eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸کانال‌ مکتب حاج‌قاسم‌سلیمانی افتتاح‌شد 🔸مکتب حاج قاسم یعنی مکتب کار‌های بزرگ با ایمان به ولایت فقیه 🔰کانالی متفاوت در راستای شناخت سپهبد شهید 🔸خاطره ها 🔸وصیت ، و.... و مجموعه های اختصاصی تولید شده درباره 🔶آنچه‌باید درباره سپهبد‌شهید بدانیدو در پی‌ آن هستید.فقط وفقط درلینک‌زیر👇👇👇 جهت عضویت کلیک لطفا👇 https://eitaa.com/joinchat/946536448C873dacdb9b https://eitaa.com/joinchat/946536448C873dacdb9b
🚫برای‌افراد‌زیر‌18سال‌مجاز‌نیست🚫 "شڪنجه ایرانے های توسط داعشے🔞🔪" Γhttps://eitaa.com/joinchat/4247126026Cd39d2ddc2a ⛓ Γhttps://eitaa.com/joinchat/4247126026Cd39d2ddc2a ⛓ جیگرم ڪباب شد🔥😭 😱😢•
⛔️ استخدام سپاه پاسداران 👇👇 ✅آقایان ✅بانوان ✅شرایط استخدام ۱۴۰۲_۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ در خاطره ام غیر حالت خبری نیست.... ♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج♥️ 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @Modafeaneharaam
✍امام علی علیه السلام: در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش کرده در حالی که مردگان را می بیند. 📚نهج البلاغه؛حکمت 126 @Modafeaneharaam
📌 یادداشت شهید سلیمانی بر کتاب «از راست نفر سوم»؛ زندگینامه شهید حمید قلنبر ✍شاید بتوان گفت اگر بخواهیم پاسدار تربیت کنیم باید از شیوه و روش اخلاقی و رفتاری شهید حمید قلنبر بهره‌برد، خداوند متعال ما را از اخلاص او بهره‌مند فرماید. ۹۶/۱۲/۷ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴همسر شهید حججی: ما همسران شهدا به خاطر زخم زبان های مردم هر روز شهید می‌شویم @Modafeaneharaam
💞معرفی شهید💞 بازهم پرستویی از حریم عشق💥🍃 در روزهایی که به علت شیوع ویروس کرونا، مردم در رعایت پروتکل های بهداشتی ناچار به برگزار نکردن بسیاری از تجمعات معمول هستند، خبر شهادت یکی از دلاورمردان مدافع حرم به گوش رسید که سال ها در سوریه دوشادوش سردار حاج قاسم سلیمانی در مقابل تکفیری ها جنگید. شهید ابوالفضل سرلک در روز 24 اردیبهشت ماه 1399 در سوریه به شهادت رسید در حالیکه شاید برخی از مردم در وحشت مبارزه با کرونا، ترس از تروریست ها را از یاد برده بودند و این نشان از مبارزه مداوم رزمندگان در خط مقدم جبهه مقاومت را دارد که در هر شرایطی برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) و دفاع از اسلام سینه سپر کرده و صحنه را خالی نمی گذارند. 🕊تشییع درسکوت پیکر شهید ابوالفضل سرلک در روز پنجشنبه 25 اردیبهشت ماه در سکوت وارد تهران و معراج شهدای مرکز شد بدون آنکه برای او مراسم وداعی به رسم وداع های همیشگی با شهدای مدافع حرم برگزار شود. هرچند خانواده اش که از چندی پیش به همراه ابوالفضل در سوریه زندگی می کردند برای آخرین بار با پیکرش نیز در سوریه وداع کرده بودند. و باز هم به دلیل شرایط شیوع کرونا مراسم تشییع او بدون تبلیغات رسانه ای در روز جمعه 26 اردیبهشت ماه 1399 مصادف با 21 ماه مبارک رمضان و روز شهادت حضرت علی (ع) در شهرری یعنی زادگاهش برگزار شد. اما مردم زیادی با رعایت اصول بهداشتی خود را به بدرقه پیکر شهید سرلک رساندند و او را تا حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) مشایعت کردند. 🌺یادشهداباصلوات 🌺 🕊🌷✨ 🕊 :۱۳۹۹/۲/۲۴🌷 محل شهادت:سوریه @Modafeaneharaam
28.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✤ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ✤ ☝️این برادر رفیق جدید ماست🤩 کربلایی محمدتقی باقری مداح بین المللی هستن. ببینین اشعار هندی میخونه راجب امیرالمؤمنین علیه السلام🔥 🇮🇷با زیر نویس فارسی @Modafeaneharaam
شهید نیک زاد از شهدای قرآنی کشور هم هستند. ابوالفضل هر زمان که بیکار می شد، قرآن می خواند و می گفت «من جوابم را توسط قرآن از خدا می گیرم» سوار ماشین که می شدیم، قرآن می گذاشت و با آن آرامش می گرفت. به ابوالفضل می گفتم «گاهی قرآن که گوش می دهم، یاد مجالس ختم می افتم» می گفت: «اگر لذت قرآن را بچشی، دیگر هیچ چیز را نمی توانی جایگزین آن کنی.» بچه ها را حفظ و قرائت قرآن تشویق می کرد. دوست داشت بچه ها از دوران کودکی با قرآن مانوس شوند. ایشان یک فرزند 6 ساله به نام علی آقا دارد که او هم با قرآن مانوس است و به کلاس های حفظ قرآن و حدیث می رود. ابوالفضل یک قرآن جیبی داشت و آن قرآن دست من است. همیشه می گفت: «مرضیه، فضای مجازی برای خانم ها سم است زیرا عاطفی هستند، پس حواست را جمع کن. هر زمانی که می خواهی وارد فضای مجازی شوی، زیارت عاشورا و قرآن بخوان.» @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ‏هر کی این فیلم را نبینه، نصف عمرش بر فناست. در حاشیه رژه امروز در مسکو. پ.ن:‏ سرباز روسی می‌گوید زنده باد روسیه زنده باد پوتین زنده باد رهبر خامنه ای @Modafeaneharaam
🔺شهید محمد ناظری که بود؟! (زادهٔ ۱۳۳۳ در تهران و شهادت ۱۳۹۵ در بندر لنگه) 🔹 فرمانده و بنیانگذار یگان ویژه تکاوری نیروی دریایی سپاه پاسداران، مرکز آموزش هوابرد سپاه و از بنیانگذاران دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه (دافوس سپاه) بود. 🔹وی رکوردار پرش هوایی در سطح تکاوری سپاه بود، متخصص در فنون دریایی، غواصی، بارریزی هوایی، هلی برن و رشته‌های رزمی از جمله جودو و همچنین از متخصصین طرح‌ریزی عملیات‌های منظم و نامنظم به‌شمار می‌رفت. «ایشان در ۱۱۷ روز ابتدای حضور نیروهای ایران در خلیج عدن نقش اساسی داشت» به مناسبت سالگرد شهادت 📅تاریخ تولد :۶ خرداد ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت : ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🗺مزار : علی اکبر چیذر ....🕊🕊🌹🌹🌹 @Modafeaneharaam
📣 🌹دومین سالگرد شهادت فرمانده شهید مدافع‌حرم ابوالفضل سرلک 📆پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ ⏰ساعت ۱۶ 📍شهر ری،مقابل ضلع شرقی حرم مطهر حضرت عبدالعظیم،درب۷،صحن مصلی،بر سر مزار شهید @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام فرمانده از قاره آفریقایی،، اللهم عجل لولیک الفرج، @Modafeaneharaam
📌همزمان با سالروز تاسیس لشکر فاطمیون، یادواره شهدای فاطمیون و شهدای افغانستان پنج‌شنبه 22 اردیبهشت، کرج @Modafeaneharaam
📸ششمین سالگرد شهادت پاسدار شهید مدافع حرم جواد الله ڪرم 🎙سخنران:سیدحسین آقامیری 🎤ذاڪرین:ڪربلایی نریمان پناهی ڪربلایی سیدمحمد جوادی ڪربلایی مقداد پیرحیاتی 📆پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ ⏰ساعت ۱۷ 🗺، بهشت زهرا(س)، قطعه ۵۰ 🌹اینجا معراج شهداست👇 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💚 🥀نماهنگ دلتنگی‌های دو یادگار شهید مدافع‌حرم ابوالفضل سرلک💔 برگرد تنها یڪ بغل، بـابـای مـن باش یا یڪ بغل بابا، بیــا و جای من باش @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🔺شهید محمد ناظری که بود؟! (زادهٔ ۱۳۳۳ در تهران و شهادت ۱۳۹۵ در بندر لنگه) 🔹 فرمانده و بنیانگذار یگا
پویش سراسری فرمانده همیشه زنده همچنین در آستانه ششمین سالگرد شهادت سردار سرافراز اسلام دریادار شهید حاج محمد ناظری پویش سراسری فرمانده همیشه زنده آغاز شد. این پویش به همت ستاد بزرگداشت شهید ناظری آغاز شده و تا ۲۴ اردیبهشت ماه ادامه خواهد داشت. در همین راستا ستاد بزرگداشت شهید ناظری، از همه کاربران فضای مجازی و علاقه مندان دعوت می‌کند، با انتشار پوستر، عکس نوشته، عکس، فیلم، نماهنگ و دل نوشته‌های خود در خصوص این شهید عزیز با هشتگ در این پویش مشارکت نمایند. کلیه تولیدات فرهنگی ششمین سالگرد شهادت شهید ناظری در حساب‌های رسمی شهید به نشانی @shahid_nazeri_ir قرار خواهد گرفت.
یک نکته از قرآن 💌 «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»؛ به جای ترس و فرار از مسئوليّت، امكانات، مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهيم. استاد قرائتی - آیه ۲۸ سوره طه @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود ... در نهایت دلم رو زدم به دریا ... هر چه باداب
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 : کفش های بزرگ تر خبری از ابالفضل نبود ... وارد ساختمان که شدم ... چند نفر زودتر از موعد توی سالن، به انتظار نشسته بودن ... رفتم سمت منشی و سلام کردم ... پسر جوانی بود بزرگ تر از خودم ... - زود اومدید ... مصاحبه از 9 شروع میشه ... اسم تون... و اینکه چه ساعتی رو پای تلفن بهتون اعلام کرده بودن؟ ... - مهران فضلی ... گفتن قبل از 8:30 اینجا باشم ... شروع کرد توی لیست دنبال اسمم گشتن ... - اسمتون توی لیست شماره 1 نیست ... در مورد زمان مصاحبه مطمئنید؟ تازه حواسم جمع شد ... من رو اشتباه گرفته ... ناخودآگاه خندیدم ... - من برای مصاحبه شدن اینجا نیستم ... قرار جزء مصاحبه کننده ها باشم ... تا این جمله رو گفتم ... سرش رو از روی برگه ها آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد ... گوشی رو برداشت و داخلی رو گرفت ... -آقای فضلی اینجان ... گوشی رو گذاشت و با همون نگاه متحیر، چرخید سمت من ... - پله ها رو تشریف ببرید بالا ... سمت چپ .. اتاق کنفرانس... تشکر کردم و ازش دور شدم ... حس می کردم هنوز داره با تعجب بهم نگاه می کنه ... حس تعجبی که طبقه بالا ... توی چهره اون چهار نفر دیگه عمیق تر بود ... هر چند خیلی سریع کنترلش کردن ... من در برابر اونها بچه محسوب می شدم ... و انصافا از نشستن کنارشون خجالت کشیدم ... برای اولین بار توی عمرم ... حس بچه ای رو داشتم که پاش رو توی کفش بزرگ ترش کرده ... آقای علیمرادی، من و اون سه نفر دیگه رو بهم معرفی کرد... و یه دورنمای کلی از برنامه شون ... و اشخاصی که بهشون نیاز داشتن رو بهم گفت ... به شدت معذب شده بودم ... نمی دونستم این حالتم به خاطر این همه سال تحقیر پدرم و اطرافیانه که ... - ادای بزرگ ترها رو در نیار ... باز آدم شده واسه ما و ... و حالا که در کنار چنین افرادی نشستم ... خودم هم، چنین حالتی پیدا کردم ... یا اینکه ... این چهل و پنج دقیقه، به نظرم یه عمر گذشت ... و این حالت زمانی شدت گرفت که ... یکی شون چرخید سمت من ... - آقای فضلی ... عذرمی خوام می پرسم ... قصد اهانت ندارم ... شما چند سالتونه؟ ... . 🆔 @Modafeaneharaam 💠 : چهارمین نفر نفسم بند اومد ... همون حسی رو که تا اون لحظه داشتم... و تمام معذب بودنم شدت گرفت ... - 21 سال نگاهش با حالت خاصی چرخید سمت علیمرادی ... و من نگاهم رو از روی هر دوشون چرخوندم ... می ترسیدم نگاه و چهره پدرم رو توی چهره شون ببینم ... اولین نفر وارد اتاق شد ... محکم تر از اون ... من توی قلبم بسم الله گفتم و توکل کردم ... حس می کردم اگر الان اون طرف میز نشسته بودم ... کمتر خورد می شدم و روم فشار می اومد ... یکی پس از دیگری وارد می شدن ... هر نفر بین 20 تا 30 دقیقه ... و من، تمام مدت ساکت بودم ... دقیق گوش می دادم و نگاه می کردم ... بدون اینکه از روشون چشم بردارم... می دونستم برای چی ازم خواستن برم ... هر چند، بعید می دونستم بودنم به درد بخوره اما با همه وجود روی کار متمرکز شدم ... در ازای وقتی که اونجا گذاشته بودم، مسئول بودم ... این روند تا اذان ظهر ادامه داشت ... از اذان، حدود یه ساعت وقت استراحت داشتیم ... بعد از نماز، ده دقیقه ای بیشتر توی سالن و فضای بیرون اتاق کنفرانس موندم ... وقتی برگشتم داشتن در مورد افراد... شخصیت ها، نقاط و قوت و ضعف ... و خصوصیات شون حرف می زدن ... نفر سوم بودن که من وارد شدم ... آقای علیمرادی برگشت سمت من ... - نظر شما چیه آقای فضلی؟ ... تمام مدت مصاحبه هم ساکت بودید ... - فکر می کنم در برابر اساتید و افراد خبره ای مثل شما ... حرف من مثل کوبیدن روی طبل خالی باشه ... جز صدای بلندش چیز دیگه ای برای عرضه نداره ... کسی که کنار علیمرادی نشسته بود، خندید ... - اشکال نداره ... حداقلش اینه که قدرت و تواناییت رو می سنجی ... اگر اشکالی داشته باشی متوجه می شی ... و می تونی از نقاط قوتت تفکیک شون کنی ... حرفش خیلی عاقلانه بود ... هر چند حس یه طبل تو خالی رو داشتم که قرار بود صداش توی فضا بپیچه ... برگه ها رو برداشتم و شروع کردم ... تمام مواردی رو که از اون افراد به دست آورده بودم ... از شخصیت تا هر چیز دیگه ای که به نظرم می رسید ... زیر چشمی بهشون نگاه می کردم تا هر وقت حس کردم ... دیگه واقعا جا داره هیچی نگم ... همون جا ساکت بشم ... اما اونها خیلی دقیق گوش می کردن ... تا اینکه به نفر چهارم رسید ...
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهار
تمام خصوصیات رو یکی پس از دیگری شمردم ... ولی نظرم برای پذیرشش منفی بود ... تا این جمله از دهنم خارج شد ... آقای افخم ... همون کسی که سنم رو پرسیده بود ... با حالت جدی ای بهم نگاه کرد ... - شما برای این شخص، خصوصیات و نقاط مثبت زیادی رو مطرح کردید ... به درست یا غلط تشخیص تون کاری ندارم ... ولی چرا علی رغم تمام این خصوصیات، پیشنهاد رد کردنشرو می دید؟ ... نگاهش به شدت، محکم و بی پروا بود ... نگاهی که حتی یک لحظه هم ... اون رو از روی من برنمی داشت ... . ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠⚡️@Modafeaneharaam 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺
مدافعان حرم 🇮🇷
تمام خصوصیات رو یکی پس از دیگری شمردم ... ولی نظرم برای پذیرشش منفی بود ... تا این جمله از دهنم خارج
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 : سنجش یا چالش ... آقای علیمرادی خودش رو جلو کشید ... طوری که دید من و آقای افخم روی هم کمتر شد ... - چقدر سخت می گیری به این جوون ... تا اینجا که تشخیصش قابل تامل بوده ... افخم با همون حالت، نگاهش رو از من گرفت و چرخید سمت علیمرادی ... - تصمیم گرفتن در مورد رد یا پذیرش افراد، کار راحتی نیست... که خیلی راحت، افراد بی تجربه واردش بشن ... قصد اهانت به ایشون یا شخص معرف و پذیرنده رو ندارم ... اما می خوام بدونم چی تو چنته داره ... پام رو به پایه میز کنفرانس تکیه دادم و صندلی رو چرخوندم... تا دیدم نسبت به آقای افخم واضح تر بشه ... - نفر چهارم شدید حالت عصبی داره ... سعی می کنه خودش رو کنترل کنه ... و این حالت رو پشت خنده هاش و ظاهر شوخ طبعش مخفی می کنه ... علی رغم اینکه قدرت برقراری ارتباطش خوبه ... اما شخصیه که به راحتی کنترلش رو از دست میده ... شما گفتید توی پذیرش به افرادی با دقت نظر بالا نیاز دارید ... افرادی که کنترل درونی و موقعیتی داشته باشن ... افراد عصبی، نه تنها نمی تونن همیشه با دقت بالا کار کنن ... و در مواقع فشار و بحران هم دچار مشکل میشن ... بلکه رفتار آشفته شون، روی شرایط و رفتار بقیه هم تاثیر می گذاره ... و افراد زیر دست شون رو هم عصبی می کنن ... لبخند عمیقی چهره علیمرادی رو پر کرد ... و سرش چرخید سمت افخم ... آقای افخم چند لحظه صبر کرد ... حالت نگاهش عوض شد... - از کجا فهمیدی عصبی بودنش موقعیتی نیست؟ ... طبیعتا برای مصاحبه اومده ... و یکی از مصاحبه گرها هم از خودش کوچک تره ... فکر نمی کنی قرار گرفتن در چنین حالتی هر کسی رو عصبی می کنه؟ ... و واکنش خندیدن توی این حالت می تونه طبیعی باشه؟ ... نمی دونستم، سوالش حقیقیه؟ ... قصد سنجیدن من رو داره یا ... فقط می خواد من رو به چالش بکشه؟ ... حالتش تهاجمی بود و فشار زیادی رو روم وارد می کرد ... از طرفی چهره اش طوری بود که نمی شد فهمید واقعا به چی داره فکر می کنه ... توی اون لحظات کوتاه ... مغزم داشت شرایط رو بالا و پایین می کرد ... و به جواب های مختلف ... متناسب با دریافت های مختلفی که داشتم فکر می کرد ... که یکی از اون افراد، سکوت کوتاه بین ما رو شکست ... - حق با این جوانه ... من، نفر چهارم رو از قبل می شناسم... باهاش برخورد داشتم ... ایشون نه تنها عصبیه ... که از گفتن هیچ حرف زشتی در قالب کلمات شیک ... هیچ ابایی نداره ... ولی چیزی که برام جالبه یه چیز دیگه است ... چرخید سمت من ... - چطور تونستی اینقدر دقیق همه چیز رو در موردش بفهمی؟ ... نمی دونستم چی بگم ... شاید مطالعه زیاد داشتم ... اما علم من، از خودم نبود ... به چهره آدم ها که نگاه می کردم... انگار، چیزی برای مخفی کردن نداشتند ... چند دقیقه بعد، سری بعدی مصاحبه ها شروع شد ... 🆔 @Modafeaneharaam 💠 : چند مرده حلاجی حدود ساعت 8 شب، بررسی افراد مصاحبه شده تمام شد... دو روز دیگه هم به همین منوال بود ... اصلا فکر نمی کردم بین اون افراد، جایی برای من باشه ... علی الخصوص که آقای افخم اونطور با من برخورد کرده بود ... هر چند علی رغم رفتارش با من، دقت نظر و علمش به شدت من رو تحت تاثیر قرار داد ... شیوه سوال کردن هاش و برخورد آرام و دقیق با مصاحبه شونده ها ... از جمع خداحافظی کردم، برگردم ... که آقای افخم، من رو کشید کنار ... - امیدوارم از من ناراحت نشده باشی ... قضاوت در مورد آدم ها اصلا کار ساده ای نیست ... و با سنی که داری ... نمی دونستم به خاطر توانایی اینجا بودی یا ... بقیه حرفش رو خورد ... - به هر حال می بخشی اگر خیلی تند برخورد کردم ... باید می فهمیدم چند مرده حلاجی ... خندیدم ... - حالا قبول شدم یا رد؟ ... با خنده زد روی شونه ام ... - فردا ببینمت ان شاء الله ... از افخم دور شدم ... در حالی که خدا رو شکر می کردم ... خدا رو شکر می کردم که توی اون شرایط، در موردش قضاوت نکرده بودم ... آدم محترمی که وقتی پای حق و ناحق وسط می اومد ... دوست و رفیق و احدی رو نمی شناخت ... محکم می ایستاد ... روز آخر ... اون دو نفر دیگه رفتن ... من مونده بودم و آقای علیمرادی ... توی مجتمع خودشون بهم پیشنهاد کار داد ... پیشنهادش خیلی عالی بود ... - هر چند هنوز مدرک نگرفتی ولی باهات لیسانس رو حساب می کنیم ... حیفه نیرویی مثل تو روی زمین بی کار بمونه ... یه نگاه به چهره افخم کردم ... آرام بود اما مشخص بود چیزهایی توی سرش می گذره ... که حتما باید بفهمم ... نگاهم برگشت روی علیمرادی ... با احترام و لبخند گفتم ... - همین الان جواب بدم یا فرصت فکر کردن هم دارم؟ ... به افخم نگاهی کرد و خندید ... - اگه در جا و بدون فکر قبول می کردی که تشخیص من جای شک داشت ...
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_پنجاه_و_ششم
از اونجا که خارج می شدیم ... آقای افخم اومد سمتم ... - برسونمت مهران ... - نه متشکرم ... مزاحم شما نمیشم ... هوا که خوبه ... پا هم تا جوانه باید ازش استفاده کرد ... خندید ... - سوار شو کارت دارم ... حدسم درست بود ... اون لحظات، به چیزی فکر می کرد که حسم می گفت ... - حتما باید ازش خبر دار بشی ... سوار شدم ... چند دقیقه بعد، موضوع پیشنهاد آقای علیمرادی رو کشید وسط ... - نظرت در مورد پیشنهاد مرتضی چیه؟ ... قبول می کنی؟... - هنوز نظری ندارم ... باید روش فکر کنم و جوانب رو بسنجم... نظر شما چیه؟ ... باید قبول کنم؟ ... یا نه؟ ... . ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠⚡️@Modafeaneharaam 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺