ازهرچیزتعریفکردند
بگوکارخداست،مالخداست..
نکندخدارابپوشانیوآنرابهخودت
نسبتدهی،کهظلمیبزرگترازایننیست..!
#حاجاسماعیلدولابی
اے دیدنت بهانہترین خواهش دلم
فڪرے بڪن براے من و آتش دلم
دست ادب بہ سینہے بیتاب میزنم
صبحت بخیر حضرت آرامش دلم
پنجشنبه ات بخیر برادر آسمانی من
#دلتنگی
من در دعاهای خودم، عموماً به حضرت زینب(س) و حضرت فاطمه (س) توسل پیدا میکنم.
🥀روز سیزدهم چله🥀
#مکتب_حاج_قاسم
••••♥️
پنجشنبہ است و قࢪاࢪ گذاشتیم باهم پنجشنبہ ها قࢪآن ختم ڪنیم
•هدیہ به امام عصࢪ عجل الݪہ و شهداے عزیزمون مخصوصا شهید بانۍ جمع آقا محسن حججۍ🌱
○بہ نیابت از
•تعجیل دࢪ ظهوࢪ آقا ولۍ عصࢪ عج
•گࢪفتن حاجات و رفع مشڪلات
•هدیہ بہ اموات
•عاقبت بخیࢪے
•و هࢪ نیت مدنظࢪ شما ...
اسامۍ شࢪڪت ڪنندگان ختم قࢪآن هفتہ سیزدهم🦋✨
⓵سلام بࢪ حجت خدا ⇦ جزء ۱۳
②یالثاࢪات الحسین ⇦ جزء ۱۴
③غزل ⇦ جزء ۱۵
④علوے ⇦ جزء ۱۶
⑤سلیمۍ ⇦ جزء ۱۷
⑥شهیده حمیده ⇦ جزء ۱۸
⑦نذࢪ گل نࢪگس ⇦ جزء ۱۹
⑧ابومحمد ⇦ جزء ۲۰
⑨یازهࢪا ⇦ جزء ۲۱
⓪⓵منتظࢪ ظهوࢪ ⇦ جزء ۲۲
⓵⓵یاس ڪبود ⇦ جزء ۲۳
②⓵شهید عباس دانشگࢪ⇦ جزء۲۴
③⓵ࢪقیہ سلام الݪہ⇦ جزء ۲۵
④⓵خادمة المحسن ⇦ جزء۲۶
⑤⓵شهیدحججۍ ⇦ جزء ۲۷
⑥⓵امیࢪعلۍ ⇦ جزء ۲۸
⑦⓵مزینانۍ ⇦ جزء ۲۹
⑧⓵یاعلۍمدد ⇦ جزء ۳۰
⑨⓵منتظࢪ ⇦ جزء ۱
⓪②ࢪستگاࢪ فࢪ ⇦ جزء۲
⓵②یا فاطمہ الزهࢪا ⇦ جزء۳
②②یوسف زهࢪا ⇦ جزء۴
③②یا زینب س ⇦ جزء۵
④②فاطمہ مࢪضیہ ⇦ جزء۶
⑤②عماࢪ ⇦ جزء۷
⑥②زهࢪا بانو ⇦ جزء۸
⑦②شهید ابࢪاهیم هادے ⇦ جزء۹
⑧②موسوے ⇦ جزء۱۰
⑨②جون خادم المهدے ⇦ جزء۱۱
⓪③مولاتۍ یا فاطمہ ادࢪڪنۍ⇦ جزء۱۲
هدایت شده از محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحبالزمان :)🌸..
#امام_زمان{عجاللّٰہ} :
بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہام حضـرت زینب{سلاماللّٰہعليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد.
|📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱|
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『@Mohsendelha1370』
زهراییها شهید میشوند!
این را من نمیگویم..
نگاهشان،حتی لبخندشان هم
عطر یاس دارد!
رمز پرواز یا زهراست..(:❤️
#یافاطمهالزهرا
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبجمعههستهوایتنکنممیمیرم❤️🩹!'
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
خاطرات #شهید_محسن_حججی🌻 راوے: هادے افشارے دوست شہید وقتی افتادیم در مسیر پیادهروی به سمت کربلا، از
خاطرات #شهید_محسن_حججی🌻
راوے: حجت اللّہ مهرابے دوست شہید
بعد از نمازش رفتیم داخل تانک. قرآن جیبیاش را درآورد و مشغول شد به خواندن. از شیشه جلوی تانک دیدم چند قدمیمان گرد و خاکی بلند شد. هراسان از محسن پرسیدم: «چی بود؟» گفت: «متوجه نشدم!» پریدیم بیرون.
خمپارهای بدون اینکه عمل کند، فرورفته بود داخل زمین. هنوز از پرههایش دود میزد بیرون. وقتی رفتیم جلو، محسن نگاهی کرد به خمپاره و با پوزخند گفت: «ای بی انصاف! ما رو قابل ندونستی که بترکی!» از حرفش خنده ام گرفت. با هم چند قلوه سنگ آوردیم و دورش چیدیم که مبادا ماشینی از رویش رد شود.
اوضاع که آرامتر شد، رفتیم دخل کوچه و به دری چوبی تکیه دادیم. لابهلای حرفها بهش گفتم: «هر بلایی میخواد سرمون بیاد؛ ولی خیلی ترسناکه اگه اسیر بشیم و بعد شهید...» خیلی خونسرد حدیثی از پیامبر برایم خواند: «مرگ برای مؤمن مانند بوییدن دستهگلی خوشبو است.» بعد هم گفت: «مطمئن باش توی اسارت هم همینطوره!»💔
#خاطرات
#شهید_محسن_حججی🪴
#کپی_با_ذکر_منبع✔️
#داداش_محسن♥️
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『@Mohsendelha1370』