با یک خانم کرهای خیلی اتفاقی در دوحه آشنا شدم و تقریبا دوست شدیم..
او پروفسورِ جامعه شناسیِ سیاسی در یکی دانشگاههای برتر کره است؛ جملهای گفت که بسیار خاص بود:
در یک قرن آینده ایرانیان با ذرهبین دنبالِ رهبری مثل خامنهای خواهند گشت!
توضیحاتی داد اما هنوز گیجم..
✍🏻تفکر نقاد
@Modafeene_shohada
4.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤↫صد جلوہ حیاست پیڪر خاڪے تان••🌱'
🖤↫لبخند خـــدا مقام افلاڪے تان••🌱'
🖤↫با چــادرتان مدافعان حرمید••🌱'
🖤↫احسنت بر این حجاب و بر پاڪے تان••🌱'
#زن_عفت_افتخار✨️🌹
#چادرانہ✨️🌹
#تلنگرانہ✨️🌹
✨️
🌸✨️
@Modafeene_shohada
♦️پیام پرستار ایرانی خطاب به مردم آمریکا:
▪️بسیاری از کودکان سرطانی جام جهانی آینده را به خاطر تحریمهای دارویی دولت آمریکا نخواهند دید.
@Modafeene_shohada
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «سلام ما را به رهبرمان برسانید و به ایشان بگویید، جان میدهیم خون میدهیم ولی یک وجب از خاک این وطن را نمیدهیم»
🔺رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور از هنگ مرزی ارومیه و پاسگاه مرزی مرگرش و مرکز اتوبان سرو در حوزه گمرک سرو بازدید کرد.
🔺در مراسم استقبال، یکی از سربازان هنگ مرزی ارومیه با اعلام اینکه سلام ما را به رهبرمان برسانید و به ایشان بگویید مشتاق دیدارشان هستیم، گفت: به دستان بریده حضرت ابوالفضل العباس (ع)، جان میدهیم، خون میدهیم ولی یک وجب از خاک این وطن را نمیدهیم.
@Modafeene_shohada
♦️ سفارش مولوی محبی،
از بزرگان اهل سنت به مولوی عبدالحمید
🔹 یادتان می آید که در زمان شاه اگر مهمان خاصی برای خان می آمد و ما علما را احضار میکرد تا برویم و پای مهمان را شستشو داده و ماساژ دهیم؟ به لطف خدا امروز صاحب عزت و احترام هستیم.
#اهل_سنت #مولوی_عبدالحمید
#جهاد_تبیین
مدافعین شهدا
اگر میخوای همونی بشی که خدا میخواد و اخلاقت شبیه یه مومن واقعی بشه، حتما اینو بخون🧡🌱 در قالب داست
اگر میخوای همونی بشی که خدا میخواد
و اخلاقت شبیه یه مومن واقعی بشه،
حتما اینو بخون🧡🌱
در قالب داستانه اما پُر از نکتههای طلایی
برای خالص شدن و عاقبتبخیری!
#سلام_بر_ابراهیم
قسمت دوم | چرا ابراهيم هادی؟
هيجان زده از خواب پريدم!
ساعت سه بامداد روزِ بيستم مرداد 1386 مطابق با بيست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اكرم 9 بود.
اين خواب رويای صادقهای بود که لرزه بر اندامم انداخت!
كاغذی برداشتم و به سرعت آنچه را ديده و شنيده بودم نوشتم..
ديگر خواب به چشمانم نمیآمد. در ذهن، خاطراتی كه از ابراهيم هادی شنيده بودم مرور كردم..
فراموش نمیكنم؛ آخرين شبِ ماه رمضان سال 1373 در مسجدالشهداء بودم، به همراه بچههای قديمیِ جنگ، به منزل شهيد ابراهيم هادی رفتيم..
مراسم بخاطر فوت مادر اين شهيد بود. منزلشان پشتِ مسجد، داخل كوچه شهيد موافق قرار داشت.
حاج حسين اللهكرم در مورد شهيد هادی شروع به صحبت كرد..
خاطرات ايشان عجيب بود! من تا آن زمان از هيچكس شبيه آن را نشنيده بودم.
آن شب لطف خدا شامل حالِ من شد.
من كه جنگ را نديده بودم، من كه در زمان شهادت ايشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا يكی از بندگان خالصش را بشناسم..
اين صحبتها سالها ذهنِ مرا به خود مشغول كرد.
باورم نميشد، يک
رزمنده اينقدر حماسه آفريده و تا اين اندازه گمنام باشد!
عجيبتر آن كه خودش از خدا خواسته بود که گمنام بماند و با گذشت سالها، هنوز هم پيكرش پيدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگرديده!
من در همه كلاسهای درس و برای همه بچهها از او میگفتم..
هنوز تا اذان صبح فرصت باقی است؛ خواب از چشمانم پريده..
خيلی دوست دارم بدانم چرا شیخ زاهد، ابراهيم را الگوی اخلاقِ عملی معرفی كرده؟
🔸ادامه دارد...
"میلتون اریکسون" رواندرمانگر و نابغه برنامهريزىهاى ذهنى، وقتی دوازده ساله بود دچار بيمارى فلج اطفال شد. ده ماه بعد شنید که پزشکی به مادرش گف: پسرتان شب را تا صبح دوام نمیاورد!
اریکسون صدای گریه مادرش را شنید، فکر کرد که میداند شاید اگر شب را دوام بیاورم مادرم اینطور زجر نکشد. تصمیم گرفت تا سپیده دم نخوابد. وقتی خورشید بالا آمد فریاد زد: مادر، من هنوز زنده ام!
چنان شادی عظیمی خانه را گرفت که تصمیم گرفت همیشه تمام تلاشش را بکند که یک شب دیگر درد و رنج خانواده اش را عقب بیندازد! اریکسون در سال 1980 در هفتاد و پنج سالگی در گذشت و از خود چندین کتاب مهم درباره ظرفیت عظیم انسان برای غلبه بر محدودیت هایش بجا گذاشت...!
کریمخان زند هرگز به کسی باج نمیداد!
میگویند وقتی میخواست سفیر عثمانی را بپذیرد، اطرافیان او نصیحتش میکردند که جامههای نو خود را بپوش و خود را آراسته کن و پای خود را دراز مکن، اما هنگام این دیدار، کریم خان یک پای خود را دراز کرد، تنبان مندرسی به پا نمود که سر کاسه زانوی آن پاره و استرش نمودار شد!او مدتها سفیر را نمیپذیرفت. میگفت:
اگر با ما کاری دارد ما با او کاری نداریم!