شهید مدافع حـرم #حمید_سیاهکالی🌸
متولد: ۶۸/۲/۴
#شهادت_محرم ۹۴/۹/۴
مزارگلزارشهدای قزوین
🔹الگو برداری از شهداء 📣
🔻همسرداری شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی 💕
❣یادم هست یه روز داخل سپاه برنامه بود و کیک میدادن به آقا حمید تعارف کردم برش داشت و رفت. موقع رفتن به خونه لباس معمولی داشت میپوشید ،کیک رو از داخل جیبش برداشت گذاشت داخل جیب کاپشنش....
❣بعد گفت خوردن این کیک با اهل منزلم بالاترین خوشی برای من هست😊
❣یادمه هییت هم میرفتم باهاش دوتا شکلات برمیداشت و نمیخورد و میبرد تا با خانمش بخوره🌹🌹🌹🌹
❣همیشه یاد خاطرات شهید آوینی میافتادم وقتی رفتارش رو میدیدم چون شهید آوینی هم تو خاطراتشون بود که هر چیزی رو بهشون تعارف میکردن میبردن تا با اهل منزلشون بخورن😔
#شهدا_شبیه_هم_هستن...
#راوی_دوست_شهید
#الگو_برداری_ازشهداء
@Modafeaneharaam
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اطلاع_رسانی
🎥تیزر یادواره شهدا
همه دعوتید به مراسم یادوارهی ۶۳ تن از شهدای حوزه امام محمد باقر علیه السلام و شهدای مدافع حرم استان مازندران، به میزبانی پایگاه مقاومت بسیج شهدای متیکلا.
منتظر حضور سبزتان هستیم.
@Modafeaneharaam
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کودکانههای پاییزی حاج قاسم
🔺خاطراتی از بازیکردنهای سردار، با نوههایشان در روزهای پاییزی، به روایت نرجس سلیمانی، فرزند شهید سلیمانی🌹
@Modafeaneharaam
11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوشهید مدافع حرم❤️ پدر و پسر❤️
شهید مدافع حرم #رسول_جعفری از فرزند شهیدش #مهدی_جعفری میگوید...
@Modafeaneharaam
💢شهادت برادرم اراده ما را برای جهاد بیشتر میکند
به تکفیریها میگویم که خیال باطل به سرتان نزند که با شهید کردن حمید و دیگر جوانان ما، سنگرمان را خالی کردید بلکه اراده ما را برای جهاد و شهادت در راه خدا بیشتر کردید.
گفتگو با خواهر شهید مدافع حرم فاطمیون "حمید حسین زاده":
mshrgh.ir/808818
@Modafeaneharaam
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖐🏻 معنای سلام
🔻فلسفه سلام دادن به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) چیست؟
🔻چه فایدهای دارد؟
#تصویری
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
قسمت سی و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: انتخاب بچه ها حواسشون به ما بود … با دیدن این صحنه دو
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺
💠قسمت سی و چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: خدا نیامد
.
اون شب دیگه قرآن گوش نکردم تا وضعیت مشخص بشه… نه تنها اون شب، بلکه فردا، پس فردا و …
.
مسجد هم نرفتم و ارتباطم رو با همه قطع کردم …
.
.
یک هفته … 10 روز … و یک ماه گذشت … اما از خدا خبری نشد … هر بار که از خونه بیرون می رفتم یا برمی گشتم؛ منتظر خدا یا نشانه از اون بودم … برای خودم هم عجیب بود؛ واقعا منتظر دیدنش بودم …
.
.
اون شب برگشتم خونه … چشمم به Mp3 player افتاد … تمام مدت این یه ماه روی دراور بود … چند لحظه بهش نگاه کردم … نگه داشتنش چه ارزشی داشت؟ … حرف های یک خدای مرده …
.
با ناراحتی برش داشتم و بدون فکر انداختمش توی سطل زباله …
.
.
نهار نخورده بودم … برای همین خودم رو به خوردن همبرگر دعوت کردم … بعد هم رفتم بار … اعصابم خورد بود … حس می کردم یه ضربه روحی شدید بهم وارد شده … انگار یکی بهم خیانت کرده بود … بی حوصله، تنها و عصبی بودم … تمام حالت های قدیم داشت برمی گشت سراغم … انگار رفته بودم سر نقطه اول …
.
.
دو سالی می شد که به هیچی لب نزده بودم … چند ساعت بعد داشتم بدون تعادل توی خیابون راه می رفتم … بی دلیل می خندیدم و عربده می کشیدم … دیگه چیزی رو به خاطر ندارم … .
.
اولین صحنه بعد از به هوش اومدنم توی بیمارستان بود … سرم داشت می ترکید و تمام بدنم درد می کرد … کوچک ترین شعاع نور، چشم هام رو آزار می داد … سر که چرخوندم، از پنجره اتاق بیمارستان، یه افسر پلیس رو توی راهرو دیدم… اومدم به خودم تکانی بدم که … دستم به تخت دستبند زده شده بود … .
اوه نه استنلی … این امکان نداره … دوباره …
.
بی رمق افتادم روی تخت … نمی تونستم چیزی رو که می دیدم، باور می کردم …
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت سی و پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم: غرامت
.
به زحمت می تونستم توی راهرو رو ببینم … افسر پلیس داشت با کسی صحبت می کرد … .
اومد داخل … دستم رو باز کرد و یه برگه رو گذاشت جلوم … آقای استنلی بوگان، شما تفاهمی و به قید ضمانت و مشروط به پرداخت غرامت آزاد هستید … لطفا اینجا رو امضا کنید … لازمه تفهیم اتهام بشید؟ …
.
.
برگه رو نگاه کردم … صاحب یه سوپرمارکت به جرم صدمه به اموالش و شکستن شیشه مغازه اش ازم شکایت کرده بود … ۶۰۰ دلار غرامت مغازه دار و ۴۰۰ دلارم پول نگهبانی که تا تعویض شیشه جدید اونجا بوده و هزینه سرویس اجتماعی و … .
.
گریه ام گرفته بود … لعنت به تو استنلی … چرا باید توی اولین شب، چنین غلطی کرده باشی … ۱۰۰۰ دلار تقریبا کل پس انداز یک سالم بود … .
.
زودتر امضا کنید آقای بوگان … در صورتی که امضا نکنید و تفاهم رو نپذیرید به دادگاه ارجاع داده می شید … .
.
هنوز بین زمین و آسمون معلق بودم که حاجی از در اومد تو… یه نگاه به ما کرد و گفت … هنوز امضا نکردی؟ … زود باش همه معطلن … .
شما چطور من رو پیدا کردید؟ …
.
من پیدات نکردم … دیشب، تو مست پا شدی اومدی مسجد … بعد هم که تا اومدم ببینم چه بلایی سرت اومده، پلیس ها ریختن توی مسجد …
.
.
افسر پلیس که رفت … حاج آقا با یه حالت خاصی نگاهم کرد … .
– پول غرامت رو …
– من پرداخت کردم و الا الان به جای اینجا زندان بودی … ۱۰۰۰ دلار بدهکاری … چطور پسش میدی؟ … .
– با عصبانیت گفتم … من ازت خواستم به جای من پول بدی؟ ….
– نه … .
نشست روی مبل و به پشتیش لم داد … چشم هاش رو بست … می تونی بدی؛ می تونی هم بزنی زیرش … اینکه دزد باشی یا نه؛ انتخاب خودته …
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت سی و ششم داستان دنباله دار فرار از جهنم: پس انداز
.
نمی دونستم چی بگم … بدحور گیرافتاده بودم … زندگیم رفته بود روی هوا … تمام پس انداز و سرمایه یک سالم …
.
.
– من یه کم پول پس انداز کردم … می خواستم برای خودم یه تعمیرگاه بزنم … از بیمارستان که بیام بیرون پس میدم … .
– چقدر از پول تعمیرگاه رو جمع کرده بودی؟ …
– ۱۲۵۶ دلار ..
.
.
مثل فنر از روی مبل پرید … با این پول می خواستی تعمیرگاه بزنی؟ … تو حداقل ۳۰۰ هزار دلار پول لازم داری …
.
.
اعصابم خورد شد … تو چه کار به کار من داری … اومدم بیرون، پولت رو بگیر … .
خندید … من نگفتم کی پول رو پس میدی … پرسیدم چطور پسش میدی؟ … .
– منظورت چیه؟ … .
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت سی و چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: خدا نیامد . اون
– می تونی عوض پول برای من یه کاری انجام بدی … یا اینکه پول رو پس بدی … انتخابت چیه؟ … .
خوشحال شدم … چه کاری؟ … .
کار سختی نیست … دوباره لم داد روی مبل و چشم هاش رو بست … اون کتاب رو برام بخون … .
.
خم شدم به زحمت برش دارم که … قرآن بود … دوباره اعصابم بهم ریخت … .
– من مجبور نیستم این کار رو بکنم … تا حالا هیچ کس نتونسته به انجام کاری مجبورم کنه … .
– پس مواد فروش شدن هم انتخاب خودت بود؛ نه اجبار خدا؟…
.
.
جا خوردم … دلم نمی خواست از گذشته ام چیزی بفهمه… نمی دونم چرا؟ ولی می خواستم حداقل اون همیشه به چشم یه آدم درست بهم نگاه کنه … خم شدم از روی میز قرآن رو برداشتم …
.
.
خیلی آدم مزخرفی هستی …
.
خندید … پسرم هم همین رو بهم میگه …
⬅️ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | چه بگویم به چه حالی بغلش کرد خدا...
@Modafeaneharaam