1.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از بیماری بیقراری نکن!
سه چیز با ارزش که خدا در ازای بیماری به انسان میدهد!
🔰#استاد_عالی
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اجر #شهادت برای کسی که هر صبح و هر شب این سه آیه را بخواند!
🔰 #دکتر_رفیعی
https://eitaa.com/Modafeene_shohada
🍃🍃🍃🌸🍃
#قرآن_خوانی هرروز یک صفحه، به امید خدا عزیزان..
برای همدیگه دعا کنیم🙏🏻🌸
سلام✋
سه شنبه متعلق به موالى امام سجاد(ع)💖امام باقر(ع)💖،امام صادق(ع)💖
محضرشان5صلوات
❤️❤️❤️❤️❤️
🗓 امروز سه شنبه ↯
☀️۱۴ آذر ۱۴۰۲
🌙 ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۵
🎄۵ دسامبر ۲۰۲۳
📿 ذکر روز :
یا ارحم الراحمین
💫ذکر هر روز برای برکت ورزق:
لا اله الا الله الملک الحق المبین
#حدیث_روز
🍃🌸امام على عليه السلام:
الخائِفُ لا عَيشَ لَهُ
ترسو را از زندگى، هيچ بهره اى نيست
غررالحكم حدیث1011
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صلوات_حضرت_زهرا
🖤السّلام علیکَ ایتها الصدیقه الشهیده🖤
الهُمَّ صَلَّ علی فاطمة و اَبیها و بَعلها و بَینها و سِرَّالمُستَودَعِ فیها بِعَدَدَ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ..🥺💔
⚫️ 🟢 🟤
⚫️ 🟤🟤 🟤
⚫️ 🟤🟤🟤 ⚫️ 🟤 🟤
⚫️ 🟤🟤🟤🟤 ⚫️ 🟤🟤
🟤 ⚫️
🟤 ⚫️ 🟢🟢
https://eitaa.com/Modafeene_shohada
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
شاگرد اول بودم، پدرم یادم داده بود، که من همیشه درس بخوانم،،،،،
🍃🌸
، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون
مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند!
عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟
وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم.
پدرم مرا خیلی دوست داشت! و حتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم ! چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند !
و من نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول !
وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم و من تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!
وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !
چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم، اما مادر پنجره را بسته بود و می گفت پنجره باز شود من مریض می شوم
من حتی باریدن برف را هم ندیده ام !
من همیشه کفشهایم نو بود چون با آنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !
من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم!
من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم
ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !
و حالا یک پزشکم !
چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس !
پزشکی که تا الان نخندیده است، مهندسی که شوخی بلد نیست!
من نمی دانم چطور باید نان بخرم! من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!
با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم با کسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !
من شاگرد اول کلاس بودم !
اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم !
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم
یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم ! یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !
من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !
https://eitaa.com/Modafeene_shohada