#شهیدانه🌹
🌷🌹🌷
چندبا ربہ آقامحمد گفتم براۍ خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امامحسین(ع) براۍ طواف...
ولے ایشون هے طفرھ میرفت بعد چندبار کہ اصرار کردم ناراحت شد و گفت
“دوتاڪفنمیخواۍببرۍ
پیشِبےڪفن؟!💔😔"
شهید محمد بلباسی🥀🕊
یاد شهید با صلوات
#منتظر
🦋🕊🌿🌟
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
#به_وقت_شهدا💔
مدافعان حرم
یاران مکتب سلیمانی🌺
📢 شهیدی که روز قبل تماس اعزام به سوریه در خواب دید که حضرت زینب(س) او را به مدافعی حرم انتخاب کرده است
🌺شهید روحانی مجید سلمانیان بعد از ۴ سال پیکرش در سوریه شناسایی شد وبه وطن بازگشت💞
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌺یازهرا🌺
@MohammadHossein_MohammadKhani
#ولایتمداریبہسبڪشهدا💎🌱
اکنونباتدبیرمعظملہایران
باحضورمستشارۍدربعضےاز
کشورهاۍاسلامے
بہفریادمسلمانانرسیدھودراینمسیر تعدادۍشهیدتقدیمکردھاست
وعلتحضورمستشارۍاینکمتریندر
سوریہبہعنوانمدافعحرم
لبیڪبہامر
"رهبرم"
بودھاست💛✨✌️🏻
بخشےازوصیتنامہشهید
◍محمدبلباسے
@MohammadHossein_MohammadKhani
^_^:
یک عدد ماسک سفارشی😐👌
از فردا مد نشه صلوووات 🤷♀
#شهید محمد حسین محمد خانی ❤️🌱
یازهرا🥀
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصه _دلبری
#قسمت_چهل
گاهی هم عکس سلفی اش را میفرستاد یا عکسی که قبلا باهم گرفته بودیم.
همه را نگه داشتم به خصوص هدایای جلسه خواستگاری را :کفن و پلاک و تسبیح شهید.در کل چیزایی که از تفحص آورده بود .یادگاری نگه داشتم برای بچه ام.
تفحص را خیلی دوس داشت بعد از ازدواج دیگر پیش نیامد که برود.زیاد هم از آن دوران تعریف میکرد .میگفت:«با روضه کار را شروع میکردیم با روضه هم تموم!»
از حالشان موقعی که شهید پیدا میکردن میگفت.جزئیاتش یادم نیست ،ولی رفتن تفحص را عنایت میدانست.کلی ذوق داشت که بار ها کنار تابوت شهدا خوابیده است
ادامه دارد....
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصه_دلبری
#قسمت_چهلم_و_یکم
اولین دفع که رفتیم مشهد، نمیدانستیم باید شناسنامه همراهمان باشد .رفتیم هتل گفتن باید از اماکن نامه بیاورید. نمیدانستم اماکن کجاست .وقتی فهمیدم پاسگاه نیروی انتظامی است ،هول برم داشت .جدا جدا رفتیم در اتاق برای پرس و جو .بعضی جاها خنده ام می گرفت. طرف پرسید مدل یخچال خونتون چیه. چه رنگیه. شماره موبایل پدر مادرت. نامه گرفتیم و اومدیم بیرون .تازه فهمیدم همین سوال ها را از محمد حسین هم پرسیده بود. اولین زیارت مشترکمان را از باب الجواد علیه السلام شروع کردیم .اذن دخول خواندیم. کفشش رو کند و سجده شکر به جا آورد. نگاهی به من انداخت و بعد هم سمت حرم و گفت :«این همونیه که به خاطرش یک ماه اومدم پا بوستون، ممنون که خیرش کردید، بقیش هم با خودتون .تا آخره آخرش. عادتش بود سرمایه گذاری می کرد، چه مکه چه کربلا چه مشهد. زندگی واگذار میکرد دسته خودش. جلوی ورودی شعر خواند :
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گناه کار نیاید گاهی دست
گاهی ناگهان تصمیم میگرفت ،انگار میزد به سرش .اگر از طرف محل کار مانعی نداشت به هوا میرفتیم مشهد
ادامه دارد...
@MohammadHossein_MohammadKhani