eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
291 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 💟 عاشقانه های حجاب 💟 یا سبحان😍 باغ حجاب عجب بوی خوبی دارد بوی یاس و نرگس و رز میدهد بوی گل های بهاری🌸🌺🌹 اگر عطر حجاب را استشمام نمیکنی شاید.... شاید سرما خورده ای! بینی ات در اثر یک سرما خوردگی ساده گرفته است دوست من! شاید هوای اخلاق یک خانم چادری سرد بوده است؟! شاید جایی ویروس بدگمانی به حجاب و حکم زیبای خدا، وارد وجودت شده نمیدانم؟ شاید جلوی باد سرد کولر برنامه های ماهواره نشسته ای؟ نمیدانم.... حجاب شیرین است.... و لذیذ.... اصلا گاهی مزه چلوکباب می دهد ! اما اگر سرما خورده باشی اشتها نداری! سوپ ساده برایت از هر غذایی "کافی" تر است دختر جون سرما خورده ای! مگرنه حجاب عطر گل می دهد و طعمش از هر غذایی که دوست داری لذیذ تر است...🌹 @modafeaneharam
آقاجـان امشب بیاید مارو از قُـل و زنجیرای دنیا نجاتِـمون بدید از این نَـفـسِ لعنتے ڪِ دست وپامـونـو بستہ... #السلام_علیک_یا_موسی_بن_جعفر
📱پست معنوی #هومن_حاج_عبدالهی، بازیگر نقش #رحمت در #پایتخت به مناسبت شهادت امام موسی #کاظم(ع) 😊 ماجرای تیکه کلام همیشگی او: یا موسی بن جعفر 👉 @modafeaneharam
#پروفایل اسرائیل منتظر #انتقام باشد...
#پروفایل چشم انتظار انتقام #خــون_بـابـا 💔
خُــــــــدآی مَـــن هَمــــــونــــــه کِـــــه خُــــــــودَم مـیخـــــــوآم خُـــــــدآ کُنــــــه مَنـَـــــم هَمــونــی بـــــآشَـــم کِـــــه خُــــــــدآ مـیخـــــــــوآد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
اوج خونسردی بچه‌های محل‌مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچ‌کس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچه‌ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرداما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد‌. بچه‌ها بی‌معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند! صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود. لحظه‌ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود، ‌پلاستیک گردو‌ را از ساک‌دستی‌اش بیرون آورد، کنار دروازه گذاشت و داد زد: « بچه‌ها کجا رفتید؟! بیاید براتون گردو آوردم ». شهید ابراهیم هادی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهید مدافع حرم مرتضی عطایی
مدافعان حرم 🇮🇷
شهید مدافع حرم مرتضی عطایی
به روایت همرزم: بسم الله الرحمن الرحیم یکی ار بزرگترین و با ارزش ترین خصوصیاتی که قرآن درباره ی ان سخنهای بسیار دارد ، اخلاق نیکوست ... شهید بزرگوار یکی از محبین حقیقی قران و عترت بود که به راستی هم در این راه قدم نهاد و حقیقتا به انجام این امر موفق ... بارها و بارها چه تو ایران و چه تو منطقه توهین شده بود و به سخره گرفته شده بود ... بارها و بارها از طرف کور چشمان اعمالش دیده نمیشد و زیر سوال رفته بود ... اما معتقد بر ساخت خویش بود نه ساخت دیگران ... خلق زیبا و روی خوشش بر دلها حکومت میکرد و هیچگاه به دلیل جایگاهش بر کسی مدیریت و یا نفوذ نداشت ... در این باب مثالهای زیادی را میتوان زد که اظهر من الشمس بوده و هست برهمگان ... درباب تواضع و فروتنی به جِد میتوان ایشان را الگو قرار داد که مناعت نفس و فروتنی زیادش بارها و بارها منجر به حتی دیده نشدنش میشد ... همیشه عرض کردم که بودن ما با خوبها دلیل بر خوب بودنمون نیست و فقط و فقط لطف بزرگواری خداست که انسانهایی در مسیر زندگیمان قرار داد تا بتونیم ازشون بهرهمند بگردیم ... واما یک نکته‌ی کوتاه از تواضع و فروتنی و مهربانیهای شهید بزرگوار : یادمه تازه شهر آزاد شده بود و هنوز خیلی از مقرهای منطقه حمام نداشتند . مکانی که مختص به فرماندهی بود حمام داشت ، شاید هر کس دیگه ای بود در مقر فرماندهی رو به روی کسی باز نمیکرد ... ولی اون مقر تبدیل شده بود به حمام عمومی و هر کدام از بچه ها که نیاز به استحمام پیدا میکردند اونجا میرفتند و شهید محمد اسدی یکی از اون بچه ها بود که خاطره ش رو خود مرتضی عطایی تعریف کرده بود ... و اما مطلب آخر: وقتی زندگی شهدا را مرور میکنیم میبینیم که برای رسیدن به خواسته و اهدافشون هیچ وقت از سختی راه و دشواری ها نهراسیدند و با پشتکار بالا و اهمیت ندادن به افکار پوچ و تهی مغزانه ی مغرضین به رسالت خودشون پرداختند ... هیچگاه بخاطر میل و امیال دیگران راه گم نکردند و ثابت قدم ماندند ، چرا که خدا را در کنار خویش میدیدند و عاشقانه قدم برمیداشتند
خاطره ای از همرزم شهید: بسم الله الرحمن الرحیم بسم رب الشهدا و الصدیقین خان طومان چند روز بود برای پانسمان زخم پهلوش پیش ما می اومد، بهش میگفتیم برات کاور دارم درست سایز تنت، گرم و نرم. می خندید و اکثر اوقات از دستم در می رفت خدا میدونست که با دیدنش چه انرژی ما میگرفتیم، تو این گیر و دار چشمم خورد به انگشتر دستش، گفتم مومن تو که می خوای کورنت نوش جان کنی لااقل انگشتر و بده. راضی نمی شد. میگفت نموشه، تو آون مدتی که تا قبل از مرخصی آمدنش همش راجع به انگشترش حرف میزدم، از شهادت و انگشتر و سید ابراهیم، یه روز اومد اصلا بدون اینکه من بهش بگم گفت داداش ... انگشتر مال تو، فکر کردم تو معذوریت قرار گرفته، گفتم نمی خواد، نوش جان، گفت نه جان تو به قول سید ابراهیم. .. از دستش در آورد و انگشتم کرد بقیه بچه ها کر کشیدن فضا عوض شد. من انگشتر فیروزه ای که از مشهد گرفته بودم و متبرک به حرم های مختلف شده بود و تقدیمش کردم، بعد از اینکه رسید ایران بهش تماس میگرفتم و احوال پرسی. یه روز گفت ... انگشتری که به من دادی و دادم به کسی. ... اصلا بهم بر نخورد چون به هیچ چیز دلبسته نبود فلسفه مقاومتش برای ندادن انگشتر به خاطر این بود که انگشتر و از حاج قاسم سلیمانی زمان آزاد سازی خان طومان گرفته بود شهید مرتضی عطایی ی همیشه زنده خاطره يكى از دوستان همرزم
بسم الله الرحمن الرحیم خان طومان اسفند ماه 94 درست روز 14 بود از ساعت حدود 14 حمله گسترده جبهه النصره و ایادی استکبار بر علیه ما شروع شد. ابو علی فرمانده محور بود کسی نبود که توی جنوب حلب اونو نشناسه، بخصوص از روحیه ایثار و. ... کلی مجروح برامون میومد گذر زمان اصلا معنایی نداشت علمدار ها و شقایق ها بعضی هاشون در اوج درد جراحت ها لبخند میزدند شب شد ه و چیزی از نماز مغرب نگذشته بود دیدیم که ماشین داره بوق ممتد میزنه، پریدیم بیرون، محمد حسین که رنگش پریده بود گفت ابو علی ابو علی. ... گفتم بسم الله. .. نکنه شهید شده، دلم ریخت در جلو باز شد. ابو علی بود به زور لبخندی زد و گفت سلام دکتر گفتم چی شده، گفت نترس فعلا زنده ام، زیر بغلش و گرفتیم روی تخت خوابوندیمش پهلوش مجروح شده بود براش سرم وصل کردیم تو همین گیر و داد مجروح زیادی یدفعه وارد شد ابو علی از تخت بلند شد که بره، من جلوش و گرفتم و با چند مجروح سرپایی با آمبولانس فرستادمش بیمارستان. ساعات پایانی شب بود دیدم دوباره بوق ممتد ماشین میاد ایندفعه ابو علی و آوردن بیهوش گفتم چی شده، چرا اینجاست من که فرستادمش بیمارستان گفتن فرار کرده گفته بچه ها تو خط بهش نیاز دارند راست میگفتند. شلنگ سرم رو قیچی کرده بود در حالی که آنژیوکت تو دستش مانده بود شادی روحش صلوات
اولاد... فـدای حـرمِ عمه ی سادات کار پدران را، #پسران یاد بگیرند پ.ن: پسر شش ماهه شهیدمدافع حریم اهلبیت(ع) #شهید_محمدمهدی_لطفی_نیاسر روی تابوت پدر @modafeaneharam