eitaa logo
مدافعین شهدا
125 دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
21.3هزار ویدیو
109 فایل
﷽ . اگر می‌خواهید تاثیرگذار باشید . اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاه‌تون ظلم نکرده باشید ؛ ما راهـے جز اینکھ یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم ! _ حاج احمد کاظمی . @Maskat 👈 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدر میگفت: محبتت را به برگ ها سنجاق مزن که باد با خود می بَرد... محبتت را به آب جویی بریز که با ریشه ها عجین شود... ریشه ها هرگز اسیر باد نیست... مادر میگفت: پروانه ی محبتت را به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد... محبتت را به خانه ی دلی بنشان که خیال بیرون شدن ندارد... و یاد معلمم بخیر... هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت: نقطه سر خط... مهربان تر از خودت با دیگران باش... @Modafeene_shohada
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی مادرم مرا می فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم ، بعضی وقت ها می دیدم پدر به خاطر خستگی ، در حال مطالعه خوابش برده است . دلم نمی آمد ایشان را بیدار کنم .‌همان طور که پایش دراز بود، صورتم را کف پای پدر می مالیدم تا از خواب بیدار شود . در این حال که بیدار می شد ، برایم دعا می کرد و طلب عاقبت به خیری می نمود . من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم . ‌ @Modafeene_shohada
امام صادق عليه السلام : چون آيه «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خود را از آتش نگه داريد» نازل شد، مردم گفتند: يا رسول اللّه ! چگونه خود و خانواده مان را حفظ كنيم؟ فرمود: عمل خير انجام دهيد و آن را به خانواده خود نيز يادآورى كنيد و بر پايه فرمانبردارى از خدا پرورششان دهيد🌸 @Modafeene_shohada
859K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آب در هاون کوبیدن داستان این حکایت به زمانی بر میگردد که دو عطار قدیمی در یک بازار با هم رقابتی داشته اند. بحث جدل بین این دو عطار برای این بود که هر کدام می گفتند داروهای من بهتر می باشد. بعد از شدت گرفتن این اختلاف این دو عطار تصمیم گرفتند بین خودشون مسابقه ای بگذارند. مسابقه اینگونه بود که قرار شد هر دو عطار زهری را بسازند و به دیگری بدهند و هر کس که مسموم شد باید از بازار برود. فردای آن روز هر دو عطار برای مسابقه شروع به آماده شدن کردند. عطاری که مغازه اش در سمت راست بازار بود دید که رقیبش با 5 کارگر که هر کدام یک ماسک زده اند در حال کوبیدن چیزی می باشند. خود عطار نیز از این کارگرها فاصله گرفته است. گذشت و گذشت تا زمان مسابقه فرا رسید.وقتی مسابقه شروع شد آن عطار آمد و به مردم توصیه کرد که تا می توانند از آنها فاصله بگیرند تا مبادا زهر بر آنها اثر کند. با اشاره ی او یکی از کارگرها که ماسک زده بود با احتیاط انبری را برداشت و ظرف زهر را به عطارِ دوم داد و فرار کرد. عطار دوم که ترس و وحشت او را فرا گرفته بود ظرف را گرفت و با دستانی لرزان شروع به خوردن زهر کرد و بلافاصله بیهوش شد. وقتی از عطار اول پرسیدند که در زهر چه چیزهایی ریخته بود، گفت: آب بود و گوشت!! اینگونه بود که آب در هاون کوبیدن به وجود آمد. @Modafeene_shohada
سلامتی پـدرم که مهربانی هایش بغض های زیادی از گلویم وا کرد و نامهربانی هایم بغض های زیادی بر گلویش گذاشت... @Modafeene_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی چشم و گوش و مغزشون رو سپردن به شبکه های ماهواره ای و کانالهای معلوم الحال از همچین خبرهایی اطلاع خواهند داشت؟ اصلا داشته باشند ، مگه سطح درکشون در این حدها هست آخه؟؟؟! @Modafeene_shohada
وسط اینستاگرام یکی بیاد از این استوری‌ها بزنه یعنی خیلی کارش درسته و الان داره کلی فحش میخوره. دمت گرم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 بد نیست اینجور وقتا اگر دسترسی داریم بریم و تو دایرکت یه دمت گرم بهشون بگیم. (آدرس پیج اینستاش بالای تصویر هست ...) @Modafeene_shohada
پاسخ مغازه دار باهوش به چند تا دختر نوجوون: به زیر سی سال اسپری رنگ نمی فروشم :) 👌👌 ‌ @Modafeene_shohada
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه چیزایی مانع وضو گرفتن هست؟ اول این مورد‌ها رو برطرف کنید بعد وضو بگیرید✨ @Modafeene_shohada
از این مدل آلبوم‌ها هنوز تو کمد خونه دارید؟ به اشتراک گذاشتن عکس در قدیم به این صورت بود که یکی وسط مهمونی با افتخار آلبوم رو دست می‌گرفت و وسط مجلس باز میکرد و ده نفر پشت سرش از سر و کله هم بالا میرفتن که بتونن عکس‌ها رو ببینن و با دیدن هر عکس کلی خاطره تعریف میشد ، وقتی هم مهمونی تمام میشد و صاحب خونه آلبوم رو میخواست بذاره داخل کمد یک دوره دیگه چک میکرد که عکسی کم نشده باشه ، ولی همیشه یکنفر در فامیل بود که تخصصش کش رفتن عکس از داخل آلبوم بود😂 @Modafeene_shohada