#قصه_دلبری
#قسمت_نود
آخر سر خود حاج آقا آمد و گفت:بیا یه شرطی با هم بزاریم،تو بیا بریم،من قول میدم هماهنگ کنم دوساعت با محمد حسین تنها باشی.خوشحال شدم،گفتم خونه خودم،هیچ کسم نباشه.حاج آقا گفت چشم.
تو هواپیما پذیرایی آوردند.از گلویم پایین نمیرفت،حتی آب.هنوز نمیتوانستم امیر حسین را بغل کنم.نه اینکه نخواهم،توانش را نداشتم.با خودم زمزمه کردم الهی بنفسی انت. آفریننده خود توبودی نمیدونم شاید برخی جون ها رو با حساب خاصی که فقط خودتم میدونی ارزشمند تر از بقیه خلق کردی که خودت خریدارشون باشی.
بعد از ۲۸ روز مادرم را دیدم. در پارکینگ خانه. پاهایش جلو نمی آمد اشک از روی صورتش می غلتید اما حرف نمی زد .نه فقط او همه انگار زبانشان بند آمده بود. بی حس و حال خودم را ول کردم در آغوشش. رفته بودم با محمدحسین برگردم ولی چه برگشتنی. میگفتند بهتش زده که بر و بر همه رو نگاه میکنه. داد و فریاد راه نمی انداختم گریه هم نمی کردم. نمیدانم چرا ولی آرام بودم.
حالم بد شد سقف دور سرم چرخید. چیزی نفهمیدم از قطره های آب پاشیده شده روی صورتم،حدس زدم بیهوش شده ام. یک روز بود چیزی نخورده .بودم شاید هم فشارم افتاده بود. شب سختی بود. همه خوابیدند اما من خوابم نمی برد. دوست داشتم پیام های تلگرامی اش را بخوانم . داخل اتاق رفتم. در رادهم بستم.
ادامه دارد...
#قصه_دلبری
#قسمت_نود_و_یکم
امیر حسین را سپردم به دست مادرم.حوصله هیچکس و هیچ چیز را نداشتم و میخواستم تنها باشم. بعد از این مدت به تلگرام وصل شدم. وای خدای من چقدر پیام فرستاده بود. یکی یکی شروع کردم به خواندن .
بهش فحش دادم .قبل از رفتن خیالم راحت کرده بود .گفت قبلش که نمی تونستم از تو دل بکنم چه برسه به حالا که امیرحسین هم هست، اصلا نمیشه .مطمئن بودم این آدم قرار نیست به مرگ طبیعی بمیرد. خیلی تکرار می کرد اگه شهید نشیم میمیرم. ولی نه به این زودی.قبطه خوردم آخرین پیام هایش فرق می کرد. نمیدانم به خاطر ایام محرم بود یا چیز دیگری. به دستش نمی رسید، نمیدانستم گوشی اش کجاست ولی برایش نوشتم :
نوش جونت دیگه ارباب خریدت،دیدی آخر مارکدار شدی.
هیچ وقت به قولش وفا نکرد .نمیدانم دست خودش بود یا نه. گفت ۴۵ روزه بر میگردم اما سر ۵۷ روز یا ۶۳ روز بر می گشت. بار آخر بهش گفتم رکورد صد تا رو نشکنی ظاهراً قرار نیست برگردی. گفت نه مطمئن باش نگهش میدارم. این یکی را زیر قولش نزد روز نود و نهم برگشت .ولی چه برگشتنی همانطور که قول داده بود یکشنبه برگشت .اجازه ندادند بیاورم خانه. وعده دو ساعته دیدار شد نیم ساعت. روی پایم بند نبودم برای دیدنش .از طرفی نمیدانستم قرار است با چه بدنی روبه روی شوم .گفتند برای اینکه از زخمش خون نیاد بندش را فریز کردند. اگه گرم بشه شروع میکنه به خونریزی و دوباره باید آب بکشیم . ظاهراً چند ساعتی طول کشیده بود تا پیکر را برگردانند عقب.
ادامه دارد...
@MohammadHossein_MohammadKhani
❌کپی و نشر ممنوع❌
..
درد فراق را بھ ڪُدامین مَطَب برم؟
رفعِ غم حبیب که ڪار طبیب نیست!
#دلتنگ_هوای_کربلا 💔
◾️
سالروز شهادت شهید مدافع حرم حسین حریری
در آخرین تماس تلفنی از حسین خواستم زود برگردد و دوباره برود.
در جوابم گفت به زودی برمیگردم یا با پای خودم یا اینکه روی دست مردم! مدت کمی بعد هم که شهید شد.
زمانی که در معراج شهدا در مراسم وداع با پیکر حسین بودم او را قسم دادم و خواستم که هر وقت دلتنگش شدم پیشم بیاید تا برای یک لحظه هم شده ببیمنش. وقتی که از مراسم وداع با شهید برگشتم ساعت 11 صبح بود که با همان چادر سیاه خسته بودم و خوابم برد.
در خواب «حسین» را با همان لباسهای خاکی در ضریح حضرت بیبی زینب (س) دیدم. دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت اجازه میدهی ضریح را تمیز کنم. من هم با چادر سیاه که به سر داشتم و با چشمان گریان روبهروی او ایستاده بودم.
سرم را به علامت تأیید تکان دادم. در صورتی که من تا حالا نه سوریه رفته بودم که ببینم ضریح بیبی زینب (س) به چه صورت است و نه عکسی از آنجا دیده بودم.
وقتی که عکس ضریح را به من نشان دادند دیدم دقیقاً همان چیزی است که در خواب دیدم.
به روایت همسر شهید
#بهخودمونبیایم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #کلیپ_تصویری
#شهیدی که به خواب هر کس می آمد شهید میشد 😳
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌸یازهرا🌸
@MohammadHossein_MohammadKhani
.
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
گـاهـی اوقـات بـاید شـاپـرڪ 🌸 باشـیم
و بـشـنویݥ بـاݪ هاے پـرواز آدم هـا را🕊
آن وقټ مـحاݪ اسـٺ...
خـدا آرزوهاۍ مـارا ببـیند وَ
بہ اجـابټ نـرسـانــد🌱
''روز 5⃣ چـݪہ زیارټ عـاشورا ''
جــهټ یـادآورے😉☺️
#حـاجٺ_روایۍ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِی بـــــادِ صَـــــبا
بِرِســـــون بِـــــه حُــــ💔ــــــسِین
سَـــــــ✋ــــــــلامِ مَـــــنو...
#شب_جمعه_ست
#کاش_کربلا_بودیم
#دلم_برا_حرمت_پر_میزنه 😭
#ویدیو_استوری 🎞 #استوری
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@MohammadHossein_MohammadKhani
💠مقید بود به نماز اول وقت. در مسافرت ها زمان حرکت را طوری تنظیم می کرد ک وقت نماز بین راه نباشیم. زمان هایی که اختیار ماشین دست خودش نبود و با کسی همراه بودیم، اولین فرصت در نماز خانه هایی بین راهی یا پمپ بنزین می گفت: (نگه دارین!)
🌱اغلب در قنوتش این آیه از قرآن را میخواند:
{ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و جعلنا للمتقین اماماة}
#برشی_از_کتاب_قصه_دلبرى
#شهيد_محمدحسين_محمدخانى
به روايت همسر
•○•♡•○•
@MohammadHossein_MohammadKhani
•○•♡•○•
#حاج_حسین_یکتا🌱
رفقا باور کنید که یکی از شبهای جمعهای که در راهه،
شب عاشورای قبل از ظهوره.
پس برای درک اون یه شب،
باید قدرِ شبهای جمعه رو بدونیم
و تمرین کنیم که
مهیای لبیک گفتن به ولیِ خدا باشیم
تا از قافلهی کربلائیها جا نمونیم.
لبیک یا داعی الله ✋
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🌹
🌹یازهرا 🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
1_274131427.mp3
3.03M
بزار بگم با زبون ساده...
حاج محمود کریمی
@MohammadHossein_MohammadKhani
سالروز شهادت شهید محسن خزایی
شهید محسن خزایی اولین شهید خبرنگارصدا وسیما مدافع حرم بود که عشق به دفاع از حرم او را به سوریه کشانید
صلواتی هدیه میکنیم به روح شهید محسن خزایی
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
#شب زیارتی ارباب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
#دل_گویه 🕊
شهادت یعنی:
به خود آمدن❤️....همین است مرز میان شهید و ما
بیدار شدند🍃....و بهای شهادت دادند و رفتند..
و حال ماییم که مدت هاست خواب دنیا مارا برده است😭
#دلت_دریاب
@MohammadHossein_MohammadKhani
#شهیدانہ🌿
-[یــادت باشــد
شهیــد اسـم نیست❌
رســـم است !!!
شهیــد عڪس📸 نیست
که اگـر از دیوار اتاقت برداشتـے
فراموش بشـــود
شهیـــد مسیــر است
زندگیست❤️
راه است
مـــرام است!
شهید امتحـان پس داده است
شهیـد راهیست بـه سوی خـــدا…ツ✨🍃]
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
🌸معرفی شهید🌸
نام ونام خانوادگی : علاء حسن نجمه
تاریخ تولد : ۱۳۷۰/۱۰/۱۸ _۱۹۹۳/۱/۸
تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۷/۲۹
محل تولد : شهرک عدلون_ جنوب لبنان
وضعیت تاهل : مجرد
محل شهادت : حلب_سوریه
علایق : بازیگری_کارگردانی_طراحی_فتوشاپ
عکاسی : طراحی عکسهای شهدا و پخش درفضای مجازی به مناسبت های مختلف
شهید علاء حسن نجمه، ملقب به نام جهادی ((تراب الحسین < خاک حسین>))رزمنده جوان و خوش سیمایی از سرزمین مقاومت(لبنان) بود. او عشق به جهاد و شهادت را در زادگاهش شهرک «عدلون» آموخت اما شراب دلنشین شهادت را در کربلای حلب سوریه چشید.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌺یازهرا🌺
🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊
@MohammadHossein_MohammadKhani
🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊
🍃💔🍃زیباترین سلفی😭💔🍃👆👆
《علاء》۲۵ ساله🕊 (متولد ۸/۱/۱۹۹۳ – ۱۸/۱۰/۱۳۷۰) یتیمی بود🕊 که خود برای خواهر و برادران یتیمش پدری میکرد.🌸 علاوه بر آنکه در کنار مادرش سرپرستی خواهر و سه برادرش را بر عهده داشت و در ترییبت آنها تلاش میکرد💔. برای فرزندان دوستان شهیدش به ویژه شهید «علی ناصر» نقش پدری دلسوز داشت که همواره پیگیر احوالات آنها بود و با رفتنش بار دیگر دو فرزند شهید «علی ناصر» خود را یتیم دیدند.😭
به خاطر سیمای زیبایش بارها برای بازیگری در تلویزیون دعوت شده بود😍 اما او راه و رسم دیگری در پیش گرفته بود؛ باید میرفت تا به گونه ای دیگر بدرخشد و ستاره باشد؛ همچون نام خانوادگی اش: «نجمة».❤🕊🌸
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_علاء_حسن_نجمه
🌺یازهرا🌺
🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊
@MohammadHossei_MohammadKhani
🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊