خاطرات جالب از شیعیان و مدافعان حرم حضرت زینب از زبان سید علی فاطمی مستندساز و همسفر شهید باغبانی🌹🍃
#مدافعان_حرم حضرت زینب(س) واقعاً ادب میکنند و حتی برای آب خوردن هم از بیبی زینب(س) اجازه میگیرند👌، محدوده حرم را شیعیانی گرفتهاند و دفاع میکنند که اینگونه نسبت به حریم آلالله عشق میورزند و دفاع میکنند.💪
* یک روز برای مصاحبه به خانه یکی از کسانی رفتیم که در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و در ایامی که زمان مراسم عروسیاش بود مجروح شده بود و در یک عملیات ساق پایش تیر خورده بود.
رفتیم خانه او و با او صحبت کردیم. از او پرسیدیم درد نداری؟ جواب جالبی داد و گفت: درد من این هست که اینجا دراز کشیده ام و رفقای من در خط مبارزه می کنند😔😔، من درد دارم ولی درد من این است که اینجا افتادهام و رفیقم توی پست من دیشب به شهادت رسیده است😭😭. من ننگم میآید که ایجا نشسته ام و نمی توانم در خط کنار بقیه رفقایم از حرم دفاع کنم.💔
من فیلم گرفتم وهابی ها و سلفی ها روی دیوارهای شهر، روی دیوراها و خانههای شیعیان نوشتهاند: حلال لنا نسائکم ...😓 حلال لنا اولادکم ...😓 حلال لنا اموالکم...
مدافعان حرم 🇮🇷
خاطرات جالب از شیعیان و مدافعان حرم حضرت زینب از زبان سید علی فاطمی مستندساز و همسفر شهید باغبانی🌹🍃
یا اباعبدالله دیگه ازجدایی سیرم....
من جداموندم از رفیقام دارم میمیرم
حسرت جاموندن عجب دردبی درمونی
عمه جان یازینب(س) توکه دردمو میدونی.......
😭😭😭الهی هیچ مسافری ازرفیقاش جانمونه
@Modafeaneharaam
داستان پسرک فلافل فروش🌹
#قسمت_بیست_وهفتم
#اسلام_اصيل
محمدحسين طاهري
مؤسسهاي در نجف بود به نام اسلام اصيل كه مشغول كار چاپ و تكثير
جزوات و كتاب بود. من با اينكه متولد قم بودم اما ساكن نجف شده و در اين
مؤسسه كار ميكردم.
اولين بار هادي ذوالفقاري را در اين مؤسسه ديدم. پسر بسيار با ادب و شوخ
و خندهرويي بود.☺️😁
او در مؤسسه كار ميكرد و همانجا زندگي و استراحت ميكرد. طلبه بود
و در مدرسه كاشفالغطا درس ميخواند.
من ماشين داشتم. يك روز پنجشنبه راهي كربلا بودم كه هادي گفت:
داري ميري كربلا؟
گفتم: آره، من هر شب جمعه با چند تا از رفيقها ميريم، راستي جا داريم،
تو نميخواي بياي؟
گفت: جدي ميگي؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم كربلا.
ساعتي بعد با هم راهي شديم. ما توي راه با رفقا ميگفتيم و ميخنديديم،
شوخي ميكرديم، سربهسر هم ميگذاشتيم اما هادي ساكت بود.
بعد اعتراض كرد و گفت: ما داريم براي زيارت كربلا ميريم. بسه، اينقدر
شوخي نكنيد.😞
او ميگفت، اما ما گوش نميكرديم.😔
براي همين رويش را از ما برگرداند و بيرون جاده را نگاه ميكرد.
به كربلا كه رسيديم، ما با هم به زيارت رفتيم.
اما هادي ميگفت: اينجا جاي زيارت دستهجمعي نيست. هركي بايد تنها
بره و تو حال خودش باشه، ما هم به او محل نميگذاشتيم و كار خودمان را
ميكرديم!
در مسير برگشت، باز همان روال را داشتيم. شوخي ميکرديم و
ميخنديديم.😁
هادي ميگفت: من ديگر با شما نميآيم، شما قدر زيارت امام حسين
آن هم شب جمعه را نميدانيد.
اما دوباره هفتهي بعد كه به شب جمعه ميرسيد از من ميپرسيد؟ كي
ميري كربلا؟
هادي گذرنامهي معتبر نداشت، براي همين، تنها رفتن برايش خطرناك
بود. دوباره با ما ميآمد و برميگشت.
اما بعد از چند هفتهي ديگر به شوخيهاي ما توجهي نداشت. او براي
خودش مشغول ذكر و دعا بود📿.
توي كربلا هم از ما جدا ميشد. خودش بود و آقا ابا عبدلله،
بعد هم سر ساعتي كه معين ميكرديم ميآمد كنار ماشين. روزهاي خوبي
بود. هادي غير مستقيم خيلي چيزها به ما ياد داد.
يادم هست هادي خيلي آدم ساده و خاکي بود. در آن ايام با دوچرخه از
محل مؤسسه به حوزهي علميه ميرفت. براي همين از او ايراد گرفته بودند.
ميگفت: براي من مهم نيست كه چه ميگويند. مهم درس خواندن و
حضور در كنار مولا علي است.
مدتي كه گذشت از كار در مؤسسه بيرون آمد! حسابي مشغول درس شد.
عصرها هم براي مردم مستحق به صورت رايگان كار ميكرد.😊
به من گفت: ميخوام لولهكشي ياد بگيرم! خيلي از اين مردم نجف به آب
لولهكشي احتياج دارند و پول ندارند.
رفت پيش يكي از دوستان و كار لولهكشيهاي جديد با دستگاه حرارتي
را ياد گرفت.
آنچه را كه براي لولهكشي احتياج بود از ايران تهيه كرد. حالا شده بود
يك طلبهي لولهكش!
يادم هست ديگر شهريهي طلبگي نميگرفت. او زندگي زاهدانهاي را آغاز
كرده بود.
يک بار از او پرسيدم: تو كه شهريه نميگيري، براي كار هم که مزد نمیگیری!
پس براي غذا چه ميكني🤔؟!
گفت: بيشتر روزهاي خودم را با چاي و بيسكويت ميگذرانم!
با اين حال، روزبهروز حالات معنوي او بهتر ميشد☺️. از آن طلبههايي بود كه
به فكر تهذيب نفس و عمل به دستورات دين هستند.
امروز سالروز شهادت سردار با ڪفایت اسلام
#شهید_محمود_ڪاوه است. 🌺🍃
ایشان در سن 18سالگی بہ سرپرستی تیم حفاظتی جماران ، و در سن 22سالگی تا لحظه شهادت فرماندهی تیپ ویژه شهدا را عهده دار بود و در سن 25 سالگی هم بہ فیض خوش طعم و دلنشین #شهادت نائل شدند .🕊🕊
مزار شهید در گلزار شهدای مشهد الرضا میباشد .🌹🍃
شادے روحشون صلوات❤️
💔😭
همہ چے تموم شد...😔
🔸عیــد قرباݩ
🔹عیــــد غدیر
🔸تابــــــستان
🔹تـــــــــفریح
🔸گـــــــــردش
🔹همــہ چے...
دیگہ میتونیم
از امشبــــ دل نگرون باشیم😔
دل نگرون یہ ڪاروان💔
ڪاروانے ڪہ همشون گلنـ💚ــد
باغبانشون امــــــام حسیــــــــــن(؏)❤️
دیگھ باید نگران باشیم😔
نگران شش ماهہ😭💔
نگران دختر سہ سالہ💔
نگران عبــــــــداللہ...
نگران قاســــــم...
نگران عباس...
نگران زینـ❤️ــب
یا صاحبــــ الزمان
ڪم ڪم شال عزا بہ تن میڪنے مولا❓😔💔✋🏻
در دیدار خصوصی که خدمت #آقا رسیدیم به ایشان گفتم همه این دلتنگی ها با دیدار شما محو شد☺️. همه این مصیبت ها به این دیدار میارزد و آقا دست نوازششان را بر سر محمد هادی کشیدند😌 و این برای من خیلی ارزشمند بود 😍، قشنگ ترین خاطره من بعد از شهادت آقامهدی این روز وصال بود🌺🍃
از زبان همسر شهید مهدی نوروزی🌹
@modafeaneharaam