eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
12.3هزار ویدیو
288 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
‍ ‍ #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_هفتم #بخش_دوم سریع رفتم از
‍ ‍ رمان: ✨🌸 نویسنده: رسیدیم مهران.فردا از مرز رد میشیم و میریم به سوی نجف🌷مستقر شدیم توی یک حسینه.الان خستگی هممون در رفته.هم من.هم زینب و هم نرگس. گلی رو دیدم اما توی حال خودشه🤔.از دیروز توی اتوبوس دیگه ندیدمش.می زارم یه ذره فکر کنه. سه تایی دور هم جمع شده بودیم داشتیم صحبت می کردیم. -وای رضوان نشستی این گوشه هی کتاب می خونی.کتاب خوره داری مگه خواهر؟😒 در حالی که به نرگس لبخند میزدم گفتم: —خب کار دیگه ای که فعلا نداریم تا فردا.اگه همینجوری بی کار بشینم دق می کنم از شوق😍 بعد از گفتن این حرف یاد این شعر افتادم: مزه عشق به این خوف و رجا هاست رفیق عشق سرگرمی اش ازار و تسلاست رفیق قیمت یک دم از آن وصل چشیدن یک عمر گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق💔 نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم تشنگی ناب ترین لذت دنیاست رفیق. -هی گفتی.ما هم همین حال رو داریم.🍃 در همین میان زینب گفت: -پاشید.بلند شید تنبل ها یک سری بریم بیرون ببینیم چه خبره.این ور و اون ور سخنرانی و موکبی چیزی هست یا نه👀 با پیشنهاد زینب موافقت کردیم آماده شدیم.بیست دقیقه ای بیرون چرخیدیم تا یک حسینیه پیدا کردیم.سخنرانی داشت🎤. ما هم رفتیم توی قسمت خانوم هاش نشستیم. بعد از خوردن چای و شیرینی سخنرانی شروع شد. چیز زیادی یادم نیست از سخنرانی اما این رو خوب یادمه. ((در قبایل عرب همواره جنگ بود، اما مکه زمین حرام بود و چهار ماه رجب ذی القعده ذی الحجه و محرم زمان حرام یعنی که در آن جنگ حرام است☝️.دو قبیله که با هم میجنگیدند تا وارد ماه حرام می شدند جنگ را موقتا تعطیل می کردند اما برای آنکه اعلام کنند که در حال جنگند و این آرامش از سازش نیست و ماه حرام رسیده است و چون بگذرد و جنگ ادامه خواهر یافت سنت بود که بر قبه خیمه فرمانده قبیله پرچم سرخی برمی افراشتند تا دوستان،دشمنان و مردم،همه بدانند که:جنگ پایان نیافته است.))‼️ امروز را نوشتم:آن ها که به کربلا می روند می بینند که جنگ با پیروزی یزید پایان گرفته و بر صحنه جنگ ارامش مرگ سایه افکنده.🌱 اما باید ببینند که بر قبه آرامگاه حسین پرچم سرخی در اهتزاز است.🚩 بگذار این سال های حرام بگذرد... پايان قسمت هشتم امیدوارم لذت برده باشید 🌸 @Modafeaneharaam
ارسالی از خانم راضیه ابویسانی👆 ۳۵ ساله از قم برنده کمک هزینه کربلا 🌺 #اربعین @Modafeaneharaam
ارسالی از خانم عطیه گلی👆 ۱۶ ساله از مشهد برنده کمک هزینه کربلا 🌺 #اربعین @Modafeaneharaam
ویـژه‌ #اربعین✨ توصیه‌های‌ استاد پناهیان🎤 5ــــ #قرآݩ🌸 اربعینی‌ها یادتان باشد... تصویـرباز شود #ادامـه‌دارد... @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📺 فیلم کامل گفتگو با سردار سرلشکر سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه 📥 ببینید👇 http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=43609 @Modafeaneharaam
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید ساسان اهور🌹 #ایام_شهادت هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 مهلت صلوات فرستادن تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇 🆔 @Rahbar_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر بخواهد با اشاره خاک را در می‌کند عشق او هر لحظه در قلبم تبلور می‌کند ❤️ او رئوف اهل بیت است و چنان جدش #حسین✨ با نگاهی عالمی را در دمی #حر می‌کند 🌿 #السلام_علیک_یاامام_رضا🌹 #چهارشنبه‌های_رضوی🌱 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
شهید مدافع حرم و شاعر اهل بیت ع 🌺 ‌ 💢چند روزی تا شروع دهه ی مُحرم نمانده بود. دور هم نشسته بودیم. رو کردم به سیدمجتبی و گفتم: «یه شعری می خوام به زبون محاوره ای برام آماده کنی واسه حضرت رقیه! می خوام شب سوم مُحرم تو حسینیه بخونم!» ‌☺️ گفت: «به روی چشم حاجی! مضمون شعر چی می خوای باشه؟» موارد را مطرح می کردم و از سید می خواستم که آن روایات و مقاتل و زبان حال ها را در شعرش به کار ببرد و همان مصائب و روایات در خصوص دختر سه ساله امام حسین علیه السلام را یکی یکی برایش شرح دادم.👌 سعی میکردم فضای شهادت را برایش ترسیم کنم تا بیشتر در فضای شعری که مدّ نظر من است قرار بگیرد.🍃 سرش پایین بود و من مشغول حرف زدن که یکباره چشمم به صورت سید افتاد. اشک هایش جاری و گونه هایش خیس شده بود😢. آنچه برایش روایت کرده بودم تا در محتوای شعر بگنجاند، شده بود روضه برایش. 💔 با دیدن حالت سید، دیگر حرف نزدم و سکوت کردم. میترسیدم اگر داستان را ادامه بدهم، سید به هق هق بیفتد و صدای گریه اش بلند شود. من بغض کرده بودم و سید آرام اشک می ریخت. ‌😭همان مجلس چند نفره مان شده بود مجلس عزای حضرت رقیه! عجب دل صاف و نازک و شکننده ای داشت سیدمجتبی و یقیناً شعری که از این دل برمیخواست بر دل مینشست🍁.هنوز بند بند شعری را که نوشت به خاطر دارم: «کنج ویرونه شده ام همزبون بابا! بسته جونم به جون بابا! شده‌ام نوحه خون بابا! پامو دادم نشون بابا!»😭😭 آن شبی هم که نوحه را نوشت📝 و آورد تا به من تحویل بدهد، به عنوان تمرین چند بند آن را خواندم.سید گفت: «حاجی! میشه همه ی بندهای شعر رو بخونی!» تک تک بندها را خواندم و سید زار زار گریست😔. آن شب هم روضه ای دیگر برپاشد. روضه ای سوزناک تر از روضه ی قبل.🥀 ‌‌ ✍🏻راوی: حاج رجب لطفی خلف(مداح اهل بیت) 📕منبع: کتاب «سید زنده است» @Modafeaneharaam