از ساعت 12 تا 4 صبح پست می دادیم.
هر دو ساعت یکی از بچه ها برای پست بیدار می ماند. من معمولا به جای بچه ها بیدار می ماندم.👀
وقت اذان صبح داشتم می رفتم توی اتاق نماز بخوانم که دیدم حسین درب اتاقی که تعدادی از بچه ها خوابیده اند را باز کرده⁉️
مچ اش را گرفتم و گفتم چه کار می کنی داداش جان! چرا در اتاق را باز گذاشتی؟ بچه ها سرما می خورند.❄️
رو کرد به من و با خنده خاص خودش گفت: نه داداش! دیشب با این بچه ها کُری داشتیم. شب وقت خواب دیدم آب معدنی های ما نیست.😐
کاشف به عمل آمده بطری های آب معدنی را از واحد ما دزدیده اند😏 منم در را باز گذاشتم، تا تنبیه شوند.😁
همه این جملات را با همان لبخند و لحن سرشار از شوخ طبعی اش بیان کرد که مرا به خنده انداخته بود.
هر طور بود قانع اش کردم که بابا حالا این دفعه را بی خیال شو برادر!😅
شهید حسین مشتاقی🌹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه به شهادت رسیدن مامور ناجا و دستگیری فرد مهاجم در شادگان
🔸 فیلم اول لحظه به شهادت رسیدن مامور ناجا و یک شهروند شادگانی است و فیلم دوم لحظه دستگیری قاتل.
🔺 در شبکه های مجازی به اشتباه فیلم دوم را لحظه شهادت مامور نیروی انتظامی اعلام کرده اند.
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_سوم 💖 ملیحه عروس تازه بود. وقتی محمدمهدی می رفت سر ِکار تنهایی اش را
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهارم
💠 سال شصت و هفت بود.
جنگ داشت به روز های آخرش نزدیک می شد.
سرمای آن آبان را، تولد محسن 💕، برای ملیحه گرم کرد.
اسمش را گذاشت محسن.
چون دوست داشت محسن ِ فاطمه سلام الله علیها زنده می ماند.
🍁🍂 می خواست محسنش به خوبی محسنی که هیچ وقت به دنیا نیامد زندگی کند.
به همین خاطر بود که تمام ایام بارداری اش در هر مجلسی حاضر نمی شد و دست به هر لقمه ای نمی برد.
آن نُه ماه از قرآن کنده نشد.
🌷🌱 کار هر روزش خواندن زیارت عاشورا و امین الله بود. انگار منتظر بچه ای بود که قوت غالبش همین چیز ها باشد .
👶 محسن، سفید و قشنگ بود. ملیحه از خلق و خویَش متعجب بود. بهش می گفت: فرشته! 💞
آرام بود و بهانه نمی گرفت.
غذایش را با خوشحالی می خورد وخوب می خوابید و گریه نمی کرد. 👌
انگار از همان وقت ها از خدای خودش حسابی راضی بود.
ملیحه نفهمید اصلا محسن چطور از آب و گل در آمد. بس که بی آزار بود این بچه 🌸
ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_پنجم
محسن، سه ساله بود.
صبحانه اش را که می خورد، می رفت اتاق بچه ها. مامان توی آشپزخانه مشغول بود که صدای ضبط بلند می شد. 📼
📻 صدای شحات محمد انور بود.
باز محسن رفته بود سراغ ضبط برادر هایش. آنقدر با ضبط ور رفته بود که یاد گرفته بود چطور ازش استفاده کند.
یک روز که مامان سر زد به اتاق بچه ها، از دیدن دم و دستگاهی که محسن درست کرده بود خشکش زد.
❤️ محسن یک روسری دور سرش بسته بود و یکی را هم انداخته بود روی شانه اش و نشسته بود روی یک بالش.
یک آیه را که شحات می خواند، محسن ضبط را خاموش می کرد و با زبان بچگانه اش از شحات تقلید می کرد.
😅 وقتی چشمش به مامان افتاد خنده اش گرفت؛ انگار از قیافیه خودش!
گفت:
_ من می خوام شحات انور بشم!
ظهر که مامان کار های خانه را تمام می کرد، می دید که محسن هنوز مشغول شحات انور شدن است!
🎈 محسن بعد از ناهار استراحت می کرد و باز مشغول ضبط صوت می شد. اسباب بازی هایش خاک می خوردند.
زیاد نمی رفت سراغشان. آدم بزرگ بود از بچگی ..
ادامه دارد...🌹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید دفاع مقدس حاج حسین خرازی🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلام
جمع کل صلوات:
🌹14,158🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
مدافعان حرم 🇮🇷
معمولا زمانی که به گردان ها برای کار عملی صبحانه می دادیم محمد حسین نبود. پیام می داد که صبحانه اش🥞 را داخل یخچال نگه دارم تا فردا صبح بخورد، من هم همین کار را می کردم.
بعضی از بچه ها حسادت می کردند و می گفتند خوب هوای دوستت را داری😒، چرا برای ما این کار را نمی کنی؟ می گفتم هر وقت شما هم مثل محمد حسین کار کردید و کارتان برای رضای خدا بود من هم هوایتان را دارم☺️
راستش همیشه محمد حسین می گفت یک لقمه صبحانه هیچ ارزشی برایم ندارد ولی چون تو درست می کنی دوست دارم بخورم❤️. همیشه وقت صبحانه همه دنبال چایی بودند به جز محمد حسین، وقتی می دیدم چیزی نمی گوید خودم برایش چای می ریختم.☕️
هیچ وقت از کسی درخواست چیزی نمی کرد. من هم به خاطر همین اخلاقش سعی می کردم هوایش را داشته باشم؛ حتی وقتی چای را به دستش می دادم و قند را تعارف می کردم، چایی را بدون قند می خورد😢. همیشه احساس می کردم خیلی معذب و کم حرف است.
شهید محمد حسین حمزه🌹
@Modafeaneharaam
#هم_اکنون
مراسم سومین سالگرد شهید مدافع حرم
حسین محرابی🌹
تصویر محمد مهیار با پدرش ☺️
🕊شهید حسین محرابی، بسیجی حوزه مالک اشتر "گلبهار" که در نبرد با تکفیریها صعودی، صهیونیستی و درراه دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب کبری (س) به درجه رفیع شهادت رسیده است💔 در فرازی از وصیتنامه خود آورده است که «هر خانمی که #چادر به سر کند و عفت ورزد، و هر جوانی که #نماز_اول_وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد✨ و او را دعا میکنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حقتعالی قرار گیرد.»🌹
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 #مسابقه_بزرگ_کتابخوانی
🔸با محوریت کتاب
🔹تنها زیر باران
🔸روایت زندگی شهید مهدی زین الدین 🌹
▪️ از ۱۳ آبان تا ۱۲ بهمن ۹۸
▫️ با اهدای جوایز ارزنده...🎁
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر_فوری 🔴
🎥 لحظاتی قبل پیکر مطهر #دو_شهید در ارتفاعات پنجوین عراق توسط گروههای تفحص شهدا کشف گردید.🕊
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
@Modafeaneharaam
حمید به آقا امام رضا(ع) ارادت زیادی داشت و همین طور به مقام معظم رهبری عشق و ارادت ویژهای داشت❤️. هر کاری میخواست بکند باید از آقا استعلام میگرفت. سال 94 عمره بودیم. یک هتل دستمان بود و شب جمعه دعای کمیل برگزار کردیم👌 آن موقع تازه سعودیها به یمن حمله کرده بودند.😔 حمیدرضا دعای کمیل خواند و در بین فرازهایش سعودیها را لعن میکرد✅. چند نفر پیشم آمدند و گفتند این بچه کلهاش خراب است. اگر مأموران باخبر شوند که کار همهمان زار میشود😱. من هم گفتم به شما چه ربطی دارد. فوقش میآیند و مسئول کاروان که من هستم را میگیرند❗️. به هرحال به خیر گذشت و وقتی در مدینه بودیم، تماس گرفتند و اطلاع دادند خانم حمیدرضا باردار است.😊 پسرم گفت برای انتخاب نامش از حضرت آقا استعلام بگیریم. یک آشنایی در بیت داشتیم که رایزنی شد و آقا هم اسم احمد را برای کودک انتخاب کرده بودند.🌺
#شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی🌺
@Modafeaneharaam
بنظرتون کی الآن داره ریش رهبر رو سفید میکنه؟
دشمن؟ آمریکا؟
نه❗️❗️
من و تو.......😔
پست میزاری جانم فدای رهبر...
الآن چیکار کردی برای رهبر؟
فقط نماز مهمه...
نماز رو همه میخونن...
پشت مسلم بن عقیل هزار نفر وایستادن نمازم خوندن...😏
بعد چیکار کردن؟
رهاش کردن........ تنهاش گذاشتن
و شهید شد...🕊
سفیر امام حسین(ع)رو تنها گذاشتن😔
پشت رهبر رو خالی نکنیم...
امر به معروف انجام بدیم...
امری که آقا از هر چیز دیگری مهم تر و واجب تر میداند...❤️
سوالی داشتین در خدمتم👇
@AMMERR
@Modafeaneharaam
1_35640877.mp3
11.57M
❇️ جلسه دوازدهم اموزش #امربهمعروف
#استاد_علی_تقوی🌹
#انتشار_مطالب_آموزشی_آزاد_است✔️
@aamerin_ir
«علی» دفعه آخری که آمده بود ماه صفر بود مجروح شده بود و از ناحیه آرنج دست چپ تیر خورده بود😔 ما بهش اسرار میکردیم که دیگه برنگرده سوریه؛ ولی اصلا گوش نمیداد،همیشه بیمارستان پیش دوستانی که بااوبرگشته و بیمارستان بستری بودند میرفت وکمکشون میکرد👌
حتی مرخصی مجروحیتش رو نموند،انگار زمین زیر پاش داغ شده بود و همیشه میگفت:میرم و اسرا بازگشت به سوریه رو داشت و آخرشم رفت.🏃
از پادگان بهم زنگ زد گفت: دارم میرم خیلی اصرار کردم داداش نرو بمون همین قدر هم که رفتی خدا قبول کنه کافیه.😞
گفتم: داداش «شهید» میشی خندید و گفت: آبجی من لیاقت «شهادت» در راه حضرت زینب(س) رو ندارم.💔
به روایت خواهر شهید علی یعقوبی🌹
@Modafeaneharaam
1_39108946.mp3
5.61M
🎧 سرود بسیار زیبا و شنیدنی❣
🎼 قراره کار تو دلبری باشه....❤️
🎤 سیدمهدی میرداماد
#میلاد_امام_حسن_عسکری 🌺
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_پنجم محسن، سه ساله بود. صبحانه اش را که می خورد، می رفت اتاق بچه ها.
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_ششم
📖 📻 مصطفی قرآن را جلویش باز کرده بود.
ضبط روشن بود و او داشت همراه شحات انور قرائت می کرد. یکهو صدای شحات گم شد و صدای دیگری شروع شد.
صدای محسن بود! داشت از شحات تقلید می کرد.🎤
😡 اخم های مصطفی رفت توی هم. کارد می زدی خونش در نمی آمد. توی سرش این فکر ها دور برداشت :
این بچه نمی دونه این نوارها رو با هزار سفارش و دوندگی گیر میاریم؟ صدای خودش رو روی صدای شحات انور ضبط کرده که چی⁉️...
همین چیز ها داشت توی دلش قُل می زد که کم کم اخم هایش باز شد .
تازه فهمید محسن عجب قرائتی کرده! بچه سه ساله همه قواعد تجوید و صوت و لحن را رعایت کرده بود! بی آنکه از کسی یاد گرفته باشد☺️
🌺 بعد که از محسن علت کارش را پرسید، فهمید او اصلا نمی دانسته دکمه را اشتباه زده و صدایش ضبط شده.
بد هم نشد. 🙊
سالها بعد که محمود شحات انور، پسر استاد شحات مهمان خانه شان شد با شنیدن این نوار، از استعداد عجیب محسن حیرت کرد.
اما آن وقت دیگر محسن نبود ...
ادامه دارد...🌹
@Modafeaneharaam