هر روز آغازی دوباره است
مُشتی امید در جیبهایت بریز
و زندگی را دوباره از سَر بگیر
بی خیالِ هر چیز که تا امروز نشد...🍃❤️
💡 هرگز از یک روز زندگی هم پشیمان نباش،روزهای خوب شادی بخشند و روزهای بد تجربه آورند،روزهای بدتر درس میدهند و روزهای بهتر خاطره آورند!
"Believe in yourself, work hard, and don't let anyone tell you what you can or can't do."
"به خودت ایمان داشته باش، سخت کار کن و اجازه نده کسی بهت بگه چیکار میتونی یا نمیتونی انجام بدی ."
روز بخیر🌻
#انگیزشی
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرمایند :
🖌 ميت در قبر مانند كسی است كه در دريا غرق شده باشد ، هر چه را ديد چنگ به آن ميزند ، كه شايد نجات يابد.
🖌 و منتظر دعای كسی است كه به او دعا كند. از فرزند و پدر و برادر خويش.
🖌 و از دعای زندگان نورهايی مانند كوهها داخل قبور اموات ميشود. و اين مثل هديه است كه زندگان از برای يكديگر ميفرستند.
🖌 پس چون كسی از برای ميتی استغفاری يا دعايی كرد، فرشتهای آن را بر طبقی ميگذارد و از برای ميت ميبرد و ميگويد :
🖌 اين هديهای است كه فلان برادرت يا فلان خويشت برای تو فرستاده است و آن ميت به اين سبب شاد و خوشحال ميشود.
📕 احياءالعلوم ، ج٢ ، ص۱۶۴
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده #معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
🖌 آیةالله بهجت : اگر او در توبه به اینجا رسید ، اموال را به او بده.
از حجةالاسلام سید جلال رضویمهر شنیدم که گفت :
🖌 در جنگ عراق با ایران ، شیمیائی شده بودم تا اینکه در سال ۱۴۱۶ ق. به زیارت امام رضا (علیهالسلام) رفته و در آنجا چلّهای گرفتم.
🖌 همان روزها ، زمانی که کنار ضریح خلوت بود ، شنیدم که زائری با لهجهی مشهدی به امام (علیهالسلام) میگوید : امامرضا مُو سگتُم ؛ استخوان مُخوام.
🖌 به او گفتم : با امام اینگونه حرف نزن ؛ یک مفاتیحالجنان از قفسهها بردار و از روی آن زیارت بخوان.
🖌 گفت : مُو خودُم مُودُونُم چطور حرف بزنُم.
🖌 گفتم : پس ببخشائید و از روضه و کنار ضریح ، بیرون رفتم.
🖌 در صحن دستی بر شانهام قرار گرفت و دیدم همان مرد مشهدیست که میگوید : استخوان مُو توئی! گمان کردم پول میخواهد ؛ دستم را به جیب بردم تا از ۸ هزارتومانی که داشتم ، ۵ هزار تومانش را به او بدهم اما گفت : مگر من پول خواستم؟
🖌 من سه تا مشکل دارم ؛ اول این که سخت بیمارم و از شورای شش نفرهی طبیبان ، سه نفر گفتهاند باید عمل جرّاحی کنم و سه نفر با اینکار مخالفت کردهاند و الان سرگردانم و نمیدانم چه کنم.
🖌 دوم این که من مشروبفروش بودم و حتی در همان شرابفروشی هم حقهبازی میکردم و تهماندهی خمر و عرق مشتریان را در بطری تازهای ریخته و دوباره به مشتریها میفروختم و از این شغل ، بسیار پولدار شده و بعدها صاحب هتل شده و حج رفتم و ... اما از قیامت میترسم.
🖌 سوم اینکه دو پسر و دو دختر جوان دارم که ازدواجشان سرنمیگیرد.
🖌 به او گفتم : دو ماه صبر کن تا آیت الله بهجت به مشهد بیایند و از او بپرس.
🖌 آن مشهدی ، آیةالله بهجت را نمیشناخت و اصلاً اهل تقلید نبود اما پس از اینکه دربارهی آیت الله بهجت و وجوب تقلید برای او حرف زدم ، گفت : خوب ؛ من از اکنون از همین آقا بهجت تقلید میکنم.
🖌 دو ماه پس از آن که آیةالله بهجت به مشهد مشرف شد او را نزد آقا بردم و مشکلاتش را به آقا عرض کرد.
🖌 آیةالله بهجت به او فرمود : حتماً عمل جراحی را انجام بده و پس از عمل ، سجدهی شکر کن ؛ مشکلی پیش نمیآید. تا سال آینده ، دو تا از فرزندانت ازدواج و عروسی کرده و دو نفر دیگرشان ، عقد خواهند کرد.
🖌 مالک آن اموالی هم که در آن تصرف میکنی ، نیستی ؛ باید آنها را پیش مجتهدِ اَعلم ببری و به او تحویل بدهی.
🖌 مرد مشهدی پرسید: با اینکار ، دیگر روز قیامت بدهی ندارم؟
🖌 آیةالله بهجت فرمود : نه.
🖌 مرد گفت : من از شما تقلید میکنم و اگر همهی اموال را بدهم ، هیچ جائی برای سکونت ندارم ؛ از شما درخواست میکنم سه روز به من مهلت بدهید تا جائی را پیدا کنم و آنگاه همهی اموالم را به شما میدهم. آیةالله بهجت هم به او مهلت دادند.
🖌 روز سوم حاج علیآقا (پسر آیةالله بهجت) به محل سکونت آن مرد آمد. آن مرد هم همهی اموال را در پارچهها و کارتونها ، بستهبندی کرده بود و آمادهی تحویلش بود. وانتی هم گرفته بودند که اموال را در آن بگذارند.
🖌 همین که اولین بسته را در وانت گذاشتند ، حاج علیآقا گفت : دست نگه دارید! اموال را برگردانید.
🖌 سپس رو به آن مرد افزود : همهی این اموال برای خودت!
🖌 مرد مشهدی گفت : چرا؟ حاج علیآقا گفت : آیةالله بهجت چنین فرموده.
آن مرد گفت : نه ؛ شما داری به من ترحّم میکنی ... اگر آقا فرموده ، باید از خودش بشنوم.
🖌 حاج علیآقا بعداً به من گفت: آن آقا دوباره خودش پیش آیةالله بهجت آمد و یک ساعت و نیم دیگر ، حرفهائی با آیت الله بهجت زد و ...
🖌 نام آن مرد مشهدی "حاج باقر" [ و اکنون از خوبانِ مشهد ] است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده #معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
تخته سنگ
در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده #معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞گنجینهای به نام پدر و مادر/استاد رائفی پور
🎥#استاد_رائفی_پور
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دلت بشکنه...🌸
تغییر میکنی
دیگه مثل قبل نمیخندی
مثل قبل معاشرت نمیکنی...
دل که بشکنه 🌸🍂
دیگه دوست داشتن آدما برات خیلی ترسناک میشه !
بهای دلِ مهربون و شکسته
میشه خلوت و بی اعتمادی !🌸🍂
شبتون پر از نورو مهربونی خدا🌙💕
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امروز خوش اومدی ☝️😍
برنامت چیه امروز که یک قدم به سمت اهدافت برداری..!😊
مطالعه کردی؟
ورزش؟
آموزش دیدی؟
دنیا منتظرِ ارادترو بهش نشون بدیاااا😊
صبح که از خواب بیدار می شوید، به این فکر کنید که زنده بودن، اندیشیدن، لذت بردن، عشق ورزیدن چه امتیاز بزرگیست...
سلام روزتون به شادی☕️
▣
#انگیزشی
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
#داستان_آموزنده
🔆ابواسحق صابى
ابواسحق صابى )) از فضلا و نويسندگان معروف قرن چهارم هجرى است . مدتى دربار خليفه عباسى و مدتى در دربار عزالدوله بختيار (از آل بويه ) مستوفى بود. ابواسحق داراى كيش صابى بود كه به اصل حيد)) ايمان دارند، ولى به اصل ((نبوت )) معتقد نيستند. عزالدوله بختيار سعى فراوان كرد بلكه بتواند ابواسحق را راضى كند كه اسلام اختيار كند، اما ميسر نشد. ابواسحق در ماه رمضان به احترام مسلمانان روزه مى گرفت و از قرآن كريم زياد حفظ داشت . در نامه ها و نوشته هاى خويش از قرآن زياد اقتباس مى كرد.
ابواسحق ، مردى فاضل و نويسنده و اديب و شاعر بود و با سيد شريف رضى كه نابغه فضل و ادب بود دوست و رفيق بودند. ابواسحق در حدود سال 384 هجرى از دنيا رفت و سيد رضى قصيده اى عالى در مرثيه وى سرود كه مضمون سه شعر آن اين است :
((آيا ديدى چه شخصيتى را روى چوبهاى تابوت حركت دادند؟ و آيا ديدى چگونه شمع محفل خاموش شد؟)).
((كوهى فرو ريخت كه اگر اين كوه به دريا ريخته بود دريا را به هيجان مى آورد و سطح آن را كف آلود مى ساخت )).
((ن قبل از آنكه خاك ، تو را در برگيرد باور نمى كردم كه خاك مى تواند روى كوههاى عظيم را بپوشاند))
بعدها بعضى از كوته نظران سيد را مورد ملامت و شماتت قرار دادند كه كسى مثل تو كه ذريه پيغمبر است شايسته نبود كه مردى صابى مذهب را كه منكر شرايع و اديان بود، مرثيه بگويد و از مردن او اظهار تاءسف كند.
سيد گفت :((من به خاطر علم و فضلش او را مرثيه گفتم ، در حقيقت علم و فضيلت را مرثيه گفته ام
📚فيات الاعيان ، ابن خلكان ، ج 1، ص 36، الكنى والالقاب ، محدث قمى ، ج 2، ص 365 ذيل عنوان ((الصابى )).
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا!
تو تنها کسی هستی که
ارزش مرا می داند؛
صلاح مرا می داند؛
لیاقت و شایستگی های مرا می داند؛
و به همه اسرار زندگی من
آگاه است...
از تو می خواهم،
مرا به آنچه برایم بهتر است
هدایت کنی...
🖌ماجرای بت پرست...
🎙#استاد_دانشمند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✅ حکایتی از آیتالله بروجردی که دلها را تکان میدهد
آیتالله بروجردی در اواخر عمر خود، با وجود خدمات بسیار، از خالی بودن دست خود در پیشگاه خدا ابراز نگرانی میکنند.
حکایتی تأملبرانگیز از آیتالله بروجردی (رضوان الله علیه) پرده از دغدغهای عمیق در دل یک عالم بزرگ برمیدارد. ایشان با وجود خدمات فراوان، همواره نگران خلوص اعمال خود بودهاند و در احوالات ایشان آمده است:
مرحوم آقای زاهدی که هم مباحثهی حضرت امام و آیتالله سید احمد زنجانی بودند و این چند نفر با هم رفیق بودند، میبینند مرحوم آقای بروجردی کنار کرسی زمستان نشستهاند و مغموم هستند.
خدمت ایشان عرض میکنند: چرا؟
ایشان میفرمایند که اواخر عمر من است و دستم خالی است و چیزی ندارم.
این آقایان عرض میکنند: آقا! شما اینهمه خدمات در ایران و خارج از ایران انجام دادید.
ایشان میفرمایند «وَأخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ»؛ آن کسی که بناست این اعمال را بپذیرد و ناقد این اعمال هست بصیر و دقیق است.
ناقد همان است که فلزات را بررسی و عیارش را مشخص میکند که چقدر ناخالصی دارد.
در روایات هست که گاهی اعمال انسان تا آسمان هفتم میرود، ولی ملائکهای که در آنجا هستند، آنها را به سبب ناخالصی که دارد، بر میگردانند. البته اینها مراتب عالیه هست و دشواری کار نباید ما را مأیوس کند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
↶【به ما بپیوندید 】↷
💚 @Mojezeh_Elaahi
زندگی موقعی سخت میشه
که آدما فکر میکنن باید
همه چیز رو باهم داشته باشن...
قدر داشته هامون رو تا دیر نشده بدونيم!
💚 @Mojezeh_Elaahi