⭕️نماز نخواندن بر جنازه رضاخان
✍ به نقل از آیت الله سیدعبدالجواد علم الهدی(از شاگردان آیت الله بروجردی) محمدرضا پهلوی پس از آنکه تصمیم گرفت جنازه پدرش را از جزیره موریس به ایران آورد قائم مقام رفیع، صدرالاشراف و چند نفر دیگر را همراه با تولیت آستان مقدس حضرت معصومه به محضر آیت الله بروجردی(رحمة الله علیه) رساند تا ایشان را مجاب کنند که بر پیکر رضاخان نماز بخوانند. وقتی یک نفر از آنها بعد از ابلاغ سلامِ محمدرضا خواسته او را مطرح کرد، آیت الله بروجردی با دستشان به آنها خطاب کرد: بروید.
🔺در ادامه، تولیت حضرت معصومه گفت: به اعلی حضرت قول دادیم که شما برای اقامه نماز تشریف می آورید که آیت الله بروجردی فرمودند من کارهای او را فراموش نکردم و آنها مأیوسانه از منزل آقا خارج شدند. نمایندگان محمدرضا پهلوی سپس به منزل آیت الله حجت کوه کمره ای رفتند و همین درخواست را مطرح کردند که ایشان فرمودند: اگر آیت الله بروجردی آمدند من هم خواهم آمد وگرنه نمی آیم.
🔻این گروه سپس به منزل آیت الله سیدصدرالدین صدر رفته و درخواست شان را تکرار کردند که ایشان فرمودند: من ماجرای مسجد گوهرشاد را فراموش نکرده ام. والله نخواهم آمد. آیت الله بروجردی پس از رد درخواست نمایندگان شاه با صدور بیانیه ای اعلام تأکید کردند: در روز آوردن جنازه رضاخان، مدارس علمیه قم تعطیل است و هیچ یک از طلاب حق بیرون آمدن را ندارند.
📚منبع: خبرگزاری شبستان
سرنوشت مادر نمونه دوران پهلوی
تاج الملوک همسر رضاخان و مادر محمد رضا پهلوی بود و از او به عنوان مادرنمونه و پرورش دهنده محمد رضا در دوران پهلوی تقدیر شد
❓اما سرنوشت مادر نمونه روزگار پهلوی چه شد؟
او پس از فوت شاه بر اثر بیماری در بیمارستانی در امریکا از دنیا رفت درحالی که سایر فرزندانش و رضا پهلوی(پسر و ولیعهدمحمد رضا)زنده بودند 👇
👈در تنهایی مرد
👈کسی نبود تا هزینه بیمارستان و دفن وکفن او را بپردازد و جنازه او را تحویل بگیرد
👈سرانجام پس از اینکه دو ماه در سردخانه بیمارستان جنازه اش ماند در بین جنازه های بدون صاحب در گور دسته جمعی درآمریکا دفن شد
🔺خاندان پهلوی حتی ارزش مادر خود را نمی دانستند
📕مطالعه بیشتر کتاب خاطرات تاج الملوک
✍م.فاطمی
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔔 #اطلاعیه_نشستهای_مجازی 🔔
🌐 «با موضوعات روز سیاسی-بصیرتی»
🗓 زمان :
سه شنبه ۱۴ بهمن ماه ۹۹
از ساعت ۹:۰۰صبح الی ۲۰:۳۰ شب
📝 برنامه نشستها به ترتیب:
🔹 ساعت ۹صبح - استاد خسرویان
💢 دستاوردهای انقلاب اسلامی
🔹 ساعت ۱۰:۳۰ صبح- دکتر بخشی
💢 انقلاب اسلامی و آینده پیشرو
🔹 ساعت ۱۴:۳۰ - دکتر بخشی
💢 اقتصاد مقاومتی
🔹 ساعت ۱۶:۰۰ - استاد بخشی
💢 شناخت خط تحریف تا انتخابات ۱۴۰۰
🔹 ساعت ۱۹:۰۰ - استاد حسینی
💢 شناخت خط تحریف تا انتخابات ۱۴۰۰
✅ شرکت در این جلسه برای عموم علاقهمندان آزاد است.
لینک ورود به جلسه: https://www.skyroom.online/ch/ab.y/s.-lenjan
💠〰️💠〰️💠〰️💠〰️💠〰️💠
❇️ جهت ورود به نشست مجازی کافیست لینک زیر را لمس کرده و گزینه میهمان را انتخاب کنید و پس از نوشتن نام خود، وارد جلسه شوید
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬حاج قاسم علیه فراماسونری و سفیانی
چهره ی متفاوت حاج قاسم
تحلیل ایمان اکبرآبادی ( پژوهشگر مطالعات غرب، مهدویت و رسانه )
🔷 افشاگری از فراماسونری جهانی و روشنگری مسائل عقیدتی جریان مقاومت و شهادت حاج قاسم عزیز
علاقمندان مسائل آخر زمانی هستی پیشنهاد دانلود
#فراماسونری
#ایلومینانی
#داعش
#سفیانی_اول_و_دوم
🙆♂🙅♂💁♂🙇♂🤦♂
👼بیان احکام درقالب طنز
.......بابام یه نگاه بهم کرد و سری تکان داد 😇و گفت :لا اله الا الله. من هم یه نگاه به پدر کردم و سری تکان دادم و گفتم لااله الا الله.🙃
🌗اون شب از شانس بد من ننه ام شام اشکنه با روغن دنبه پخته بود که من خیلی بدم می اومد 🍵و اگه می خوردم دل درد می شدم.
😢گفتم ای خدای مهربان برس به داد این ناتوان. سفره غذا کشیده شد 🥣بابام تا فهمید اشکنه داریم سرشو برد نزدیک قابلمه یه بویی کشید و گفت :به به چه بوی خوبی داره دستت درد نکنه خانم . 🍵
و کاسه رو پر از نون خرد شده کرد و دوتا ملاقه اشکنه ریخت توی کاسه و تلید کرد🥄🥣 و شروع کرد خورندن من هم چاره ای نداشتم سرمو آروم آروم بردم نزدیک قابلمه 🍵عینهو بابا غذا رو بو کردم و جلوی تهوعم رو گرفتم و گفتم به به چه بوی ناجور خوبی داره دستت کم درد نکنه ننه خانم .☹️ نان و اشکنه رو توی کاسه تلید کردم عین بابا شروع کردم به خوردن.😖 فقط با هر قاشقی که بالا می زدم یک یا ابالفضل هم می گفتم و چشمام رو به هم می فشردم 😑
ننه یه خورده خیره خیره بهم نگاه کرد و رو کرد به بابام 🙄گفت :آقا! چیه این بچه چشه اینکه از اشکنه بدش می اومد🤔 بابام گفت :جان من ولش کن بذار هرکاری دوست داره بکنه من دیگه حوصله سر و کله زدن با این دانشمند رو ندارم 😶
من هم بلافاصله عین این جمله رو تکرار کردم. 🤓بابا آروغ زد عطسه کرد بابا سرفه کرد.🤧 آب خورد. خنده کرد انگشتش رو کرد توی دماغش. نشست برخاست وو... منم عین بابام آروغ زدم عطسه کردم سرفه کردم آب خوردم🥛 خنده کردم انگشت توی دماغم کردم نشستم برخاستم هرکاری که بابام گفت و یا انجام داد منم گفتم و انجام دادم. ☺️
ننه شروع کرد گریه کردن 😭و گفت خدا مرگم بده از بس این بچه درس خوند دیوونه شد بابام گفت گل پسرت دیوونه بوده حالا داره پیشرفت می کنه 🤨😠
بابام رفت دستشویی منم رفتم در دستشویی ایستادم و گفتم بابا تو رو خدا هرکار می کنی بگو منم انجام بدم آخه من از پشت در..... ننه ام اومد و گوشم😰 رو گرفت و از محل حادثه دورم کرد و گفت خجالت بکش بچه
چکار داری می کنی؟ گفتم :ننه کارم نداشته باش دارم تقلید😯 میکنم ننه گفت :من که نمی فهمم چی می گی ولی فکر کنم باید بستری بشی🤒. بابا خوابید و من که اشکنه خورده بودم درد دلی داشتم خطری. با خودم گفتم حالا که خواب نمی روم بهتره تا صبح تقلید کنم لذا شب تا صبح عینهو بابا خر و پف کردم😴💤 خیلی سخت بود نزدیک بود گلوم پاره بشه 😵
من که از سر شب تا کله ی ظهر می خوابیدم و عادت به سحر خیزی نداشتم و همیشه صبحانه رو یک ساعت قبل از نهار می خوردم عین بابا صبح خیلی زود پا شدم🌤 نماز خوندم و عینهو بابا صبحانه رو خوردم🥘☕️ و مثل بابا چایی رو هورت اندر هورت نوشیدم یک هورت هورتی توی خونه راه افتاده بود که نگو و نپرس🤣🤣
بابا دست کرد توی جیبش و پنجاه هزار تومان آورد💶 بیرون و به مادرم داد و گفت تا سر برج دیگه پولی نیست من هم دست کردم توی جیبم و الکی مشتم رو آوردم سمت ننه و صدام رو کلفت کردم و گفتم تا سر برج دیگه پولی نیست💰 یک دفعه بابام عصبانی 😡شد و داد زد از دیشب هی داری ادای منو در میاری بچه خجالت نمی کشی 😠
خدای نکرده من بابای توأم 😣 تا اومدم بگم بابا ادا نیست دارم تقلید می کنم در رو محکم بست و رفت سر کار.......🤨
ادامه دارد.........
😂🤪😫🙇♂
#بیان_احکام_درقالب_طنز
#نویسنده_جناب_مسعوداسدی
#قسمت_پنجم
😎 نو+جوان😄
😁
💢😅
ویژه حلقه صالحين