بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_توبه_آیه_۱۰۳
#دعای_پیامبر_برای_زکات_
دهندگان
ای پیامبر صلی الله علیه وآله,هنگام پرداخت زکات از سوی آنها برای آنها دعا کن وبه آنها درود فرست
زیرا این دعای تو در حق آنها مایه آرامش خاطر آنها می شود و خداوند شنوا است.
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و هفتاد و یکم
┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه153: (در سال ۳۶ هجری در مدینه، وقتی مردم را برای شورشیان بصره آماده می کرد، ایراد فرمود.)
1⃣ وصف گمراهان و غفلت زدگان
♦️چند روز از طرف خدا به گمراه، مهلت داده شد و او با غافلان و بی خبران در راه هلاکت قدم می نهد و تمام روزها را با گناهکاران سپری می کند، بی آن که از راهی برود تا به حق رسد و يا پيشوايی برگزيند که راهنمای او باشد. و تا آن زمان که خداوند کيفر گناهان را می نمايد و آنان را از پرده غفلت بيرون می آورد، به استقبال چيزی می روند که بدان پشت کرده بودند (يعنی آخرت) و پشت می کنند بدانچه روی آورده بودند (يعنی دنيا). پس نه از آنچه آرزو می کردند و بدان رسيدند سودی بردند و نه از آنچه حاجت خويش بدان روا کردند بهره ای به دست آوردند، من، شما و خود را از اين گونه غفلت زدگی می ترسانم.
2⃣ درمان غفلت زدگيها
♦️هر کس بايد از کار خويش بهره گيرد و انسان بينا کسی است که به درستی شنيد و انديشه کرد، پس به درستی نگريست و آگاه شد و از عبرت ها پند گرفت، سپس راه روشنی را پيمود و از افتادن در پرتگاه ها و گُم شدن در کوره راه ها دوری کرد و کوشيد تا عدالت را پاس دارد و برای گمراهان جای اعتراض باقی نگذارد، که در حق سخت گيری کند، يا در سخن حق تحريف روا دارد، يا در گفتن سخن راست بترسد. پس به هوش باش ای شنونده! و از خواب غفلت بيدار شو و از شتاب خود کم کن و در آنچه از زبان پيامبر(صلی الله علیه و آله) بر تو رسيده انديشه کن، که ناچار به انجام آن می باشی و راه فراری وجود ندارد. و با کسی که رهنمودهای پيامبر(صلی الله علیه و آله) را به کار نمی بندد و به جانب ديگری تمايل دارد مخالفت کن و او را با آنچه برای خود پسنديده رها کن. فخرفروشی را واگذار و از مرکب تکبّر فرود آی. به ياد قبر باش که گذرگاه تو به سوی عالم آخرت است، که همانگونه به ديگران پاداش دادی به تو پاداش می دهند، و آن گونه که کاشتی، درو می کنی؛ آنچه امروز، پيش می فرستی، فردا بر آن وارد می شوی، پس برای خود در سرای آخرت جايی آماده کن و چيزی پيش فرست. ای شنونده! هشدار، هشدار، ای غفلت زده! بکوش، بکوش! «هيچ کس جز خدای آگاه تو را با خبر نمی سازد.»
3⃣ صفات ناپسند
♦️ از واجبات قطعی خدا در قرآن حکيم که بر آن پاداش و کيفر می دهد و به خاطر آن خشنود شده يا خشم می گيرد، اين است که اگر انسان يکی از صفات ناپسند را داشته و بدون توبه خدا را ملاقات کند، هر چند خود را به زحمت اندازد، يا عملش را خالص گرداند فايده ای نخواهد داشت. و آن صفات ناپسند اين است که شريکی برای خداوند در عبادات واجب برگزيند، يا خشم خويش را با کُشتن بی گناهی فرونشاند، يا بر بی گناهی به خاطر کاری که ديگری انجام داده عيب جويی کند، يا به خاطر حاجتی که به مردم دارد، بدعتی در دين خدا بگذارد، يا با مردم به دو چهره ملاقات کند و يا در ميان آنان با دو زبان سخن بگويد. در آنچه گفتم نيک بينديش، که هر مثال را همانند فراوان است.
4⃣ روانشناسی
♦️ همانا تمام حيوانات در تلاش برای پُر کردن شکمند و درندگان در پی تجاوز کردن به ديگران و زنان بی ايمان، تمام همّتشان آرايش زندگی و فسادانگيزی در آن است، امّا مؤمنان فروتنند. همانا مؤمنان مهربانند، همانا مؤمنان از آينده ترسانند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ...✋
🌱سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها.
سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند.
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
مداحی آنلاین - اضطرار به حجت - حجت الاسلام عالی.mp3
2.39M
☄ اضطرار به حضرت حجت
«حجت الاسلام عالی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 راز داستان یوسف
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
تلاوت امروز آیه های نور
سوره ی مبارکه ی 👇
#شهید_سید_علی_اکبر_شجاعیان
🌷🌷🌷🌷🌷
#مـــعـرفــی_شـهــدا
سـردارشهیـدسیـدعلیاڪبرشجـاعیان
تاریخ_تولد:۱۳۳۹/۱۱/۱۰
محل_تولد:امیرکلا_بابل
تاریخ_شهادت: ۱۳۶۶/۰۱/۳۰
محل_شهادت: #ماووت_عملیاتکربلای۱۰
محل_مزارشهید:
گلزارشهدایزادگاه شــهـــیــد
شهیددانشجوی رشته پزشکی بوده و درمدت خدمتش مسئولیتهای زیادی رابرعهده داشت.وی درزمان شهادت
فرمانده گردان یارسولالله(صلی الله علیه و آله)لشکر۲۵کربلا بوده است
#فـرازےازوصیتـنامهشهیـد
..میدان جنگ محل آزمایش مؤمنین است جنگ به ما عزت داد و میان ملت های دنیا سرافرازمان نمود و نشان داد اسلام تسلیم پذیر نیست،جنگ جوهر وجودی انسان را نشان داد جنگ ما را از خمودی بی حالی و اسارت نجات داد و به تلاش و پیگیری واداشت که نتیجه آن رشد و حرکت به طرف استقلال از سلطه شرق و غرب نمود..
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۲۳
*═✧❁﷽❁✧═*
وقت هامون رو با هم هماهنگ کرده بودیم ... صبح ها که من مدرسه🏦 بودم ... اگر خاله شیفت بود ... خانم همسایه مون🏘 مراقب مادربزرگ می شد ...
خدا خیرش بده ... واقعا خانم دلسوز و مهربانی بود ... حتی گاهی بعد از ظهرها بهمون سر می زد ... یکی دو ساعت می موند ... تا من به درسم 📚برسم ... یا کمی استراحت کنم...
اما بیشتر مواقع ... من بودم و بی بی ... دست هاش حس نداشت ... و روز به روز ضعفش بیشتر می شد ... یه مدت که گذشت ... جز سوپ🍵 هم نمی تونست چیز دیگه ای بخوره ...
میز چوبی کوچیک قدیمی رو گذاشتم کنار تختش ... می نشستم روی زمین، پشت میز ... نصف حواسم به درس بود ... نصفش به مادربزرگ ... تا تکان می خورد زیر چشمی نگاه👀 می کردم ... چیزی لازم داره یا نه ...
شب ها هم حال و روزم همین بود ... اونقدر خوابم سبک شده بود ... که با تغییر حالت نفس کشیدنش توی خواب😴 ... از جا بلند می شدم و چکش می کردم ...
نمی دونم چند بار از خواب می پریدم ... بعد از ماه اول ... شمارشش از دستم در رفته بود ... ده بار ... بیست بار ...
فقط زمانی خوابم عمیق می شد که صدای دونه های درشت تسبیح📿 بی بی می اومد ... مطمئن بودم توی اون حالت، حالش خوبه ... و درد نداره ...
خوابم عمیق تر می شد ... اما در حدی که با قطع شدن صدای دونه ها ... سیخ از جا می پریدم و می نشستم ... همه می خندیدن😂 ... مخصوصا آقا جلال ...
- خوبه ... دیگه کم کم داری واسه سربازی آماده میشی ... اون طوری که تو از خواب می پری ... سربازها توی سربازخونه با صدای بیدار باش ... از جا نمی پرن ...
و بی بی هر بار ... بعد از این شوخی ها ... مظلومانه بهم نگاه 👀می کرد ... سعی می کرد آروم تر از قبل باشه ... که من اذیت نشم ... من گوش هام 👂رو بیشتر تیز می کردم ... که مراقبش باشم ...
بعد از یک ماه و نیم حضورم در مشهد ... کارم به جایی رسیده بود که از شدت خستگی ... ایستاده هم خوابم می برد ...
چند سال منتظر رمضان بودم ... اولین رمضانی که مکلف بشم ... و دیگه به اجازه کسی برای روزه گرفتن نیاز نداشته باشم ...
اولین رمضانی که همه حواسشون به بچه هاشون هست ... من خودم گوش به زنگ⏰ اذان و سحر بودم ... خدا رو شکر، بیدار شدن برای نماز شب جزئی از زندگیم شده بود ... فقط باید کمی زودتر از جا بلند می شدم ...
گاهی خاله برام سحری و افطار می آورد ... گاهی دایی محسن ... گاهی هم خانم همسایه ... و گاهی هر کدوم به هوای اون یکی دیگه ... و کلا از من یادشون می رفت ... و من خدا رو شکر می کردم 🙏... بابت تمام رمضان هایی که تمرین نخوردن کرده بودم ...
هر چند شرایط شون رو درک می کردم ... که هر کدوم درگیری ها و مسائل زندگی خودشون رو دارن ... و دلم نمی خواست باری روی دوش شون باشم ... اما واقعا سخت بود... با درس 📚خوندن ... و اون شرایط سخت رسیدگی به مادربزرگ ... بخوام برای خودم غذا درست کنم ...
روزها کوتاه بود ... و لطف خدا بهم نیرو و قدرت می داد و تا افطار بی وقفه و استراحت مشغول بودم ... هر وقت خبری از غذا نبود ... مواد صاف شده سوپ مادربزرگ 👵رو که از سوپ جدا می کردیم ... نمک می زدم و با نون می خوردم ... اون روزها خسته تر از این بودم که برای خودم ... حس شکستن 2 تا تخم مرغ 🥚رو داشته باشم ...
مادربزرگ دیگه نمی تونست تنها حرکت کنه ... دایی محسن صندلی پلاستیکی خریده بود ... با کوچک ترین اشاره از جا می پریدم ... صندلی رو می گذاشتم توی دستشویی ... زیر بغلش رو می گرفتم ...
پشت در ... گوش 👂به زنگ می ایستادم ... دیگه صداش هم به زحمت و بی رمق در می اومد ... زیر بغلش رو می گرفتم و برش می گردوندم ... و با سرعت برمی گشتم دستشویی 🚽... همه جا و صندلی رو می شستم ... خشک می کردم و سریع می گذاشتم کنار ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_توبه_آیه_۱۲۰
#حفاظت_از_جان_رهبر_حکومت اسلامی مقدم بر جان دیگران
#مشکلات_جهاد_گران_بی_پاداش_نمی ماند
مردم مدینه و بادیه نشینان حق ندارند از دستورات رسول خدا صلی الله علیه واله سر پیچی کنند
و نباید حفظ جان خود را برحفظ جان او مقدم دارند.
هر گونه مشکلاتی که به جهاد گران در راه خدا می رسد از قبیل تشنگی و گرسنگی همه این مشکلات عمل صالحی برای آنها ثبت می شود
زیرا خدای متعال پاداش نیکو کاران راهیچگاه ضایع نمی کند
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ رَسُولِ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ...
🌱سلام بر تو ای گل نرگسِ گلستان رسول الله.
ای که با ظهورت مشام جهان از عطر محمدی آکنده خواهد شد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و هفتاد و دوم.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه152
1⃣ خداشناسی (شناخت صفات خدا)
♦️ستايش خداوندی را که با آفرينش بندگان بر هستی خود راهنمايی فرمود و آفرينش پديده های نو، بر اَزَلی بودن او گواه است و شباهت داشتن مخلوقات به يکديگر دليل است که او همتايی ندارد. حواس بشری ذات او را درک نمی کند و پوشش ها او را پنهان نمی سازد، زيرا سازنده و ساخته شده، فرا گيرنده و فرا گرفته، پروردگار و پرورده، يکسان نيستند.
يگانه است نه از روی عدد، آفريننده است نه با حرکت و تحمّل رنج، شنواست بدون وسيله شنوايی و بيناست بی آن که چشم گشايد و بر هم نهد. در همه جا حاضر است نه آن که با چيزی تماس گيرد و از همه چيز جداست نه اينکه فاصله بين او و موجودات باشد. آشکار است نه با مشاهده چشم، پنهان است نه به خاطر کوچکی و ظرافت، از موجودات جداست که بر آنها چيره و تواناست و هر چيزی جز او برابرش خاضع و بازگشت آن به سوی خداست. آن که خدا را وصف کند، محدودش کرده و آن که محدودش کند، او را به شمارش آورده و آن که خدا را به شمارش آورد، ازليّتِ او را باطل کرده است و کسی که بگويد: خدا چگونه است؟ او را توصيف کرده و هر که بگويد: خدا کجاست؟ مکان برای او قائل شده است. خدا عالم بود آنگاه که معلومی وجود نداشت، پرورنده بود آنگاه که پديده ای نبود و توانا بود آنگاه که توانايی نبود.
2⃣ عظمت امامان دوازده گانه و قرآن
♦️ همانا طلوع کننده ای آشکار شد و درخشنده ای درخشيد و آشکار شونده ای آشکار گرديد و آن که از جادّه حق منحرف شد، به راه راست بازگشت.خداوند گروهی را به گروهی تبديل و روزی را برابر روزی قرار داد و ما چونان مانده در خشکسالان که در انتظار بارانند، انتظار چنين روزی را می کشيديم. همانا امامان دين از طرف خدا، تدبير کنندگان امور مردم و کارگزاران آگاه بندگانند. کسی به بهشت نمی رود جز آن که آنان را شناخته و آنان او را بشناسند و کسی در جهنّم سرنگون نگردد جز آن که منکر آنان باشد و امامان دين هم وی را نپذيرند.
3⃣ ویژگیهای اسلام
♦️ همانا خدای متعال شما را به اسلام اختصاص داد و برای اسلام برگزيد، زيرا اسلام نامی از سلامت است و فراهم کننده کرامت جامعه می باشد، راهِ روشنِ آن را خدا برگزيد و حجّت های آن را روشن گردانيد. اسلام ظاهرش علم و باطنش حکمت است، نوآوری های آن پايان نگيرد و شگفتی هايش تمام نمی شود. در اسلام، برکات و خيرات، چونان سرزمين های پُرگياه در اوّل بهاران فراوان است و چراغ های روشنی بخش تاريکی ها فراوان دارد، که دَرِ نيکی ها جز با کليدهای اسلام باز نشود و تاريکی ها را جز با چراغ های آن روشنايی نمی توان بخشيد. مرزهايش محفوظ و چراگاه هايش را خود نگهبان است. هر درمان خواهی را درمان و هر بی نيازی را در طلب کافی است.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
#شهید_مسعود_عسگری
🌷🌷🌷🌷🌷
باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب گرد،
موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل و شهدا🌷صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۲۴
*═✧❁﷽❁✧═*
سحری خوردم و از آشپزخونه اومدم بیرون ... رفتم برای نماز شب وضو بگیرم ... بی بی به سختی سعی می کرد از جاش بلند شه😢 ...
- جانم بی بی؟ ... چی کار داری کمکت کنم؟ ...
- هیچی مادر ... می خوام برم وضو بگیرم ... اما دیگه جون ندارم تکان بخورم 😔...
زیر بغلش رو گرفتم و دوباره نشوندمش ... آب💦 آوردم و یه پارچه انداختم روی پاش تا لباس هاش موقع وضو گرفتن خیس نشه ...
- بی بی ... حالا راحت همین جا وضو بگیر ...
دست و صورتش رو که خشک کرد ... جانمازش رو انداختم روی میز ... و کمک کردم چادر و مقنعه اش رو سرش کنه ...
هنوز 45 دقیقه وقت برای نماز شب مونده بود ... اومدم برم که متوجه شدم😇 دیگه بدون کمک نمی تونه حتی نماز بخونه... گریه ام گرفته بود ... دلم پیش مهر و سجاده ام بود و نماز شبم ... چند لحظه طول کشید ... مثل بچه ها دلم💔 می لرزید و بغض کرده بود ...
رفتم سمت بی بی ... خیلی آروم نماز می خوند ... حداقل به چشم من جوون و پر انرژی ... که شیش تا پله رو توی یه جست می پریدم پایین ...
زیرچشمی به ساعت نگاه👀 می کردم ... هر دقیقه اش یه عمر طول می کشید ...
- خدایا ... چی کار کنم؟ ... نیم ساعت دیگه بیشتر تا اذان نمونده ... خدایا کمکم کن🙏 ... حداقل بتونم وتر رو بخونم ...
آشوبی توی دلم برپا شده بود ... حس آدمی رو داشتم که دارن عزیزترین داراییش رو ازش می گیرن ... شیطان👹 هم سراغم اومده بود ...
- ولش کن ... برو نمازت رو بخون ... حالا لازم نکرده با این حالش نمازمستحبی بخونه ... و ...
از یه طرف برزخ شده بودم ... و از وسوسه های شیطان زجر 😰می کشیدم ... استغفار می کردم و به خدا پناه می بردم ... از یه طرف داشتم پر پر می زدم که زودتر نماز بی بی تموم بشه ... که یهو یاد دفتر شهدام🌷 افتادم ...
یکی از رزمنده ها واسم تعریف کرده بود ...
- ما گاهی نماز واجب مون رو هم وسط درگیری می خوندیم... نیت می کردیم و الله اکبر می گفتیم ... نماز بی رکوع و سجده ... وسط نماز خیز برمی داشتیم ... خشاب عوض می کردیم ... آرپیجی می زدیم ... پا می شدیم ... می چرخیدم ... داد می زدیم ... سرت رو بپا ... بیا این طرف ... خرج رو بده و ... و دوباره ادامه اش رو می خوندیم ...
انگار دنیا رو بهم داده بودن ... یه ربع بیشتر نمونده بود ... سرم رو آوردم بالا ... وقت زیادی نبود ...
- خدایا ... یه رکعت نماز وتر می خوانم ... قربت الی الله ... الله اکبر ...
حواسم به بی بی و کمک کردن بهش بود ... زبانم و دلم❤️ مشغول نماز ... هر دو قربت الی الله ...
اون شب ... اولین نفر توی 40 مومن نمازم ... برای اون رزمنده دعا کردم ...
چند شب بعد ... حال بی بی خیلی خراب شد ... هنوز نشسته ... دوباره زیر بغلش رو می گرفتم و می بردمش دستشویی ... دستشویی🚽 و صندلی رو می شستم ... خشک می کردم ... دوباره چند دقیقه بعد ...
چند بار به خودم گفتم ..
- ول کن مهران ... نمی خواد اینقدر پشت سر هم بشوری و خشک کنی ... باز ده دقیقه نشده باید برگردید ...
اما بعد از فکری که توی ذهنم😇 می اومد شرمنده می شدم...
- اگه مادربزرگ ببینه درست تمییز نشده و اذیت بشه چی؟ ... یا اینکه حس کنه سربارت شده ... و برات سخته ... و خجالت بکشه چی؟ ...
و بعد سریع تمییزشون می کردم ... و با لبخند از دستشویی می اومدم بیرون ...
حس می کردم پشت و کمرم داشت از شدت خستگی می شکست 😞... و اونقدر دست هام رو مجبور شده بودم ... بعد از هر آبکشی بشورم ... که پوستم خشک شده بود و می سوخت ... حس می کردم هر لحظه است که ترک بخوره ...
نیم ساعتی به اذان ... درد بی بی قطع و مسکن ها خوابش کرد ... منم همون وسط ولو شدم ... اونقدر خسته بودم ... که حتی حس اینکه برم توی آشپزخونه ... و ببینم چیزی واسه خوردن هست یا نه ... رو نداشتم ...
نیم ساعت🕰 برای سحری خوردن ... نماز شبم رو هم نخونده بودم ... شاید نماز مستحبی رو می شد توی خیلی از شرایط اقامه کرد ... اما بین راه دستشویی و حال ...
پشتم از شدت خستگی می سوخت ... دوباره به ساعت نگاه کردم ... حالا کمتر از بیست دقیقه تا اذان مونده بود ... سحری یا نماز شب؟ ... بین دو مستحب گیر کرده بودم ...
دلم❤️ پای نماز شب بود ... از طرفی هم، اولین روزه های عمرم رو می گرفتم ... اون حس و یارهمیشگی هم ... بین این 2 تا ... اختیار رو به خودم داده بود ... چشم هام👀 رو بستم ...
- بیخیال مهران ...
و بلند شدم رفتم سمت دستشویی ... سحری خوردن ... یک - صفر ... بازی رو واگذار کرد ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_توبه_آیه_۱۲۸
#دلسوزی_پیامبر_اسلام_نسبت_به_امتش
《لقد جاءَکم رسولُُ مِن اَ نفُسُکم عزیزُُ علیهِ ما عَنِتُم حریصُُ علیکم بالمومنینَ رَءُوفُُ رّحیم》
ای مردم پیامبری از میان خودتان به سوی شما آمد
هرگونه ناراحتی و زیان و ضرری به شما برسد برای او سخت ناراحت کننده است
و نیز به هدایت شما شدیداً علاقمند است.
ونسبت به مومنان خیلی دلسوز ومهربان است.
#سلام_مولای_مهربانم♥️
✨ در تمنای نگاهت بیقرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را میشمارم تا بیایی 😍
🌟 خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جانفشانم گل بکارم تا بیایی
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
سلام گل همیشه بهارم✋☀️