✅یک راه خوب برای لاغر شدن! صبحانه بخوريد تا لاغر شويد.
✍صبحانه سوخت و ساز بدن را بالا می برد و باعث چربی سوزی در هشت ساعت اول روز می شود. نخوردن صبحانه مساوی با چاقی و مختل شدن سیستم گوارش است.
خوردن صبحانه باعث مى شود در طول روز احساس سيری بيشتری كنید در نتيجه غذاى كمترى مى خوريد و كالرى كمترى دريافت مى كنيد كه باعث كاهش وزن مى شود.
@Modafeene_shohada
پدر میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...
محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...
مادر میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به خانه ی دلی بنشان
که خیال بیرون شدن ندارد...
و یاد معلمم بخیر...
هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت با دیگران باش...
@Modafeene_shohada
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی مادرم مرا می فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم ،
بعضی وقت ها می دیدم پدر به خاطر خستگی ، در حال مطالعه خوابش
برده است . دلم نمی آمد ایشان را بیدار کنم .همان طور که پایش دراز بود، صورتم را کف پای پدر می مالیدم تا از خواب بیدار شود . در این حال که
بیدار می شد ، برایم دعا می کرد و طلب عاقبت به خیری می نمود . من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم .
@Modafeene_shohada
امام صادق عليه السلام : چون آيه «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خود را از آتش نگه داريد» نازل شد، مردم گفتند: يا رسول اللّه ! چگونه خود و خانواده مان را حفظ كنيم؟ فرمود: عمل خير انجام دهيد و آن را به خانواده خود نيز يادآورى كنيد و بر پايه فرمانبردارى از خدا پرورششان دهيد🌸
@Modafeene_shohada
859K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان #ضرب_المثل آب در هاون کوبیدن
داستان این حکایت به زمانی بر میگردد که دو عطار قدیمی در یک بازار با هم رقابتی داشته اند. بحث جدل بین این دو عطار برای این بود که هر کدام می گفتند داروهای من بهتر می باشد.
بعد از شدت گرفتن این اختلاف این دو عطار تصمیم گرفتند بین خودشون مسابقه ای بگذارند. مسابقه اینگونه بود که قرار شد هر دو عطار زهری را بسازند و به دیگری بدهند و هر کس که مسموم شد باید از بازار برود.
فردای آن روز هر دو عطار برای مسابقه شروع به آماده شدن کردند. عطاری که مغازه اش در سمت راست بازار بود دید که رقیبش با 5 کارگر که هر کدام یک ماسک زده اند در حال کوبیدن چیزی می باشند. خود عطار نیز از این کارگرها فاصله گرفته است.
گذشت و گذشت تا زمان مسابقه فرا رسید.وقتی مسابقه شروع شد آن عطار آمد و به مردم توصیه کرد که تا می توانند از آنها فاصله بگیرند تا مبادا زهر بر آنها اثر کند.
با اشاره ی او یکی از کارگرها که ماسک زده بود با احتیاط انبری را برداشت و ظرف زهر را به عطارِ دوم داد و فرار کرد. عطار دوم که ترس و وحشت او را فرا گرفته بود ظرف را گرفت و با دستانی لرزان شروع به خوردن زهر کرد و بلافاصله بیهوش شد.
وقتی از عطار اول پرسیدند که در زهر چه چیزهایی ریخته بود، گفت: آب بود و گوشت!! اینگونه بود که #ضرب_المثل آب در هاون کوبیدن به وجود آمد.
@Modafeene_shohada
سلامتی پـدرم
که مهربانی هایش
بغض های زیادی از
گلویم وا کرد
و نامهربانی هایم
بغض های زیادی بر گلویش گذاشت...
@Modafeene_shohada
وقتی چشم و گوش و مغزشون رو سپردن به شبکه های ماهواره ای و کانالهای معلوم الحال
از همچین خبرهایی اطلاع خواهند داشت؟
اصلا داشته باشند ، مگه سطح درکشون در این حدها هست آخه؟؟؟!
@Modafeene_shohada
وسط اینستاگرام یکی بیاد از این استوریها بزنه یعنی خیلی کارش درسته
و الان داره کلی فحش میخوره.
دمت گرم #امید_جهان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بد نیست اینجور وقتا اگر دسترسی داریم بریم و تو دایرکت یه دمت گرم بهشون بگیم. (آدرس پیج اینستاش بالای تصویر هست ...)
#حمید_کثیری
@Modafeene_shohada
پاسخ مغازه دار باهوش به چند تا دختر نوجوون:
به زیر سی سال اسپری رنگ نمی فروشم :)
👌👌
@Modafeene_shohada