آرزو دارم امشب پروندهام به همراه جواز شهادتم به دست امام زمان(ع) برسد؛ بدون شک با دیدن امضای ضمانت شما، ولی عصر(ع) هم امضا میکند.
گرچه سرتا پا گناهم، رو سیاهم
ضامنم باش ای رضا
مانند آهو دِه پناهم
آقای من
مرا از درگاهت ناامید نکن
الهی رضاً به رضاک
لامعبود سواک
دوشنبه/ سه شنبه ۶/۵/۹۴
حرم امام رضا(ع) / رواق الاجابر
۰۱:۳۴ بامداد
محسن حججی
#یازینبس
قاب عکس کامل شد...🥀
اللّهمَّ انّا لانعلّمُ مِنهُ اِلّا خَیراً...
#یازینبس
دل نوشته همسر شهید محسن حججی
هوالشهید
شهید، دوستداشتنیترین، عزیزترین و پاکترین بندهی خداست که انتخاب میشود برای جاودانه شدن، برای همیشه زنده بودن، برای تا قیام قیامت گره از خلق خدا گشودن و غم از دستدادنِ محبوبترین بندهی خدا هیچگاه کهنه نمیشود.
حالا من انگار دوباره حاجقاسم را از دست داده بودم، انگار دوباره دی ماه سال ۱۳۸۴ شده بود و من باخبر میشدم حاج احمد کاظمی پدر معنویام در یک سانحهی هوایی به شهادت رسیده است، انگار باز من منتظر بودم یک نفر خبری از پیکر آقامحسن برایم بیاورد...
هرچقدر هم که تلخترین خبرها را از شهادتدهمسر شهیدم شنیده باشم؛ از انگشت به دست نداشتن و از سر به تن نداشتن...
هرچقدر که دردآشنا باشم؛ از درد فقدان و از درد زخمزبانها... باز هم هنوز در بهت و حیرتم و هنوز نتوانستم باور کنم که رییسجمهور، شهیدجمهور شده باشد...
نمیتوانم به قلب غمزدهام بفهمانم که این مرد دیگر نیست که مرهم زخمها و دادخواه مظلوم و پیگیر حل مشکلات مردم باشد ولو در دورترین نقطهی صفر مرزی... .
آخر طوری با تمام وجود بود، با اوج همتش کار میکرد و در عمل، پاسدار خون شهیدانمان بود که بعد از مدتها، نفس راحتی میکشیدم و احساس میکردم او را برای همیشه خواهیم داشت...
شاید به خاطر همین است که در غم نبودنش اشک چشمها خشک نمیشود و سوز دلها مرهم نمیپذیرد... به خاطر اینکه همه را با شهادتش غافلگیر کرد.
یادم میآید از آخرین دیدارمان و میفهمم شهادت برای او چقدر خواستنی بوده است... در دیدارش با مردم اصفهان مثل یک پدر با من و پسرم علی صحبت و احوالپرسی کرد... وقت خداحافظی از من خواست از شهیدحججی بخواهم او را مثل خودش عاقبت به خیر کند... و چقدر با این جمله دل من لرزیده بود... آخر آقامحسن به تکرار از من میخواست برای عاقبتبهخیریاش دعا کنم و حالا مردی دیگر این را از من میخواست... مردی که مثل پدر دوستش داشتم و فکر نبودنش دلم را آتش میزد...
هنوز سوگوارم و اشک میریزم... اما منِ دردآشنا یادم میآید که وقت نشستن نیست حتی اگر همیشه قلبم داغدار باشد...
مرهم دردهای ابدیام را به یاد میآورم... باید دست روی زانو بگذارم و بلند بشوم و به سراغش بروم...
من در آن لحظه به لحظههایی که احساس میکردم از رنج شهادت آقامحسن الان است که قلبم از کار بیفتد، تنها با پناه بردن به قرآن طاقت آوردم...
حالا هم دلم را به خودش میسپارم و تلاوتش میکنم تا جان چندباره بگیرم و قلبم آبدیدهتر شود برای تربیت نسلی که قرار است همچون رییسیها در رکاب امامزمانشان بجنگند و بر باطل پیروز شوند...
خوشا به سعادتش که بعد از شهادتش نیز با خونش چه بسیار قلبها را هدایت خواهد کرد و چه بسیار مشکلات را گرهگشایی...
آخر حالا دست او از همیشه بازتر است برای خدمترسانی... چراکه او شهید است و شهید زندهتر و بیناتر است از همهی زندگان... چراکه حالا او چیزهایی را میبیند که ما نمیبینیم و رمز و رازهایی را میداند که ما نمیدانیم...
زهرا عباسی/همسر شهید محسن حججی/اردیبهشت ۱۴۰۳
#یازینبس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Mohsendelha1370
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄