eitaa logo
مخاطب خاص خداست❤
311 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
🌸آرامش‌نه‌عاشق‌بودن‌است نه‌گرفتن‌دستهایی‌ که‌رهاست‌میکند آرامش حضور خـُـ❤️ــداستـ‌ وقتی‌دراوج‌نبودن‌ها‌نابودت‌نمی‌کند.. ❄️أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج❄ 👤خادم ڪانال:اگربرای‌خداست‌بگذارگمنام‌بمانم
مشاهده در ایتا
دانلود
💢خاطره مقام معظم رهبری ازمقاومت مردم دزفول ✍بعد از آنی که در شهر دزفول مردم بی‌پناه و بی‌دفاع مورد تجاوز سلاحهای دورزن مزدوران عراقی قرار گرفتند که ما همان شب اتفاقاً در دزفول بودیم، من صبح وارد شهر شدم و در خیابانها حرکت می‌کردم، شب را در پایگاه نیروی هوایی گذراندیم که خارج شهر است، روز گفتم بروم ببینم با این حادثه‌ی فاجعه‌آمیزی که در این شهر رخ داده است و شاید بیش از صد نفر زن و مرد و کودک بی‌گناه و بی‌دفاع نیمه‌ی شب کشته شدند، بروم ببینیم روحیه‌ی مردم چگونه است. 👈در این شهر نشانه‌ای از حیات ایمانی و عزم و تصمیم به چشم می‌خورد. در مقابل عظمت و شجاعت این مردم - چه زنشان و چه مردشان و چه جوانشان و چه پیرشان - انسان مبهوت می‌ماند. رژیم مزدور عراقی برای این‌که دزفول را تخلیه بکند از مردم و نیروهای انقلابی را از آن‌جا خارج کند دست به این توطئه‌ی رذالت‌آمیز و پست زده است، مردم شهر را هدف موشکهای دورزن قرار می‌دهد ... اما مردم مثل این‌که هیچ اتفاقی در شب گذشته در شهرشان نیافتاده است. ✅البته جوانهای پرشور شعار می‌دادند می‌گفتند به ما سلاح بدهید تا ما برویم انتقام بگیریم. من برای مردم صحبت کردم عصر همان روزی که شبش آن حادثه اتفاق افتاده بود هزاران نفر جمعیت، با شور، با هیجان، در مسجد جامع شهر دزفول جمع شدند، من سپاس و شکرانه‌ی خودم را از این همه شجاعت به عنوان یک انسانی که علاقه‌مند به شجاعت است، علاقه‌مند به ایمان است، علاقه‌مند به مردم فداکار است، به آن مردم فداکار عرض کردم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فهماندن مطلبی به دیگران هنگام نماز ✍🏻 اگر كلمه‌ای را با قصد ذكر بگويد، مانند اینکه بگويد: «الله اكبر» و موقع گفتن آن، صدا را بلند كند تا مطلبی را به ديگری بفهماند، اشكال ندارد ولی چنانچه به قصد اینکه مطلبی را به كسی بفهماند ذکری بگويد؛ اگرچه قصد ذكر هم داشته باشد، نماز باطل می‌شود. ❇️ نکته: حرکت دادن دست یا چشم و ابرو اگر مختصر و به نحوی باشد که با استقرار و آرامش و یا صورت نماز منافات نداشته باشد، موجب بطلان نماز نمی گردد. رساله نماز و روزه آیت الله خامنه ای مسأله ٣٢٨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «بت‌پرستی نوین» 👤 استاد 🔸 کعبه بدون امام به درد نمی‌خوره... باید تو حج هم دلت دنبال امام زمانت باشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
*═✧❁﷽❁✧═* خاله صب اومد ... و با ندیدن اون خانم ... من کل ماجرا رو تعریف کردم ... هر چند خاله هم به شدت ناراحت😖 شد ... و حق رو به من داد ... اما توی محاسبه نفس اون شب نوشتم... - امروز به شدت عصبانی شدم ... خستگی زیاد نگذاشت خشمم رو کنترل کنم ... نمی دونم ولی حس می کنم بهتر بود طور دیگه ای حرف می زدم ... اون شب پیش ما موند ... هر چند بهم گفت برم استراحت کنم ... اما دلم❤️ نمی خواست حتی یه نفر دیگه ... به خاطر اون بو و شرایط ... به اندازه یک اخم ساده ... یا گفتن کوچک ترین حرفی توی دلش ... حرمت مادربزرگ رو بشکنه ... حتی اگر دختر مادربزرگ باشه ... رفتم توی حمام 🛁... و ملحفه و لباس ها رو شستم ... نیمه شب بود ... دیگه قدرت خشک کردن و اتو کردن شون رو نداشتم😞 ... هوا چندان سرد نبود ... اما از شدت خستگی زیاد لرز کردم ... خاله بلافاصله تشت رو از دستم گرفت ... منم یه پتوی بزرگ پیچیدم دور خودم ... کنار حال، لوله شدم جلوی بخاری ... از شدت سرما ... فک و دندون هام محکم بهم می خورد ... حس می کردم استخوان هام از داخل داره ترک می خوره ... 3 ساعت⏰ بعد ... با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم ... دیدم خاله ... دو تا پتوی دیگه هم روم انداخته ... تا بالاخره لرزم قطع شده بود ... خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان🏨 هماهنگ کرده بود ... بنده خدا واقعا خانم با شخصیتی بود ... تا مادربزرگ تکان می خورد ... دلسوز و مهربان بهش می رسید ... توی بقیه کارها هم همین طور ... حتی کارهایی که باهاش هماهنگ نشده بود ... با اومدن ایشون ... حس کردم بار سنگینی رو که اون مدت به دوش کشیده بودم ... سبک تر شده ... اما این حس خوشحالی ... زمان زیادی طول نکشید ... با درخواست خاله ... پزشک👩‍⚕ مادربزرگ برای ویزیت می اومد خونه ... من اون روز هیچی ار حرف هاش نفهمیدم ... جملاتش پر از اصطلاح پزشکی بود ... فقط از حالت چهره خاله ... می فهمیدم اوضاع اصلا خوب نیست❌ ... بعد از گذشت ماه ها 🌙... بدجور با مادربزرگ خو گرفته بودم ... خاله با همه تماس گرفت ... بزرگ ترها ... هر کدوم سفری ... چند روزی اومدن مشهد دیدن بی بی ... دلشون می خواست بمونن ولی نمی شد... از همه بیشتر دایی محمد موند ... یه هفته ای رو پیش ما بود ... موقع خداحافظی ... خم شد پای مادربزرگ رو بوسید ... بی بی دیگه حس نداشت ... با گریه😭 از در خونه رفت ... رفتم بدرقه اش ... دستش رو گذاشت روی شونه ام ... - خیلی مردی مهران ... خیلی ... برگشتم داخل ... که بی بی با اون صدای آرام و لرزانش صدام کرد ... - مهران ... بیا پسرم ... - جونم بی بی جان ... چی کارم داری؟ ... - کمد بزرگه توی اتاق ... یه جعبه توشه ... قدیمیه ... مال مادرم ... توش یه ساک👜 کوچیک دستیه ... رفتم سر جعبه ... اونقدر قدیمی بود که واقعا حس عجیبی به آدم دست می داد ... ساک رو آوردم ... درش رو که باز کردم بوی خاک فضا رو پر کرد ... - این ساک پدربزرگت 👴بود ... با همین ساک دستی می رفت جبهه ... شهید🌷 که شد این رو واسمون آوردن ... ولی نزاشتم احدی بهش دست بزنه ... همین طوری دست نخورده گذاشتمش کنار ... آب دهنش به زحمت کمی گلوش رو تر کرد ... - وصیتم رو خیلی وقته نوشتم📝 ... لای قرآنه ... هر چی داشتم مال بچه هامه ... بچه هاشونم که از اونها ارث می برن ... اما این ساک، نه ... دلم می خواست دست کسی بدم که بیشتر قدرش رو بدونه ... این ارث، مال توئه ... علی الخصوص دفتر📘 توش ... تمام وجودم می لرزید ... ساکی که بیشتر از 20 سال درش بسته مونده بود ... رفتم دوباره وضو گرفتم ... وسایل شهید🌷 بود ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت نوح علیه السلام برای تاکید بیشتر بر حقانیت خویش چنین می فرماید: اگر شما از دعوت من سرپیچی کنید،(خودتان را محروم می کنید و من زیانی نمی برم چرا که) من از شما اجر و پاداشی نخواستم( که اکنون از آن محروم شوم) برای اینکه این اجر و پاداش من تنها بر خدا است( برای او کار میکنم و تنها از او پاداش می خواهم) و من مامورم که فقط تسلیم فرمان خدا باشم( و همانند شما از غیر او پیروی نمی کنم)
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و هفتاد و هشتم ┄┄┅✿✦❀✨🦋✨❀✦✿┅┄┄ 📜 1⃣ فلسفه بعثت پيامبران ♦️خداوند پيامبرانش را برانگيخت و وحی را به آنان اختصاص داد و پيامبران را حُجّت خود بر بندگان قرار داد تا استدلالی يا جای عذری برای کسی باقی نماند، پس پيامبران انسان ها را با زبان راستگويی به راه حق فراخواندند. آگاه باشيد که خداوند از درون بندگان پرده برمی گيرد، نه آنکه بر اسرار پوشيده آنان آگاه نيست و بر آنچه در سينه ها نهفته دارند بی خبر است، بلکه خواست آنان را آزمايش کند، تا کدام يک اعمال نيکو انجام می دهد و پاداش برابر نيکوکاری و کيفرِ مکافات در خور بدی ها باشد. 2⃣ ويژگيهای امامان دوازده گانه ♦️کجا هستند کسانی که پنداشتند دانايانِ علمِ قرآن، آنان می باشند نه ما؟ که اين ادّعا را بر اساس دروغ و ستمکاری بر ضدّ ما روا داشتند. خدا ما اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بالا آورد و آنان را پست و خوار کرد، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حريم نعمت های خويش داخل و آنان را خارج کرد که راه هدايت را با راهنمايی ما می پويند و روشنی دل های کور را از ما می جويند. همانا امامان (دوازده گانه) همه از قريش بوده که درخت آن را در خاندان بنی هاشم کاشته اند. مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست و ديگر مدّعيانِ زمامداری شايستگی آن را ندارند. 3⃣ شناساندن گمراهان و خبر از ستمكاری عبدالملك مروان ♦️گمراهان دنيای زودگذر را برگزيدند و آخرتِ جاويدان را رها کردند. چشمه زلال را گذاشتند و از آب تيره و ناگوار نوشيدند. گويا فاسقِ آنها (عبدالملک مروان) را می نگرم که با منکر و زشتی ها يار است و با آن اُنس گرفته و همنشين می گردد، تا آنکه موی سرش در گناهان سفيد گشته و خُلق و خوی او رنگ گناه و منکر گيرد. در چنين حالی کف بر لب به مردم يورش آورد، چونان موج خروشانی که از غرق کردن هر چيزی بی پروا باشد، يا شعله ای که تر و خشک را بسوزاند و همه چيز را خاکستر گرداند. 4⃣ اندرزهای جاودانه ♦کجايند عقل های روشنی خواه از چراغ هدايت!؟ و کجايند چشم های دوخته شده بر نشانه های پرهيزگاری!؟ کجايند دل های به خدا پيشکش شده و در اطاعت خدا پيمان بسته!؟ افسوس که دنياپرستان بر متاع پست دنيا هجوم آوردند و برای به دست آوردن حرام يورش آورده يکديگر را پس زدند. نشانه بهشت و جهنّم برای آنان برافراشته، امّا از بهشت روی گردان و با کردارِ زشتِ خود به طرف آتش روی آوردند، پروردگارشان آنان را فراخواند امّا پشت کرده، فرار کردند و شيطان آنان را دعوت کرد، پذيرفته به سوی او شتابان حرکت کردند. ┄┄┅✿✦❀✨🦋✨❀✦✿┅┄┄
سلام به تو ای گل نرگس! سلام بہ تو که در سیم خاردار گناهانمان اسیری. 🌹ما را ببخش! که حتی بہ اندازه‌ی نجات دادن گلی از میان سیم خاردارها تلاش نکرده ایم. چہ برسد به تلاش برای رهایی شما از زندان غیبت. ✋روزت به خیر حضرت عشـ♥️ــق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 چطور با امام زمان (عجل تعالی فرجه الشریف) حرف بزنیم؟ «دکتررفیعی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد خسرو پناه _ لایحه حجاب و عفاف.mp3
1.87M
✅سخنان حجه الاسلام خسروپناه دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی پیرامون نقدهای لایحه عفاف و حجاب 👈 حتما گوش کنید 👈 حتما نشر دهید 🔰 صراط؛ مروج گفتمان اصیل انقلاب
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 💚💛 ✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود 🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ 💎 دعای غریق 💎 ♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡ 🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅 🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺 🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅 《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》 🥀اللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمهَ و اَبیها و بَعلِها و بَنیها و السِرِ المُستَودَعِ فیها بعدَد ما اَحاطَ بهِ عِلمُک🥀 خدای مهربان🙏مارا بر اطاعت از امام زمانمان یاری فرما🤲 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 💠مناجات خوانی شهید غلامحسین خزاعی،شهیدی که مزارش بالای مزار حاج قاسم عزیز قرار دارد. شهیدی که وصیت کرد مرا با رنجیری که خرید ام دفن کنید...که همینگونه هم شد👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
*═✧❁﷽❁✧═* دو دست پیراهن👕 قدیمی ... که بوی خاک کهنه گرفته بود ... اما هنوز سالم مونده بود ... و روی اونها ... یه قرآن و مفاتیح جیبی ... با یه دفتر📗 ... تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم ... بازش که کردم ... تازه فهمیدم چرا مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه ... کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود ... از ذکرهای ساده ... تا برنامه دعا، عبادت، نماز شب و نماز غفیله ... ریز ریز همه اش رو شرح داده بود ... حتی دعاهای مختلف ... چشم هام برق😍 می زد و محو دفتر بودم ... که بی بی صدام کرد ... - غیر از اون ساک💼 ... اینم مال تو ... و دستش رو جلو آورد و تسبیحش رو گذاشت توی دستم ... - این رو از حج🕋 برام آورده بود ... طواف داده و متبرکه ... می گفت کربلا 🕌که آزاد بشه ... اونجا هم واست تبرکش می کنم ... خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم ... دلم ریخت ... تازه به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... داره وصیت می کنه ... گریه ام 😭گرفته بود ... - بی بی جان ... این حرف ها چیه؟ ... دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟ ... - مرگ حقه پسرم ... خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد... امان از روزی که مرگ بی خبر بیاد و فرصت توبه و جبران رو از آدم بگیره ... دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره ❌... سرم هم توی دستش نمی موند ... می نشستم بالای سرش ... و قطره قطره💦 آب رو می ریختم توی دهنش ... لب هاش رو تر می کردم ... اما بازم دهانش خشک خشک بود ... بی حس و حال تر از همیشه ... روی تخت دراز کشیده بود... حس و رمق از چشم هاش رفته بود ... و تشنگی به شدت بهش فشار می آورد ... هر چی لب هاش رو تر کردم... دیگه فایده نداشت ... وجودش گر گرفته بود ... گریه ام گرفت ... بی اختیار کنار تختش گریه می کردم ... حالش خیلی بد بود ... خیلی😢 ... شروع کردم به روضه خوندن ... هر چی که شنیده بودم و خونده بودم ... از کربلا و عطش بچه ها ... اشک می ریختم و روضه می خوندم ... از علی اکبر امام حسین ... که لب هاش از عطش سوخته بود ... از گریه های علی اصغر ... و مشک پاره ابالفضل العباس ... معرکه ای شده بود ... ساکت که شدم ... دستش رو کشید روی سرم ... بی حس و جان ... از خشکی لب و گلو ... صداش بریده بریده می اومد... - زیارت ... عاشورا ... بخون ... شروع کردم ... چشم هاش 👀می رفت و می اومد .. - " اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ ... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ... اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ... به سلام آخر زیارت رسیده بود ... - عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ... چشم های بی رمق خیس از اشکش ... چرخید سمت در🚪... قدرت حرکت نداشت ... اما حس کردم با همه وجود می خواد بلند شه ... با دست بهم اشاره کرد بایست ... ایستادم... دیگه قدرت کنترل خودم رو نداشتم ... من ضجه زنان گریه 😫می کردم ... و بی بی ... دونه دونه ... با سر سلام می داد... دیگه لب هاش تکان نمی خورد ... اما با همون سختی تکان شون می داد ... و چشمش توی اتاق می چرخید ... دستم رو گرفتم توی صورت خیس از اشکم ... - اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ... وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ... وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ... وَعَلى ... سلام به آخر نرسیده ... به فاصله کوتاه یک سلام ... چشم های بی بی هم رفت ... دیگه پاهام حس نداشت ... خودم رو کشیدم کنار تخت و بلندش کردم ... از آداب میت ... فقط خوابوندن رو به قبله رو بلد بودم ... نفسم می رفت و می اومد ... و اشک امانم نمی داد ... ساعت⏱ 3 صبح بود ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 《و ما کانَ لِنفسِِ اَن تُومِنَ اِلا باذنِ اللهِ ویَجعلُ الرّجسَ علی الذینَ لا یَعقلونَ》 میخواهد هیچ کس نمیتواند ایمان بیاورد جز به اراده و خواست خدا با این وجود اگر کسی از سرمایه فکر وعقل خود بهره نگیرد خداوند بر دل آنها رجس و پلیدی قرار میدهد
امام مهربانم . . . بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی ای نعمت‌ خاصّ خدا سلام ؛ به قَلبَت سلام ؛ به چَشمَت سلام ؛ به رنج و به بغض و به صبرت سلام اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج صبحت بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰روز. سهم روز صد و هفتاد و نهم ┄┄┅✿✦❀✨🦋✨❀✦✿┅┄┄ 📜 : در طلب باران 1⃣ نظام آفرينش برای انسان ♦️آگاه باشيد! زمينی که شما را بر پشت خود می برد و آسمانی که بر شما سايه می گستراند، فرمانبردار پروردگارند و برکت آن دو به شما نه از روی دلسوزی يا برای نزديک شدن به شما و نه به اميد خيری است که از شما دارند، بلکه آن دو مأمور رساندن منافع شما بوده، اوامر خدا را اطاعت کردند، به آنها دستور داده شد که برای مصالح شما قيام کنند و چنين کردند. 2⃣ فلسفه آزمايشها ♦️خداوند بندگان خود را که گناهکارند، با کمبود ميوه ها و جلوگيری از نزول برکات و بستن دَرِ گنج های خيرات آزمايش می کند، برای آنکه توبه کننده ای بازگردد و گناهکار دل از معصيت بکند و پندگيرنده پند گيرد و بازدارنده راه نافرمانی را بر بندگان خدا ببندد. و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمی فروريختن روزی و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود: «از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، که آمرزنده است، برکات خود را از آسمان بر شما فرو می بارد و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را ياری می دهد و باغستان ها و نهرهای پرآب در اختيار شما می گذارد.» پس رحمت خدا بر آن کس که به استقبال توبه رود و از گناهان خود پوزش طلبد و پيش از آن که مرگِ او فرا رسد اصلاح گردد. 3⃣ نيايش طلب باران ♦️ بار خداوندا! ما از خانه ها و زير چادرها پس از شنيدن ناله حيواناتِ تشنه و گريه دلخراش کودکان گرسنه به سوی تو بيرون آمديم و رحمت تو را مشتاق و فضل و نعمت تو را اميدواريم و از عذاب و انتقام تو ترسناکيم. بار خداوندا! بارانت را بر ما ببار و ما را مأيوس برمگردان! و با خشکسالی و قحطی ما را نابود مفرما و با اعمال زشتی که بی خردان ما انجام داده اند ما را به عذاب خويش مبتلا مگردان. ای مهربانترين مهربان ها! بار خداوندا! به سوی تو آمديم از چيزهايی شکايت کنيم که بر تو پنهان نيست و اين هنگامی است که سختی های طاقت فرسا ما را بيچاره کرده و خشکسالی و قحطی ما را به ستوه آورده و پيش آمدهای سخت ما را ناتوان ساخته و فتنه های دشوار کارد به استخوان ما رسانده است. بار خداوندا! از تو می خواهيم ما را نااميد برمگردانی و با اندوه و نگرانی به خانه هايمان باز نفرستی و گناهانمان را به رخمان نکشی و اعمال زشت ما را مقياس کيفر ما قرار ندهی. خداوندا! باران رحمت خود را بر ما ببار و برکتِ خويش را بر ما بگستران و روزی و رحمتت را به ما برسان و ما را از بارانی سيراب فرما که سودمند و سيراب کننده و روياننده گياهان باشد و آنچه خشک شده دوباره بروياند و آنچه مرده است زنده گرداند. بارانی که بسيار پرمنفعت، روياننده گياهان فراوان، که تپّه ها و کوه ها را سيراب و در درّه ها و رودخانه ها چونان سيل جاری شود، درختان را پربرگ نمايد و نرخ گرانی را پايين آورد. «همانا تو بر هر چيز که خواهی توانايی.» ┄┄┅✿✦❀✨🦋✨❀✦✿┅┄┄