست که مجموعه خود همسفر با شهدا آماده کردند #فتنه_بزرگ_متحجرین #نه_به_واکسن_هراسی #رسوایی_شیادها @Modafeaneharaam
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طلا به راحتی به‌دست نمی‌آید! ▪️طلای جهان، نان پدر و شیر مادر حلالت پهلوان 🔹تمرینات سخت حسن یزدانی برای جبران باخت فینال المپیک @Modafeaneharaam
⭕️وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید: 🔺سردار حاج حسبن کاجی می گوید: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. 🔺در وصیت‌نامه نوشته بود : 👈من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم... 👈پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... 👈من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند. 👈بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. 👈این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. 👈به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند. و... 🔺بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است. @Modafeaneharaam
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وعده ۲۰ روزه رئیسی محقق شد خط و نشان رئیسی برای پیمانکاران نتیجه داد و محل اسکان کارگران معدن زغال سنگ پرورده خراسان جنوبی، بهسازی شد. @Modafeaneharaam
#خاطره #امام_حسن(ع) ▫️به روایت همسر بزرگوار آقامهدی وقتی گفت خانه مان بیت الحسن باشد، نگاهی با عمق وجودم به چشمانش انداختم. تا یادم می آمد، دستش را کریم دیده بودم. می گویند کریم یعنی کسی که می بخشد بدون آن که منتظر جبران باشد و مهدی می بخشید بدون آن که در انتظار جبران باشد این جمله اش خوب توی ذهنم مانده که می گفت: امام حسن غریبه، تا میتونیم باید کاری براشون انجام بدیم و همین بود که هر سال شب میلاد امام مجتبی افطاری می دادیم. #شهید_مهدی_حسینی #ولادت_امام_حسن(ع) 📍به قلم سرکار خانم شیرین زارع پور #اولین_انتشار #سالروز_شهادت @Modafeaneharaam
📣#اطلاع_رسانی 🌹مراسم استقبال و تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم هادی شریفی🌹 🏴((همراه با حرکت دسته‌های عزاداری ایام ۲۸صفر)) 📆سه‌شنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۰ ⏰ساعت ۸ صبح 🗺#فردیس_ازمقابل‌سپاه‌ امام‌رضا(ع) @Modafeaneharaam
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر جالب و دیده‌ نشده از سفر رئیس‌جمهور به کهگیلویه و بویراحمد/رئیسی خطاب به راننده‌اش در سفر استانی: اگر این کار را تکرار کنید، خودم باید پشت فرمان بنشینم 👤 آیت‌الله رئیسی خطاب به راننده خودروی خود در جریان سفر به روستاهای کهگیلویه و بویراحمد: 🔹به مردم احترام بگذارید، این مردم عزیز خدا هستند. چرا با مردم این‌جور می‌کنید؟ یک بار دیگر تکرار شود خودم پشت فرمان می‌نشینم! 🔸اخیراً برخی رسانه‌های معاند فیلمی تقطیع شده از کاروان حامل رئیس‌جمهور در سفر استانی به کهگیلویه‌ و بویراحمد را منتشر کردند که وانمود می‌کرد رئیس‌جمهور به مردم بی‌اعتنایی کرده است. 🔹تصاویر و فیلم‌های بیشتر نشان می‌دهد رئیس‌جمهور با دیدن جمعی از مردم دستور توقف خودرو را داده و به گفت‌وگو با آنها پرداخته است. 🔹همچنین استاندار و مسئولین دیگر موظف شدند تا به مشکلات آنها با دقت رسیدگی کنند. @Modafeaneharaam