#قصه_ی_کربلا
📍اندکی صبر....
🔹 یزید بن مسعود ماند تا ساز و برگ جمع کند و قوی شود و بعد برود...
🔹 یزید بن ثبیط بیساز و برگ رفت تا جا نماند...
یزیدی که ماند هیچگاه به امام نرسید! یزیدی که رفت در آغوش امام جای گرفت!
📌تحلیل تصمیم این دو نفر بسیار سخت است.
چرا که نمیتوان یزید بن مسعود را فردی بیتفاوت دانست.
او نگاهی از موضع قدرت داشت و میخواست با تمام توانش پشت امام بایستد.
و با توجه به تایید او از سوی امام و دعای امام برای او، میتوان با یقین کامل او را فردی بصیر و انقلابی دانست. حتی بعضی از پژوهشگران
میگویند خبر شهادت امام برای یزید آنقدر دردناک بود که دق کرد و مرد!
(البته این نقل مشهور نیست)
لذا نمیتوانیم کار یزید را غلط بدانیم.
اما یزید بن ثبیط تمام محاسبات دنیا را کنار میگذارد و با تمام خودش پشت امام میایستد و شهادتش مهر تاییدی بر بصیرت و ایمان او میشود.
اتفاق کربلا، یک حادثه معمولی نبود، بلکه حماسهای رمزآلود بود که به اندازه تمام تاریخ زمان لازم است
تا پرده از اسرارش برداشته شود! ماجرای این دو یزیدِ خوش قلب کربلا نشان داد:
اولاً کربلا با دلها کار دارد نه با دستها!
ثانیاً تشخیص بزنگاهها و تصمیم گیری درست کار سادهای نیست!
🥀رمز و رموز شهادت🥀
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_چهارم
ظاهرا در اثنای جنگ و یا در ابتدای آن امام مجدد برای سپاه مقابل صحبت میکنند:
« ای قوم؛ داور میان من و شما، خدا کتاب خدا و سنت جدم رسول خداست....»
در حالی که عدهای سعی داشتند با سر و صدا کردن مانع رسیدن صدای امام به سربازان شوند، امام به صحبتهایشان ادامه دادند:
« وای بر شما! مرگ بر شما!...
ای جماعت؛ ما را به شور و شعف میطلبید و بعد شمشیر به روی ما میکشید!؟
شمشیری که از سوی ما به عهده داشتید، بر روی خود ما کشیدید!؟
آتشی که برای دشمن مشترک آماده کرده بودیم، بر جان ما افروختید!؟
دوست دار دشمن و دشمن دوستان شدید!؟
نفرین بر شما!
مرگتان باد! ای بردگان امت، ای پراکندگان احزاب، ای ترک کنندگان قرآن، ای تحریف کنندگان کلام.....
آگاه باشید! زنا زادهای فرزند زنازاده، مرا بین دو راه قرار داده.
بین شمشیر و ذلت!
هیهات من ذله!!!
خدا ذلت را از ما نمیپذیرد، رسولان خدا و مومنان و دامنهای پاک و مردان غیور و جانهای تسلیم ناپذیر از ما نمیپذیرند که طاعت لئیمان را بر آرامگاه کریمان ترجیح دهیم.
آگاه باشید! که من با همین نیروی اندک آماده نبردم....»
سپس اشعاری از شاعری عرب و مسلمان خواندند با این مضمون که:
« اگر پیروز شویم، پیروزی ما تازگی ندارد و اگر شکست بخوریم هرگز فرار نکنیم!
ما به آرزوی خود میرسیم و دیگران به دولت خویش...»
سپس فرمودند :
« به خدا قسم که شما بعد از این واقعه درنگ نمیکنید مگر به اندازه سوار شدن بر اسب....»
در آخر هم قوم مقابل خود را نفرین کردند و از خدا خواستند که باران را از آنان دریغ کند و غلام ثقیف را بر آنان چیره گرداند.
نقل است در همین حال، عبدالله بن حوزه به امام گفت: بشارتت باد جهنم...
امام در پاسخ، نفرینش کردند : «خدایا او را در آتش بیفکن»
که ناگاه اسبش رمید و سرنگونش کرد و آنقدر او را کشاند تا مرد.
♦️چندنکته پیرامون سخنان امام♦️
🔸مظلومیت امام و یارانشان از سر ظلم پذیری و سکوت کردن در برابر ظلم نبوده، بلکه ایشان در تمام لحظات در مقابل دشمن ایستادند و تمام قد از سیره رسول خدا دفاع کردند و حتی در کلام هم شمشیر به دشمن میزدند و درشت و تیز صحبت میکردند چنان که سخنشان بیش از شمشیر به دشمن ضربه میزد.
🔸در اسلام، لعن و نفرین کردن جایز نیست، مگر بر کسانی که ظلم را بر دیگران روا میدارند. همانطور که خداوند در قرآن کافران را لعن کرده است.
🔸این سخنان مصداق بارز «اشداء علی الکفار» بود.
🔸غلام ثقیف که امام به او اشاره کرد کیست!؟
گفته اند، منظور از «غُلامُ ثَقِيف»، «حجّاج بن يوسف ثقفى» است که از قبيله «بنى ثقيف» بود و در دوران حکومت «عبدالملک مروان»، حاکم عراق شد و به کوفه آمد. (تقریبا 14 سال بعد از واقعه عاشورا در سال 75 قمری)
مردى بسيار سنگدل، خون خوار، پست و آلوده بود و به بهانه ی مقابله با دشمنان بنی امیه، جنایتهای فراوانی کرد.
البته سالها قبل از حجاج، از خاندان بنی ثقیف، شخص دیگری هم در کوفه به حکومت رسید که از دوستان امیرالمؤمنین و امام حسین علیه السلام بود. مختار ثقفی در مدت کوتاه حکومت خود در کوفه، فرماندهان سپاه عمر سعد را دستگیر و به قتل رساند.
📍در ادامه با چند تن از یاران امام که در جنگ تن به تن صبح به شهادت رسیدند آشنا میشویم.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛