eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙✨ جان بے جمال جانان میل جهان ندارد... هر کس که این ندارد ، حقا که آن ندارد🙃🖐🏻♥️ 🕊 🍃
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#دلتنگی_شهدایی 🌙✨ جان بے جمال جانان میل جهان ندارد... هر کس که این ندارد ، حقا که آن ندارد🙃🖐🏻♥️ #ع
🌹 🥀 امام زمان ارواحنافداه منتظر شماستــ، قلب خود را پاڪ ڪنید و همچنان محڪم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را براے ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید. مگر نمیبینی ڪہ ظلم سراسر گیتے را فرا گرفتہ و مهدے فاطمہ ارواحنافداه سرباز مےطلـــبد... اللهـم‌عجــل‌لولیڪ‌الفرج🤲🍃
: سلام. منم رفیق شهیدم داداش محسن حججی هست. بیشترعکس ومطلب ازایشون بذارید. ممنونم : سلام علیکم بهترین و ماندگار ترین رفیق هست رفیق شهید... چشم این کانال مختص شهید حججی عزیز هست حتما میزاریم🌱✨
در سر عشق است بها دادن واین بها را با تمام جان باید داد؛ پاسدار باشی یا پرستار فرقی ندارد وقتی بهای دیدار سر باشد... وقتی هر لباسی به تنت می‌آید..
بسم رب النور.... چندساعتی به رفتن نمانده..هر چه به زمان رفتن نزدیک میشوم قلبم بیتاب تر میشود... نمیدانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم وبا چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم و برحسب وظیفه چند خطی به عنوان وصیت نامه برزبان قلم مینوسم ......... نمیدانم چه شد که سرنوشت من را به این راه پر از عشق رساند ...... نمیدانم چه چیزهایی عامل آن شده..... بدون شک شیر حلال مادرم..لقمه ی حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیز های دیگر در آن اثر گذاشته است... بخشی از وصیت نامه شهید محسن حججی.. کانال شهید محسن حججی همسنگری های عزیز حمایت میکنید بشیم ۲۵۰ تایی؟! ممنون🌱
🔴چرا بین این‌همه شهید سرجدا، نام شهید حججی این‌قدر درخشید؟ ⭕️ شهید حججی از اول شهید حججی بود! : 💠خیلی‌ها در این چند روز از بنده سؤال کردند که «چرا شهید حججی یک‌دفعه‌ای این‌قدر خوش‌نام شد؟» خیلی‌ها بودند که در این مسیر به‌شهادت رسیدند و سر از بدن‌شان جدا شد، اما چرا نام شهید حججی این‌قدر درخشید؟ 💠ایشان از یک خانوادۀ ریشه‌دار و مذهبی بود، در میان بستگان درجۀ یک ایشان 9عالم حوزوی وجود دارد، و انگار تمام عصارۀ آن فضائل در این پسر جمع شده بود. 💠شما در آینده، بیشتر با شهید حججی و زندگی او آشنا خواهید شد. این آغاز ماجراست، خدا حرف‌هایی دربارۀ شهید حججی با ما دارد! ایشان یک دیگری برای این زمان است! 💠 از جوان‌ها تقاضا می‌کنم، زندگی شهید حججی را مرور کنند. زندگی شهید حججی بیشتر از شهادتش درس‌آموز است. شهید حججی باطن داشت! شب و روز نمی‌شناخت، اهل اردوهای جهادی بود. اهل رسیدگی به فقرا بود! 💠باید از او پرسید: «شما به‌عنوان یک جوان 20ساله چرا این‌قدر احساس مسئولیت می‌کنی که به فقرا سرکشی کنی؟! آیا سیاست‌مداران و مدیران این مملکت به‌اندازۀ تو احساس مسئولیت می‌کنند؟!» 💠شهادت شهید حججی تازه آغاز ماجراست، بی‌خود نیست که دلِ این ملت را تکان داده است! تا سالیان سال، سخن از شهید حججی خواهید شنید. این کار خدا بود که عاشقیِ این جوان مجاهد را رسوا کند؛ چون واقعاً می‌تواند الگو باشد. فقط نور وجودش نیست که اتمام حجت می‌کند، زندگی‌نامه‌اش بیشتر غوغا خواهد کرد. 💠بگذارید کسانی که از نزدیک با ایشان زندگی کرده‌اند، کتاب خاطرات این شهید و فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی و رسیدگی ایشان به محرومان را بنویسند و شما مطالعه کنید تا ببینید که ایشان چگونه زندگی کرده است! 💠برخی از شهدا هستند که یک‌شبه راه صدساله را طی می‌کنند؛ مثل حرّ و زهیر. اما برخی از شهدا هستند که زندگی‌نامه‌های پررونقی دارند؛ مثل حبیب‌بن مظاهر و مسلم‌بن عوسجه. شهید حججی از اول شهید حججی بود. ایشان یک زندگی زیبا پشت سر شهادتش دارد. 💠وقتی زندگی‌نامۀ ایشان منتشر شود، تازه معلوم خواهد شد که چرا چشم‌های پرنفوذ او این‌قدر بر دلها اثر گذاشت و چرا دیده‌های نافذ او این‌قدر دلها را تکان داد؟
• • • 🏴 [ ] [ (سلام‌الله‌علیها) ] بسم الله الرحمن الرحیم يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيبا 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بـسم‌اللّٰه‌الرّحمـٰن‌الرَّحـیم❤️
🌙✨ قدمے بہ قلب من نه! نفسے قـرارِ من باش...♥️🕊 "قرار بی قرار :)" 🍃
فرازی ازوصیت نامه شهیدحججی🌱 ازولایت‌فقیه‌ غافل نشوید..
هوا بـاران🌧 ؛دلم نالان ؛ کــجایید ای سبـک بالان ..
شهید ، واژه ایست چهار حرفی‌اما سراسرمعنی واژه ای که‌با نام بردنش تمام‌زیبایی که جلوی‌چشمت جمع‌‌میشوند و‌زشتی محو ... شهادت مقام بالایی ست که نصیب هرکس نمیشود اما هر کسی میتواند خودش را به این‌مقام‌برساند✨ اندکی تامل
دستخط و امضای شهید حججی توی یکی از سررسیدهایش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ شڪر!..‌ کہ‌درقلبماݧ؛ مویرگی‌هسٺ متصݪ‌بہ‌خوݧِ‌گرم‌شھیداݧ وازهماݧ‌خوݧ‌اسٺ‌کہ‌گاه! قلب‌مآݧ‌بہ‌یادشـٰاݧ‌میتپد -‌🌿:) ‌ ‌‌ ❤️❤️ @Mohsendelha1370
سلام خدمت همه شما همراهان عزیز بزرگواران کسی میتونه عکس زیبایی از شهید حججی عزیز را با طرح سفره هفت سین برای عید درست کنه ؟ اگرکسی میتونه‌ و وقتش رو داره لطف اعلام‌کنه ممنون میشم🌱✨
🌹سلام عیکم 🌹دوستان عزیز و مهدوی سعی کنید 🌹 خودتون و دوستان و آشنایانتونم خبر بدین 🌹لحظه تحویل سال همه باهم برای فرج امام زمان عج دعا کنیم 🌹ان شاء الله سال ظهور باشه 🌹خدایا بحق فاطمه س ما را از سربازان و زمینه سازان ظهورش قرار بده @zohornzdikhst
سلام دهه هشتادی 😍👋 خبر داری یه کانال تو ایتا زدیم مخصوص خودت..⁉️ کلی دهه هشتادی با حال اینجا جمعن و واسه شاد بودن و پیشرفت خودشون تلاش میکنن 🤓 ✌️... بدو بیا تا جا نمونی .. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1524498559C473724a05f
🌷عجب عیدےشده امسال چه عیدتلخ وشیرینی توهستےپیش ارباب وغمت باماست مےبینے؟! و ما سرشاریم از عطر یادت همراه خاطراتےڪه ازتو بردل داریم🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🎤 محسن ده‌یازده ساله بود که من یک دهه روضه داشتم ، گفتم محسن میای خونه‌مون این ده روز تا حاج آقا میاد حدیث کساء بخونی ؟ گفت باشه میام ، همین جور که می‌آمد می‌نشست روی صندلی پاهایش به زمین نمی‌رسید . حالا همسایه ها بهم میگویند همان نوه‌ات شهید شده که می‌آمد و پایش به زمین نمی‌رسید ؟ 🥀
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
‍ 📕 #نسل_سوخته (داستان واقعی) 🔸 قسمت۲۰ 💭دیگه همه بی حس و حالی بی بی رو فهمیده بودن ... دایی... مادر
‍ 📕 (داستان واقعی) 🔸 قسمت۲۱ 💭مامان با ناراحتی اومد سراغم ... - نکن مهران ... اینقدر ادای بزرگ ترها رو در نیار ... آخر یه بلایی سر خودت میاری ... - مامان، من ادا در نمیارم ... 14 سالمه ... دیگه بچه نیستم... فوقش اینها می سوزه ... یا داغون میشه قابل خوردن نیست ... هر چند از اینکه جمله بابا رو بهم گفت دلم سوخت ... اما می دونستم توی حال خودش نیست ... یهو حالتش عوض شد ... بدجور بهم ریخت ... - آره ... تو هم یه کاری کن داغت بمونه رو دلم ... و از آشپزخونه رفت بیرون ... چند لحظه موندم چی کار کنم... شک به دلم افتاد ... نکنه خطا رفتم ... و چیزی که به دل و ذهنم افتاد ... و بهش عمل کردم ... الهام نبوده باشه ... تردید و دو دلی تمام وجودم رو پر کرد ... - اینطوری مشخص نمیشه ... باید تا تهش برم ... خدایا ... اگر الهام بود ... و این کارم حرف و هدایت تو ... تا آخرش خودت حواست بهم باشه ... و مثل قبل ... چیزی رو که نمی دونم بهم یاد بده و غلطم رو بگیر ... اگرم خطوات بود ... نجاتم بده ... قبلا توی مسیر اصلاح و اخلاقم ... توی مسیر شناخت خدا و حرکت به سمتش ... کمک گرفته بودم و استادم بود... اما این بار ... پدر ... یه ساعت و نیم بعد برگشت ... از در نیومده محکم زد توی گوشم ... - گوساله ... اگر همون موقع و سر وقتش رفته بودی ... این همه معطل خریدن چند تا غذا نمی شدم ... اما حکمت معطلی پدرم چیز دیگه ای بود ... خدا برای من زمان خریده بود ... سفره رو انداختیم کنار تخت بی بی ... غذای من حاضر شده بود ... مادرم عین همیشه ... دست برد سمت غذا ... تا اول از همه برای بی بی بکشه ... مادربزرگ زیرچشمی به من و بقیه نگاه کرد ... - من از غذای مهران می خورم ... ♻️ادامه دارد... شادی روح نویسنده رمان نسل سوخته، شهید طاها ایمانی صلوات🌹
‍ 📕 (داستان واقعی) 🔸 قسمت۲۲ 💭همه جا خوردن ... دایی برگشت به شوخی گفت ... - مادر من ... خودکشی حرامه ... مخصوصا اینطوری ... ما می خوایم حالا حالاها سایه ات روی سرمون باشه ... بی بی پرید وسط حرفش ... - دست دائم الوضوی پسرم بهش خورده ... چه غذایی بهتر از این ... منم که عاشق خورشت کدو ... و مادرم با تردید برای مادربزرگ غذا کشید ... زن دایی ابراهیم... دومین نفری بود که بعد از من ... دستش رفت سمت خورشت ... - به به ... آسیه خانم ... ماشاء الله پسرت عجب دست پختی داره ... اصلا بهش نمی اومد اینقدر کاری باشه ... دلم قرص شده بود ... اون فکر و حس ... خطوات شیطان نبود ... من خوشحال از این اتفاق ... و مادرم با حالت معناداری بهم نگاه می کرد ... موقع جمع کردن سفره، من رو کشید کنار ... - مهران ... پسرم ... نگهداری از آدمی توی شرایط بی بی ... فقط درست کردن غذا نیست ... این یه مریضی ساده نیست... بزرگ تر از تو زیر این کار، کمر خم می کنن ... - منم تنها نیستم ... یه نفر باید دائم کنار بی بی باشه که تنها نباشه ... و اگر کاری داشت واسش انجام بده ... و الا خاله معصومه و دایی محسن هستن ... فقط یه مراقب 24 ساعته می خوان ... و توی دلم گفتم ... - مهمتر از همه ... خدا هست ... - این کار اصلا به این راحتی نیست ... تو هنوز متوجه عمق ماجرا نیستی ... گذشته از اینها تو مدرسه داری ... این رو گفت و رفت ... اما من یه قدم به هدفم نزدیک تر شده بودم ... هر چند ... هنوز راه سختی در پیش بود ... - خدایا ... اگر رضای تو و صلاح من ... به موندن منه ... من همه تلاشم رو می کنم ... اما خودت نگهم دار ... من دلم نمی خواد این ماه های آخر ... از بی بی جدا شم ... نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ... استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ... - یه بچه پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ... از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ... و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از شرم خلاص شه ... یا ... محکم ایستاد ... - مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ... و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم ... برگشتم و ساکم رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ... دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ... ده دقیقه ای که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ... - پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ... شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ... مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود ... ♻️ادامه دارد... شادی روح نویسنده رمان نسل سوخته، شهید طاها ایمانی صلوات🌹
هدایت شده از جبهه ی مجازی ممتحنہ
شهیدے که اهل بیت یڪ هفته برایش عزادار بودند... یه بنده خدایی میگفت : یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت خیلی به شهدای مدافع حرم گیر میداد ... همش میگفت رفتن بجنگن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه و به ریش ما بخندن و ... خیلی گیر میداد به مدافعان حرم گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول میرن خلاصه هرجا که نشست و برخواست داشت پشت شهدای مدافع حرم بد میگفت تا اینکه خبر شهادت شهید محسن حججی خبرساز شد و همه جا پر شد از عکس و اسم مبارک این شهید شبی که خبر شهادت شهید حججی رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن شوهرخاله ی منم طبق معمول میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد شهید حججی گفت بغض گلومو فشار میداد و اما هرچی بهش میگفتیم اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت یه هفته بعد از جلو مغازش که رد میشدم چشمام گرد شدچی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود . یه عکس بزرگ از شهیدحججی داخل مغازش بود همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده باورتون نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم یهو دیدم زارزار گریه کرد. گفتم : چی شده چه خبره این عکس شهید این رفتارای شماشوهرخالم گفت : روم نمیشه حرف بزنم کلی اصرار کردم آخرش با خجالت گفت : اون شبی که از خونتون با قهر اومدم بیرون رفتم خونه ، شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم یه آقایی اومد خونمون کنار تختم نشست به اون زیبایی کسی رو توی عمرم ندیده بودم ، هرکاری کردم نتونستم بلند بشم، توی عالم رویا بهم الهام شد که ایشون ...
بسم رب النور.... چندساعتی به رفتن نمانده..هر چه به زمان رفتن نزدیک میشوم قلبم بیتاب تر میشود... نمیدانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم وبا چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم و برحسب وظیفه چند خطی به عنوان وصیت نامه برزبان قلم مینوسم ......... نمیدانم چه شد که سرنوشت من را به این راه پر از عشق رساند ...... نمیدانم چه چیزهایی عامل آن شده..... بدون شک شیر حلال مادرم..لقمه ی حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیز های دیگر در آن اثر گذاشته است... بخشی از وصیت نامه شهید محسن حججی.. کانال شهید محسن حججی همسنگری ها‌و همراهان عزیز حمایت میکنید بشیم ۲۵۰ تایی؟! ممنون🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر مداح اهل‌بزرگوار سید رضا نریمانی درباره ویژگی ها و خصلت شهید حججی عزیز🌱 حتما ببینید
: سلام میشه ویدیو از پسر شهید حججی بزارید سلام‌علیکم‌چشم‌حتما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖دلتنگـــــۍهاۍ علــۍ ڪۅچۅلو فَڪَیْفَــ أَصْبِـرُ عَلَے فِرَاقِڪـــَ این همہ دلٺنڱے را چڱونہ در این دلِ تنگ جا دهم....!؟ ...😔 علی جانم،پسر قشنگمون،بابای قهرمانت همیشه حواسش بهت هست ❤️ ↯ 🎥