eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
^_^: ‼️ وقتے‌ دارے روزاے‌ِ سختے‌ رو‌ ميگذرونے‌ و‌ متعجبے كه پس‌ خدا‌ كجاست؟؟🤨 يادت باشه استاد‌ هميشه موقع سكوت ميكنه ..😊❤️ محمد حسین محمد خانی یازهرا🥀 .🌧 .☀️ @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
^_^: 🍃 ●اگه میخواے فردا دور تابوتت بگردن، باید امروز دور امام زمانت بگردے...! راست میگه...!😇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ــــــــــــــ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌸🌱•° [📿] ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲 •........••✾•🌸•✾••........•‌ @MohammadHossein_MohammadKhani •........••✾•🌸•✾••........•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انتهای اتاق دری باز میشد که آنجارا آشپزخانه کرده بودند.بزور دو نفر پای سماور میاستادند و بعد از روضه چایی میدادند. به نظرم همه کاره آنجا حاج محمود بود. از من قول گرفت به هیچکس نگویم که آمده ام اینجا. در آن آشپزخانه پله هایی آهنی بود که میرفت روی سقف اتاق.شرط دیگری هم گذاشت:نباید صدات بیرون بیاد!خواستی گریه بکنی یه چیزی بگیر جلو دهنت. بعد از روضه باید صبر میکردم همه بروند و خوب که آب ها از آسیاب افتاد، بیام پایین. اول تا آخر روضه آنجا نشستم و طبق قولی که داده بودم، چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بیرون نرود. آن پایین غوغا بود.یک نفر روضه را شروع می‌کرد.ب بسم الله را که میگفت صدای ناله بلند می شد.همینطور روضه دست به دست می‌چرخید.یکی گوشه ای از روضه قبلی را می‌گرفت و ادامه میداد. گاهی روضه در روضه میشد.تا آنم.قع مجلسی به این شکل ندیده بودم.حتی حاج محمود همانطور که در آشپزخانه چایی می‌ریخت ، با جمع ناله میزد. نمیدانم بخاطر نفس روضه‌خوان هایش بود یا روح آن اتاق ، هیچ کجا چنین حالی را تجربه نکرده بودم.توصیف نشدنی بود ‌. فقط میدانم گریه آقایان تا آخر مجلس قطع نشد،گریه ای شبیه مادر جوان از دست داده. ادامه دارد...
چند دقیقه یک بار روضه به اوج خود می رسید و صدای سیلی هایی که به صورتشان می‌زدند به گوشم میخورد. پایین که آمدم به حاج محمود گفتم :حالا که اینقدر ساکت بودم ، اجازه بدین فردا هم بیام . بنده خدا سرش پایین بود ، مکثی کرد و گفت: من هنوز خانم خودم را هم اینجا نیاوردم ولی چه کنم. باورم نمی شد قبول کند. نمیرفت از خدام تقاضای تبرکی کند . می‌گفت آقا خودشون زوار رو میبینن،اگه لازم باشه خدام رو وسیله قرار میدن‌. معتقد بود: همون آب سقا خونه ها و نفسی که تو حرم میکشیم همه مال خود آقاست.روزی قبل از روضه داخل رواق هوس چای کردم.گفتم الان اگه چایی بود چقدر می‌چسبید .هنوز صدای روضه می‌آمد که یکی از خدام دوتا چایی برایمان آورد.خیلی مزه داد. برنامه ریزی می‌کرد تا نماز را در حرم باشیم.تا حال زیارت داشت در حرم می‌ماندیم.خسته میشد یا میفهمید من دیگر کشش ندارم می‌گفت نشستن بیخودیه. خیلی اصرار نداشت دستش را به ضریح برساند.مراسم صحن گردی داشت.راه می‌افتاد در صحن های حرم میچرخید،درست شبیه تواف. از صحن جامع رضوی راه میافتادیم می‌رفتیم صحن کوثر بعد انقلاب و آزادی و جمهوری تا میرسیدیم باز به صحن جامع رضوی.گاهی هم در صحن قدس یا رو به روی پنجره فولاد داخل غرفه ها می‌نشست و دعا می‌خواند و مناجات میکرد. ادامه دارد... @MohammadHossein_MohammadKhani
^_^: ٺلنگــــــر👌🏻 یعنے: خدابااینڪه‌این 💟 همه‌گناه‌ڪردیم‌‌بازم مثلہ‌همیشه،♥️ انقدرآبرومون‌روحفظ‌ڪرد😑 ڪه‌همه‌بهمون‌میگن↓🗣 محمد حسین محمد خانی ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @MohammadHossein_MohammadKhani
(: اول از همہ خدامــــــــہ؛ چون همیشھ بآهامـــــہ☺️ دوم از همہ غرورمــــــہ: چون همہ وجودمـــــہ😻 شهید محمد حسین محمد خانی🌹 🌺یازهرا🌺 @MohammadHossein_MohammadKhani
🌸🍃آیت الله جاودان میفرمودند: اگه کسی درجنگ شهیدبشه یکبارشهیدشده امااگه کسی باهوای نفس خودش بجنگه هر روز شهید میشه... بزرگان ❤️ 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossien-MohammadKhani🌷🌷
(:" خانومش‌پرسید بہ‌چےفڪرمیڪنے؟! رجایـےگفت🌱 امروزنمازاوݪ‌وقتم‌عقب‌افتاد فڪرمیڪنم‌گیر‌ڪآرم‌ڪجابود💔 -شہیدمحمدعݪےرجآیـے"- @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا