🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#زینب_کمایی
#قسمت_هشتم
از آگاهی که به خانه برگشتم، آقای روستا و خانمش آمده بودند. آقای روستا همکار شرکت
نفتیِ بابای بچه ها بود و خانهشان چند کوچه با ما فاصله داشت. خبر گم شدن زینب دهان به
دهان گشته بود و آنها برای همدردی و کمک به خانهی ما آمده بودند.
مادرم همهی اتفاق هایی را که از شب گذشته پیش آمده بود، برای آقای روستا تعریف کرد.
مادرم وسط حرف هایش گریه میکرد و میگفت که چه نذر هایی کرده تا زینب صحیح
و سالم پیدا شود. آقای روستا به شدت ناراحت شد و نمیدانست که چه بگوید که باعث تسلی
دل ما شود. او بعد از سکوتی طولانی گفت:
"از این لحظه به بعد، من در خدمت شما هستـم.
با ماشیـن من هرجـا که لازم است برویم و دنبال زینـب بگردیم. "
همان روز، خانم کچویی هم به خانهی ما آمد. او هم مثل رئیس آگاهی به منافقین سوءظن
داشت. شب قبل، بعد از صحبت تلفنی با شهلا، جرأت نکرده بود این موضوع را بگوید.
از قرار معلوم طی چند ماه گذشته بعضی از مردم حزباللهی که بین آنها دانشجو و دانش
آموز و بازاری هم بودند، به دست منافقین ترور شده بودند. برای منافقین، مرد و زن، دختر و
پسر، پیر یا جوان فرقی نداشت. کافی بود که این آدم ها طرفدار انقلاب و امام باشند.
از خانم کچویی شنیدم که امام جمعهی شاهین شهر، زینب را میشناسد و میتواند برای پیدا
کردن او به ما کمک کند. من چند بار از زبان زینب تعریف آقای حسینی را شنیده بودم، ولی
فکر میکردم آشنایی زینب و آقای حسینی در حد افراد معمولی شهر است که به نماز جمعه
میروند. اما بعدا فهمیدم که زینب برای مشورت در کارهای فرهنگی و تربیتی در
مدرسه و بسیج و جامعهی زنان، مرتب با آقای حسینی و خانوادهاش در ارتباط بود.
مادرم و شهلا و شهرام در خانه ماندند و من به همراه آقای روستا به خانهی امام جمعه رفتم.
من همیشه زنِ خانه نشینی بودم و همهی عشقم و کارم رسیدگی به خانه و بچههایم بود؛
خیلی بلد نبودم که چطور حرف بزنم. روی زیادی هم نداشتم. همهی جاهایی را که به
دنبال زینب میگشتم، اولین بار بود که میرفتم.
وقتی حجتالاسلام حسینی را دیدم، اول خودم را معرفی کردم. او خیلی احترام گذاشت
و از زینب تعریف های زیادی کرد. اگر مادر زینب نبودم و او را نمیشناختم، فکر میکردم
که امام جمعه از یک زن چهل سالهی فعال حرف میزند، نه از یک دختر بچهی چهارده
ساله. آقای حسینی از دلسوزی زینب به انقلاب و عشقش به #شهدا و زحت هایی که میکشید،
حرف های زیادی زد...
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
#معصومه_رامهر_مزی
🌸
☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸༄⸙
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چــــادرانــــه🌸🍃
◽️دختری کــــه تو این عصــــر چــــادرش رو علم حیــــاش کـــــرده علمـــــدار امام زمانشــــــه...
➕ســـــرباز مهــــــــدی فاطمه است..😊🌸🍃
خواهرم!
تو با حجاب خود،
حجابے ڪہ پاے آن
خون شہداے فراوانے ریختہ شده
باز ادامه دهندهے راه تمام شہدا
از جملہ این بنده ے حقیر خدا باش
┄┅═✧❁🍃🌸🍃❁✧═┅
#زن_عفت_افتخار
@Modafeene_shohada
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من زینبم عقیده من آزادگی🌱
#حضرت_زینب
@Modafeene_shohada
ڪسـانی ڪہ بـــــراے هـدایت
دیـگـــران تـــلاش مـےڪنـنــد؛
بہ جاے مردن، شهید مےشوند...
#شهید_احمد_مشلب☁️🍃
@Modafeene_shohada
1.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁
خواهر اگـه
نقطش بیوفته میشه جواهر
پس فرق زیادی هم ندارن...
جواهر زندگیتونو
دوست داشته باشین
💖سلامتی تموم خواهرا💖
@Modafeene_shohada
بعضی وقتا خوبه بجای گوگل بعضی سوالا رو از پدر و مادر بپرسیم؛
یادشون بیاریم که یادمون نرفته یه روز قوی ترین موتور جستجوی زندگیمون بودن
سلامتی همه پدرها و مادرها...♥️
@Modafeene_shohada
5.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁
گفت:از مادر بخوان گفتم:که مادر مهربان
گفت:یک چیز دگر گو گفتمش:آرام جان
گفت:دانی مهربان تر از همه عالم خداست
گفتم:آری در وجود مادرم دیدم عیان
گفت:مادر سیب را ناخورده بودی چون شدی؟
گفتم:آن سیب مادرم را کرد مادر در جهان
گفت:بیرون راند آن سیب مادرت را از بهشت
گفتمش:بنگر بهشت را زیر پای مادران
گفت:شیطان از طریقش پادشاهی می کند
گفتم:از خیر دعایش میروم اندر جنان
گفت:اگر خواهی فروشی مادرت قیمت به چند
گفتم:آن یک قطره اشکش نی فروشم با جهان...
❤️تقدیم به تمام مادران❤️
@Modafeene_shohada
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا دیر نشده
قدر پدر مادرتونا بدونید .....
@Modafeene_shohada
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حجاب مسأله ای است که در اسلام به آن خیلی اشاره شده،،
وشاه کلید هست،،
چرا که شاه کلید که گم بشه،،
دیگه همه میتونند راحت به گنج دست رسی پیدا کنند،،
مواظب شاه کلید باش،،
خواهرم حجاب مهمه که دارند روی اون جولان میدن،،
#بصیرت
#حجاب
@Modafeene_shohada