سرنوشت مادر نمونه دوران پهلوی
تاج الملوک همسر رضاخان و مادر محمد رضا پهلوی بود و از او به عنوان مادرنمونه و پرورش دهنده محمد رضا در دوران پهلوی تقدیر شد
❓اما سرنوشت مادر نمونه روزگار پهلوی چه شد؟
او پس از فوت شاه بر اثر بیماری در بیمارستانی در امریکا از دنیا رفت درحالی که سایر فرزندانش و رضا پهلوی(پسر و ولیعهدمحمد رضا)زنده بودند 👇
👈در تنهایی مرد
👈کسی نبود تا هزینه بیمارستان و دفن وکفن او را بپردازد و جنازه او را تحویل بگیرد
👈سرانجام پس از اینکه دو ماه در سردخانه بیمارستان جنازه اش ماند در بین جنازه های بدون صاحب در گور دسته جمعی درآمریکا دفن شد
🔺خاندان پهلوی حتی ارزش مادر خود را نمی دانستند
📕مطالعه بیشتر کتاب خاطرات تاج الملوک
✍م.فاطمی
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔔 #اطلاعیه_نشستهای_مجازی 🔔
🌐 «با موضوعات روز سیاسی-بصیرتی»
🗓 زمان :
سه شنبه ۱۴ بهمن ماه ۹۹
از ساعت ۹:۰۰صبح الی ۲۰:۳۰ شب
📝 برنامه نشستها به ترتیب:
🔹 ساعت ۹صبح - استاد خسرویان
💢 دستاوردهای انقلاب اسلامی
🔹 ساعت ۱۰:۳۰ صبح- دکتر بخشی
💢 انقلاب اسلامی و آینده پیشرو
🔹 ساعت ۱۴:۳۰ - دکتر بخشی
💢 اقتصاد مقاومتی
🔹 ساعت ۱۶:۰۰ - استاد بخشی
💢 شناخت خط تحریف تا انتخابات ۱۴۰۰
🔹 ساعت ۱۹:۰۰ - استاد حسینی
💢 شناخت خط تحریف تا انتخابات ۱۴۰۰
✅ شرکت در این جلسه برای عموم علاقهمندان آزاد است.
لینک ورود به جلسه: https://www.skyroom.online/ch/ab.y/s.-lenjan
💠〰️💠〰️💠〰️💠〰️💠〰️💠
❇️ جهت ورود به نشست مجازی کافیست لینک زیر را لمس کرده و گزینه میهمان را انتخاب کنید و پس از نوشتن نام خود، وارد جلسه شوید
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬حاج قاسم علیه فراماسونری و سفیانی
چهره ی متفاوت حاج قاسم
تحلیل ایمان اکبرآبادی ( پژوهشگر مطالعات غرب، مهدویت و رسانه )
🔷 افشاگری از فراماسونری جهانی و روشنگری مسائل عقیدتی جریان مقاومت و شهادت حاج قاسم عزیز
علاقمندان مسائل آخر زمانی هستی پیشنهاد دانلود
#فراماسونری
#ایلومینانی
#داعش
#سفیانی_اول_و_دوم
🙆♂🙅♂💁♂🙇♂🤦♂
👼بیان احکام درقالب طنز
.......بابام یه نگاه بهم کرد و سری تکان داد 😇و گفت :لا اله الا الله. من هم یه نگاه به پدر کردم و سری تکان دادم و گفتم لااله الا الله.🙃
🌗اون شب از شانس بد من ننه ام شام اشکنه با روغن دنبه پخته بود که من خیلی بدم می اومد 🍵و اگه می خوردم دل درد می شدم.
😢گفتم ای خدای مهربان برس به داد این ناتوان. سفره غذا کشیده شد 🥣بابام تا فهمید اشکنه داریم سرشو برد نزدیک قابلمه یه بویی کشید و گفت :به به چه بوی خوبی داره دستت درد نکنه خانم . 🍵
و کاسه رو پر از نون خرد شده کرد و دوتا ملاقه اشکنه ریخت توی کاسه و تلید کرد🥄🥣 و شروع کرد خورندن من هم چاره ای نداشتم سرمو آروم آروم بردم نزدیک قابلمه 🍵عینهو بابا غذا رو بو کردم و جلوی تهوعم رو گرفتم و گفتم به به چه بوی ناجور خوبی داره دستت کم درد نکنه ننه خانم .☹️ نان و اشکنه رو توی کاسه تلید کردم عین بابا شروع کردم به خوردن.😖 فقط با هر قاشقی که بالا می زدم یک یا ابالفضل هم می گفتم و چشمام رو به هم می فشردم 😑
ننه یه خورده خیره خیره بهم نگاه کرد و رو کرد به بابام 🙄گفت :آقا! چیه این بچه چشه اینکه از اشکنه بدش می اومد🤔 بابام گفت :جان من ولش کن بذار هرکاری دوست داره بکنه من دیگه حوصله سر و کله زدن با این دانشمند رو ندارم 😶
من هم بلافاصله عین این جمله رو تکرار کردم. 🤓بابا آروغ زد عطسه کرد بابا سرفه کرد.🤧 آب خورد. خنده کرد انگشتش رو کرد توی دماغش. نشست برخاست وو... منم عین بابام آروغ زدم عطسه کردم سرفه کردم آب خوردم🥛 خنده کردم انگشت توی دماغم کردم نشستم برخاستم هرکاری که بابام گفت و یا انجام داد منم گفتم و انجام دادم. ☺️
ننه شروع کرد گریه کردن 😭و گفت خدا مرگم بده از بس این بچه درس خوند دیوونه شد بابام گفت گل پسرت دیوونه بوده حالا داره پیشرفت می کنه 🤨😠
بابام رفت دستشویی منم رفتم در دستشویی ایستادم و گفتم بابا تو رو خدا هرکار می کنی بگو منم انجام بدم آخه من از پشت در..... ننه ام اومد و گوشم😰 رو گرفت و از محل حادثه دورم کرد و گفت خجالت بکش بچه
چکار داری می کنی؟ گفتم :ننه کارم نداشته باش دارم تقلید😯 میکنم ننه گفت :من که نمی فهمم چی می گی ولی فکر کنم باید بستری بشی🤒. بابا خوابید و من که اشکنه خورده بودم درد دلی داشتم خطری. با خودم گفتم حالا که خواب نمی روم بهتره تا صبح تقلید کنم لذا شب تا صبح عینهو بابا خر و پف کردم😴💤 خیلی سخت بود نزدیک بود گلوم پاره بشه 😵
من که از سر شب تا کله ی ظهر می خوابیدم و عادت به سحر خیزی نداشتم و همیشه صبحانه رو یک ساعت قبل از نهار می خوردم عین بابا صبح خیلی زود پا شدم🌤 نماز خوندم و عینهو بابا صبحانه رو خوردم🥘☕️ و مثل بابا چایی رو هورت اندر هورت نوشیدم یک هورت هورتی توی خونه راه افتاده بود که نگو و نپرس🤣🤣
بابا دست کرد توی جیبش و پنجاه هزار تومان آورد💶 بیرون و به مادرم داد و گفت تا سر برج دیگه پولی نیست من هم دست کردم توی جیبم و الکی مشتم رو آوردم سمت ننه و صدام رو کلفت کردم و گفتم تا سر برج دیگه پولی نیست💰 یک دفعه بابام عصبانی 😡شد و داد زد از دیشب هی داری ادای منو در میاری بچه خجالت نمی کشی 😠
خدای نکرده من بابای توأم 😣 تا اومدم بگم بابا ادا نیست دارم تقلید می کنم در رو محکم بست و رفت سر کار.......🤨
ادامه دارد.........
😂🤪😫🙇♂
#بیان_احکام_درقالب_طنز
#نویسنده_جناب_مسعوداسدی
#قسمت_پنجم
😎 نو+جوان😄
😁
💢😅
ویژه حلقه صالحين