eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.7هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
291 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
به تمام تازه چادری ها بگویید فقط یک نگاه برایتان مهم باشد آن هــم نگاه مادرانه حضرت زهرا (س) به چادری که درسر داری... @modafeaneharaam
|•مُدافِعِ حَریمِ حَیا♡| فِرِشتِهـ☽ خَندید😌 چَرخید وُ پیچیدُ و بویید و بوسید😻 صِداے زِمزِمِه اَش دُرستـ↓ اَز پُشتِ چادُرِ مِشڪیـ ♥️ ات مےآمَد دَر دلش داد مے زد : 【 خوشحال باش بانوے عِشق ڪه اَگر چه عِشق تو در زَمین گُمنام ماند اما دَر آسمان ها تو مَعروفی به نجابتی مثال زدنی 】 و حَرف هایش ڪِه گوشِـ 👂🏻 دلت را نوازش داد چِشمـ 👀 گرفتے اَز دخترڪِ قِرمـ👠 ـز پوشی که با پوزخَند نگاهت می کرد و اُمل خِطابت ڪَرده بود بُغضت فُروخوردی 🙂 وَ زیرِ لَب زِمزِمه ڪَردے : « اِلهۍ رِضاً بِرضائِڪ صَبراً عَلۍ بِلائڪ تَسلیماً لامَرِڪـ😍 » با لَبخَنـ😇ـد پارچهِ عاشِقیتـ را بَغَل مےڪُنے وُ راهَت را اِدامِهـ🕊 مےدَهے ❀☔️° @modafeaneharaam
حـــاشا که سر از پای رضـــا برداریم☝️ دســت از سر سودای رضـــا برداریم 🍃 حـــاشا که به محــشر به تمنای بهشت❤️ چـــشم از رخ زیبـــای رضا برداریم ☺️ یــــا امام رضــــا مددی ... 🙏 @modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|👣راهِ عاشِقے♡| مــــن به پـــــــــای تَڪ تَڪ قَدَم هــــــایی 👣 ڪِۿـ خرجِ آرامشـــم 🌱 ڪردید جـ「♥️」ـاטּ مے دَهَمـ #عاشقانہ_با_شهدا @modafeaneharaam
بار آخر به من گفت مامان يك سؤال دارم از ته دلت جوابم را بده. ☝️ اگر زمان امام حسين بود و من مي خواستم بروم به سپاه امام حسين تو چه مي گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع). ❤️ گفت من خودم راهم را انتخاب كردم فردا نكند ناراضي شوي كه اين كار شيطان است. بعد شهادتم دلخوري نكن كار شيطان است... و رفت من هم به او افتخار مي كنم 🍃 خاطره ای از مادر شهید مهدی عزیزی🌹
: قرنهاست زمین انتظار مردانی اینچنین را میکشد تا بیایند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه ساز ظهور باشند. آن مردان آمدند و رفتند ! فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم.. یادشــــون 🍃 ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
| راه عاشِقے♡| گــــاهی 🍃 یک نگاه 👀 حـــــرام را برای ‌ڪَســــــے ڪِہ لیاقَتِــ دارَد🕊 سال ها عَقَـبـــــــ😭 مے‌اَندازَد... ●( ۰حاج۰حسین۰خرازے ●( ۰با۰شهدا @modafeaneharaam
رهبرم اخم ڪند قایقی خواهم ساختــ خواهم انداختــ به دریای دل اربابمــــ ❤️ قایق از خشم پر استــ ودل از نفرتــ تڪفیری ها 🏻 قصه ی فهمیده باز تڪرار ڪنم؟ نه دگر این بار دعوا به سر سربند نیستــ همه سربندها نام یافاطمه استــ 🌹 نشود تڪرار باز عاشورا خیمه ها اینبار جایش امن استــ علم عباس هم دستــ نیڪوے گل سرسبد فاطمه استــ 😍 رهبرم خامنه ایستــ رهبرم سید و اولاد علے استــ😌 رهبرم اخم ڪند به عـــــــلے مادرتان داغ شمــــا می بیند👊🏻 حاج همت رفتہ کاظمی دیگر نیستــ پدرموشڪ ایران هم رفتــ لیڪ از عالم غیبــ باز با ما هستند‌💚 حاج قاسم هم هستــ که سلیمانی ڪرد همه دنیا را فتح همه ی ما هستیمــ ڪور خواندید اگر فڪر کنید که علی تنها استــ ... 😒 نامه های بیعتــ مسلم همه ایرانیستــ همه با خون خود امضا کردیمــ خاڪ پای نوکر اربابیم... ✌️ باز دنیا انگار تشنه ی خون شده استــ هوس رویش لاله ڪرده دورتادور ضریــــح عباس 🌺 خون شیعه ز گرفتارے تن خسته شده وقت آنستــ ڪه آزاد شود از رگ ها *رهبرم* اخم نڪن ای به فدای جدتــ 😍 به خدا اذن دهے شیعه باخون خودش میشورد همه ی لشکر کفر همه ی لشکر کفر ✊🏻 اینبار نه هفتادو تن ۷۵ میلیون هستیم @modafeaneharaam
نفس هایمان مدیونِ نفس نفس زدن های توست ای شهید 🍃💚 #شهید_حججی مدافعان حرم 🍃👇 join 👇🍃 @modafeaneharaam
🍃 خاطرات شهدا 🍃 شهید حمزه خسروی فرمانده یکی از گروه های سرلشکر مهدی عج بود ❤️ روزی پس از نماز صبح روکرد به یکی از روحانیان کرد گفت خواب حضرت علی را ببینی چه تعبیری دارد روحانی گفتی بستکی دارد چه خوابی دیدی ماجرا چگونه است شهید خسروی هیچ نگفت 🍃 اما دوساعت بعد در یکی از محور های عملیاتی با فرق شکافته به دیدار مولایش شتافت همرزم شهید حمزه خسروی @modafeaneharaam
داستان پسرک فلافل فروش🌹 در حكايات تاريخي بارها خوانده‌ام كه زندگي در شهر نجف براي طلبه هاي علوم ديني همواره با تحمل مشقات و سختي‌ها همراه است. برخي‌ها معتقد بودند كه اگر كسي ميخواهد همنشيني با مولاي متقيان اميرالمؤمنين داشته باشد بايد اين سختيها را تحمل كند. هادي نيز از اين قاعده مستثنا نبود. وقتي به نجف رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند. تابستان 1392 و ماه رمضان بود كه به ايران بازگشت. مدتي پيش ما بود و از حال و هواي نجف ميگفت. همان ايام يک شب توي مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم. هادي ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد: من وقتي وارد نجف شدم نه آنچنان پولي داشتم و نه كسي را ميشناختم كمي زندگي براي من سخت بود. دوست من فقط توانست برنامه‌ي حضور من را در نجف هماهنگ كند. روز اول پاي درس برخي اساتيد رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم بيرون. كمي در خيابانهاي نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي حرم، جايي كه براي مردم فرش پهن شده بود، خوابيدم! روز بعد كمي نان خريدم و غذاي آن روز من همين نان شد. پاي درس اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم. مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به زبان عربي نداشتم. بايد بيشتر تلاش ميكردم تا اين مشكلات را برطرف كنم. چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت ميخوردم و در كلاس‌های درس حاضر ميشدم. شبها را نيز در محوطه‌ي اطراف حرم ميخوابيدم. حتي يك بار در يكي از كوچه‌هاي نجف روي زمين خوابيدم!😅 سختيّ ها و مشقات خيلي به من فشار ميآورد. اما زندگي در كنار مولا بسيار لذت‌بخش بود.☺️ كم‌كم پول من براي خريد نان هم تمام شد! حتي يك روز كمي نان خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم و خوردم.😥 زندگي بيشتر به من فشار آورد. نميدانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد حرم مولاي متقيان شدم و گفتم: آقا جان من براي تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت زندگي در كنار شما را داشته باشم. انشاءالله آنطور كه خودتان ميدانيد مشكل من نيز برطرف شود. مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان سپاه بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه‌ي اسلامي در نجف بود، ديدم. ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلي به من لطف كرد. بعد هم يك منزل مسكوني بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد. شرايط يكباره براي من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزه‌ي نجف پذيرفته شدم. همه‌ي اينها چيزي نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين.☺️ هرچند خانهاي كه در اختيار من بود، قديمي و بزرگ بود، من هم در آنجا تنها بودم. خيلي‌ها جرئت نميكردند در اين خانه‌ي تاريك و قديمي زندگي كنند، اما براي من كه جايي نداشتم و شبهاي بسياري در كوچه و خيابان خوابيده بودم محل خوبي بود... هادي حدود دو ماه پيش ما در تهران بود. يادم هست روزهاي آخر خيلي دلش براي نجف تنگ شده بود. انگار او را از بهشت بيرون كرده‌اند. كارهايش را انجام داد و بعد از سفر مشهد، آماده‌ي بازگشت به نجف شد. بعد از آن به قدري به شهر نجف وابسته شد كه ميگفت: وقتي به زيارت كربلا ميروم، نميتوانم زياد بمانم و سريع بر ميگردم نجف.