eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.5هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان پسرک فلافل فروش🌹 ميگويند اگر ميخواهي شيعه‌ي واقعي آقا ابا عبدالله را بشناسي سه بار در مقابل او نام مقدس حسين را بر زبان جاري كنيد. خواهيد ديد كه محب و شيعه‌ي واقعي حالتش تغيير كرده و اشك در چشمانش حلقه ميزند. شدت علاقه و محبت هادي به امام حسين(ع)وصف‌ناشدني بود. او از زماني كه خود را شناخت در راه سيد و سالار شهيدان قدم بر ميداشت. هادي از بچگي در هيئت‌ها کمک ميکرد. او در کنار ذکرهايي که هميشه بر لب داشت، نام ياحسين را تکرار ميکرد. واقعاً نميشود ميزان محبت او را توصيف كرد. اين سال هاي آخر وقتي در برنامه‌هاي هيئت شركت ميكرد، حال و هواي همه تغيير ميكرد. يادم هست چند نفر از كوچكترهاي هيئت ميپرسيدند: چرا وقتي آقا هادي در جلسات هيئت شركت ميكند، حال و هواي مجلس ما تغيير ميكند؟ ما هم ميگفتيم به خاطر اينكه او تازه از كربلا و نجف برگشته. اما واقعيت چيز ديگري بود. محبت آقا ابا عبدالله بال گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود. او تا حدودي امام حسين را شناخته بود. براي همين وقتي نام مبارك آقا را در مقابل او ميبردند اختيار از كف ميداد. وقتي صبح‌ها براي نماز به مسجد ميآمد. بعد از نماز صبح در گوشه‌اي از مسجد به سجده ميرفت و در سجده كل زيارت عاشورا را قرائت ميكرد. هادي هر جا ميرفت براي هيئت امام حسين هزينه ميكرد. درباره‌ي هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزء بانيان هزينه‌هاي هيئت بود. زماني که هادي ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا ميرفت. در مدت حضور در کربلا از دوستانش جدا ميشد و خلوت عجيبي با مولای خود داشت. خوب به ياد دارم که هادي از ميان همه‌ي شهداي كربلا به يك شهيد علاقه‌ی ويژه داشت. بعضي وقت ها خودش را مثل آن شهيد ميدانست و جمله ي آن شهيد را تكرار ميكرد. هادي مي گفت: من عاشق جون، عالم آقا ابا عبدالله هستم. جون در روز عاشورا به آقا حرف‌هايي زد كه حرف دل من به مولا است. او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. من هم همينگونه‌ام. نه آدم درستي هستم. نه... در اين آخرين سفر هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود! هادي ميگفت: يك بار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر ً بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولای ما امام حسين در روز عاشورا چه حالي داشت. اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي ميرود. من همه جا را مثل دود ميديدم. آنقدر حال من بد شد كه نميتوانستم روي پاي خودم بايستم. از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگي و امام حسين را ميفهمم. داستان شهيد هادي ذولفقاري🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
داستان پسرک فلافل فروش🌹 #قسمت_پنجاه #خبرشهادت مادر و برادر شهيد سه‌شنبه بود. من به جلسه‌ي قرآن رفت
داستان پسرک فلافل فروش🌹 هادي با اينكه سه ماه در مناطق مختلف عملياتي حضور داشت اما فقط يك هفته قبل از دست بر قلم برد و وصيتنامه خود را اينگونه نگاشت🍃: اينجانب وصيت ميکنم که من را در ايران دفن نکنند☝️. اگر شد، ببرند طواف بدهند و برگردانند و در و و و طواف بدهند و در دفن کنند.🍃 دوست دارم نزديک امام باشم و همه‌ي مستحبات انجام شود. در داخل و دور قبر من سياهي◾️ بزنند و دستمال گريه‌ي مشکي▪️ و ... مثل تربت بگذارند. .. داخل من مثل شود و اگر شد جايي که سرم ميخورد به سنگ لحد، يک اسم بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ، آخ نگويم و بگويم (س)😔 بالاي سر من و بگيرند و موقع دفن من، بالای قبرم قرار بگيرد و در زير پرچم من را دفن کنيد. زياد بگوييد و براي من مجلس عزا نگيريد، چون من به چيزي که ميخواستم رسيدم🍃. براي امام حسين و حضرت زهرا مجلس بگيريد و گريه کنيد.😭😭 من را رو به قبله صحيح دفن کنيد... روي سنگ قبرم اسم من را نزنيد و بنويسيد که اينجا قبر يک آدم گناهکار است.😔😔😔💔 يعني؛ العبد الحقير المذنب و يا مثل اين. پيراهن مشکي ▪️ هم بگذاريد داخل قبر. وصيتم به مردم ايران و در بعضي از قسمتها براي مردم عراق اين است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشورم زندگي ميکنم، مشکلات خارج کشور بيشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولي فقيه باشند.👌 با بصيرت باشند؛ چون همين است که باعث شده ايران از مشکلات بيرون بيايد.👌🍃 از ميخواهم که را مثل حجاب حضرت زهرا رعايت کنند، نه مثل حجابهاي امروز، چون اين حجابها بوي حضرت زهرا نميدهد.😔 از برادرانم ميخواهم که غير حرف حرف کس ديگري را گوش ندهند. جهان در حال تحول است، دنيا ديگر طبيعي نيست، الان دو جهاد در پيش داريم، اول جهاد نفس که واجبتر است؛ زيرا همه چيز لحظه‌ي آخر معلوم ميشود که اهل جهنم هستيم يا بهشت. حتي در جهاد با دشمنها احتمال ميرود که طرف کشته شود ولي شهيد به حساب نيايد، چون براي هواي نفس رفته جبهه و اگر براي هواي نفس رفته باشد يعني براي شيطان👺 رفته و در اين حال چه فرقي است بين ما و دشمن! آنها اهل شيطان هستند و ما هم شيطاني. دين خودتان را حفظ کنيد، چون اگر بيايد احتمال دارد روبه‌روي امام باشيم و با امام مخالفت کنيم. امام زمان را تنها نگذاريد.😔😔💔 من که عمرم رفت و وقت را از دست دادم. تا به خودم آمدم ديدم که خيلي گناه کردم و پله‌اي پشت سرم را شکستهام و راه برگشت ندارم.😔😔 بچه‌هاي ايران و عراق، من دير فهميدم و خيلي گناه و کارهاي بيهوده انجام دادم و يکي از دلايلي که آمدم نجف به خاطر همين بود که پيشرفت کنم. نجف شهري است که مثل تصفيهُ‌کن است که گناهها را به سرعت از آدم ميگيرد و جاي گناهان ثواب ميدهد. اين مولاي ما خيلي مهربان است.☺️ همچنين ميخواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصاً دفاع💪✌️ کنند و اجازه به اين ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصاً طّلب نجف در اين جهاد شرکت کنند، چون ديدم که هست لکن کم است، بايد زياد شود. و مطمئنم که اينها (دشمنان) کم هستند و فقط با يک هجوم با اسم حضرت زهرا ميشود کار اين مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شويم. بهتر است که دست به دست همديگر دهيد و اين غده‌ي سرطاني را از بين ببريد. براي من خيلي دعا کنيد؛ چون خيلي گناه کارم و از همه حلاليت بگيريد. وصيت من به طالب اين است که اگر براي درس ميخوانند و هدف دارند، بخوانند. اگر اينطور نيست نخوانند. چون ميشود کار شيطاني. بعد شهريه‌ي امام را هم ميگيرند؛ ديگر حرام در حرام ميشود و مسئوليت دارد. اگر ميتوانند درس بخوانند و ادامه بدهند البته همه‌اش درس نيست، عبوديت هم هست بايد مقداري از وقت خود را صرف عبادت کنند؛🍃 چون طلبه‌اي با تقوا کم داريم اول تزکيه‌ي نفس بعد درس. َ اي داد از علَم شيطاني. دنيا رنگ گناه دارد،😔 ديگر نميتوانم زنده بمانم.😔 انشاءاهلل امام حسين و حضرت زهرا و امام رضا در قبر ميآيند... والسلام داستان شهید مدافع حرم هادی ذولفقاری🌹