یکی از مشخصه های اخلاقی ایمان یتیم نوازیاش بود👌. مسافرت اصفهان رفته بودیم. سی و سه پل نشسته بودیم که یک دختر بچه دیدیم دست فروشی میکرد😢 دختر بچه امد پیش ما و به من گفت خانوم لواشک میخوای؟! اولش گفتیم نه با خودمون فکر کردیم شاید کارشه اما دختر بچه یکبار بیشتر نگفت اصرار نکرد. انگار خودش هم از این وضعیت ناراضی بود😞. خلاصه از ما گذشت ایمان دختر بچه رو زیر نظر گرفت دختر با وجودی که کوچولو بود، خیلی با حیا بود. جمع مردانه نمیرفت☝️ یا پیش خانمها میرفت یا پیش خانوادهها. ایمان فهمید این بچه کارش فروشندگی نیست چون مثل بقیه اصرار نمیکرد، واقعا از سر نیاز این کار رو میکرد😔. دختر بچه از ما دور شده بود ولی ایمان دوید دنبالش ازش لواشک خرید بعد نشست خیره شد به دور دست و گفت الهه دوست دارم خدا اینقدر به من توانایی بده که بتوانم به اینجور بچه ها کمک کنم💔. حتی سوریه همرزماش تعریف میکردن که روی ساعد دستش با حنا نوشته بوده #یارقیه✨ ازش میپرسن چرا یا رقیه؟ میگه من عاشق طفل سه ساله امام حسین ( علیه السلام) هستم و جالب اینکه ایمان 25 آبان ماه که مصادف با شهادت حضرت رقیه بود به خاک سپرده شد....🕊
شهید ایمان خزایی نژاد🌹
@Modafeaneharaam
ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺍﺯ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯽﺷﺪ🌹، ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢﻫﺎ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺷﻬﯿﺪﯼ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﭼﻮﺏ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺮ ﮐﺘﻒش ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.😢
ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﻮﺏ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﭼﻮﺏ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭙﺮﻡ🕊، ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭﯼ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﮑﻪ ﭼﻮﺏ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ، ﺫﮐﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻋﺴﮑﺮﯼ ﻓﺮﺩ #ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩ.✨
شهید محمدرضا عسکری فرد🌹
@Modafeaneharaam
سال 85 که رفتیم عقد کنیم یک دستخطی نوشت و خواست آن را امضا کنم📝. داخل کاغذ نوشته بود دلم نمیخواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند☝️
من هم امضا کردم.
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت این پسر خیلی سخت گیر است😒 اما من ناراحت نشدم چون فهمیدم میخواهد زندگی کند... و واقعا هم زندگی با او به من مزه می داد.☺️🌹
شهید مهدی قاضی خانی🌺
#حجاب
@Modafeaneharaam
در بحث حلال و حرام و رعایت مسائل شرعی خیلی مقید بود.👌
در هر شرایط و مکانی با رعایت ادب و احترام امر به معروف میکرد.🌹
پشت گوشی همراهش این برچسب را زده بود :
(گناه یعنی خداحافظ حسین!)💔
در ایام خاص مثل محرم ٬فاطمیه٬و نیمه شعبان جلوی مغازه ایستگاه صلواتی برپا می کرد.🌱
در گلزار شهدا زیاد به قطعه جاویدالاثرها سر میزد.🍂
به خوردن چای نوشابه و دلستر علاقه نداشت.بیشتر دمنوش می خورد👌
همیشه خنده رو بود و می خنداند.
به همت مادرش از کودکی به خواندن زیارت عاشورا و حدیث کساء علاقه مند شده بود🌸
شهید محسـن حججـی🌹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_پانزدهم 💖 یکشنبه ها، مسجد برنامه ی تلاوت داشت. بعد از برنامه، میز پینگ
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_شانزدهم
دوره دبیرستان، وقت آتش سوزاندن پسرهاست.
ولی محسن این طور نبود.😌
به هیچ کس بی احترامی نمی کرد.
کم ناراحت می شد.
عصبانیتش بی هیاهو بود.
نهایت، چند ساعت یا دقیقه ارتباطش را با طرف قطع می کرد. بعد، چون دل مهربانی داشت زود برمی گشت و همه چیز را فراموش می کرد.❤️
خوش خنده بود. چندبار سر کلاس با امیر دوست محمدی ریسه رفته بودند و دبیر بیرونشان کرده بود.😱😂
آن ها هم بی هیچ بگو مگویی تنبیه شان را قبول کرده بودند.
ته ِ خلافشان در مدرسه همین ها بود. وگرنه احترام معلم ها را زیاد داشت و با آنها گرم و خوشرو بود.☺️
سرش حسابی به قرآن و درسش گرم بود.
وقت نمی کرد در جمع همکلاسی هایش حاضر شود.
🌼 شاید به خاطر همین از خلقیات همسن و سال هایش تاثیر نمی گرفت. راهش را پیدا کرده بود و داشت مستقیم دنبالش می کرد. به راه های دیگر سرک نمی کشید.
🌹🍁 چیزی که برایش استثناء بود، هیئت بود. دیده بود قاریانی را که از اهل بیت علیهم السلام غافلند. از آن طرف، هیئتی هایی را می دید که به نماز و قرآن بهاء نمی دهند.
💖 محسن، هم قاری قرآن بود و هم پای ثابت هیئت. 💝
ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_هفدهم
🌺 اسمش "امیر دوست محمدی" بود. رفیق فابریک محسن در دوران دبیرستان. بچه آرام و محجوبی بود.
محسن، پای امیر را به محافل قرآنی باز کرده بود.
دوست داشت شانه به شانه جلو بروند.
🍂🍁 اما تقدیر امیر چیز دیگری بود.
رفته بود اردوی راهیان نور که این طور شد.
در راه ِ برگشت، اتوبوس شان با تانکر نفت، شاخ به شاخ شد و آتش، کل ِ بچه ها را سوزاند.
🔥 داغ خانواده ها و دوستانشان را فقط این پیام آیت الله بهجت می توانست کمی خنک کند که گفت:
_ این ها شهید هستند.
🌹از همان وقت بود که آرزوی شهادت به دل محسن افتاد و همه این را از زبانش می شنیدند.
یک روز که سر از سجده طولانی برداشت، مامان ازش پرسید:
_ چی از خدا خواستی محسن؟!
گفت: _ شهادت! 🌷🕊
مامان یکه خورد.😧
فکر کرده بود محسن دارد از خدا ازدواج خوب، شغل خوب و از این دست خوب ها می خواهد.❗️
هیچ کس فکر نمی کرد آن دعا بعد از چند سال این طور مستجاب شود.
🍁🍂 حالا محسن، در بهشت ثامن الائمه علیه السلام با فاصله چند متر از مزار امیر، همسایه اش شده. ... 😭
ادامه دارد...
@Modafeaneharaam