『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
🔮🌿
:✨❣
عمار به من دستور داد سه تا از بچههای اطلاعات شما سریع بروند.نفر اول رفت و نفر دوم و نفر سوم خودم دویدم که منطقه را رد کنم. موقع دویدن احساس کردم یکی از پشت سر من میآید. نگاه کردم،دیدم سید ابراهیم است. گفتم:《مگه عمار نگفت بالا سر نیروهات باشی؟》گفت:《اگه تو بری من هم میام!》رسیدیم به یک باغ زیتون. همان جا مستقر شدیم. عمار آمد. خیلی ناراحت بود. سر سید ابراهیم داد زد که مگر به تو نگفتم نباید بروی. سید ابراهیم سرش را انداخته بود پایین،چیزی نمیگفت. بعد یک دفعه دست انداخت گردن عمار و صورتش را بوسید. گفت:《غلط میکنه هرکس بگه تو فرمانده نیستی،تو فرماندهی منی!》
#شهـیـد_محمـدحــسـین_محـمدخـانے ❤️
#شهید_صدرزاده 🌱
🌹یازهرا🌹
『 ʝoiη↓✨
↳•❥| https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3