منجی "عجلاللهفرجه"
كتابى در دستش بود ولى اينها را از حفظ مى خواند. بعد نمازى مخصوص خواند. نماز اولش كه تمام شد، تسبيح
او براى سلامتی مادرم دعا كرد و گفت: وظيفه ديگر ما در برابر امام زمان اينه كه به او احترام بگذاريم و مثلاً هر وقت اسمشو شنيديم، به احترامش از جا بلندبشيم؛ البتّه وظايف زياده؛ ولى دو تاى ديگه بيشتر يادم نمیآد. يكى اينكه آدم آماده حضور در محضرش بشه؛ يعنى خود سازى كنه و ديگه اينكه بعد از خود سازى به اصلاح جامعه بپردازه. در غير اين صورت اگه بگه منتظرم، دروغ میگه.
بعد من درباره مسجد و اعمالش پرسيدم. او با حوصله پاسخ داد. در پايان گفت : اگه نحوه خواندن نماز تحيت مسجد و نماز امام زمان(علیه السلام) رو فراموش كردى، درست روبه روت رو تابلويى كه مى بينى نوشته شده.
احساس عجيبى داشتم. پرسيدم اهل همين شهريد؟
نه، براى تحصيل اينجام.
آدرس خوابگاه و شماره تلفنش را به من داد و من نيز كه علاقه شديد به او پيدا كرده بودم، شماره تلفن و نشانى ام را به او دادم. با هم خدا حافظى كرديم و من به طرف يكى ازتابلوهايى كه اعمال مسجد بر آن نوشته شده بود، حركت كردم.
پس از خواندن دو ركعت نماز تحيت مسجد، به خواندن نماز امام زمان پرداختم. نورانيتى عجيب در خود احساس كردم. چنان انديشيدم كه مادرم مواظب من است و راضى تر از هميشه مرا زير نظر دارد. بعد از پايان نماز گفتم : امام زمان، نخستين باريه كه اينجا میآم؛ ولى خودم نيومدم.
تا كه از جانب معشوق نباشد كششى
كوشش عاشق بىچاره به جايى نرسد
امشب از شما جز شفاى مادرم چيزى نمى خوام آخه اون همه چيز منه.
اندكى بعد با صداى قرائت قرآن متوجه شدم نزديك اذان صبح است. صفهاى نماز تشكيل شد. من نماز را به جماعت خواندم و خودم را سر قرار رساندم. بارش برف تمام شده بود؛ ولى سوز شديدى میآمد. چشمم به صندوق صدقات افتاد. دستم را كه از سرما باز نمىشد، داخل جيب بردم و مبلغى را بيرون آوردم. خواستم به نيت سلامت مادرم بيندازم، يكدفعه به ياد صحبت هاى جوان افتادم و گفتم اين به نيت سلامت امام زمان .بعد مبلغى ديگر بيرون آوردم و به نيت سلامت مادرم به صندوق انداختم. در اين لحظه، صداى دوستانم مرا به خود آورد. يكى از آنها كه دست هايش را به هم مى ماليد و گرم مى كرد، گفت : بنازم، از كى تا حالا ما غريبه شديم. سرم را زير انداختم، فكر مادرم رهايم نمى كرد.
از در مسجد خارج نشده بوديم كه رفقاى ما تعدادى از دوستانشان را ديدند. معلوم شد آنها با هيأت آمده اند. پرسيديم جا داريد ما را هم ببرين.
گفتند : جا كه هيچ، جون بخوايد. اتفاقاً ديشب بعضيا به خاطر برف جازدن و جا خالى زياد داريم.
سوار ماشين شديم. همه اش در فكر حرفهاى آن جوان بودم. احساس سبكى عجيبى مى كردم. تقريباً تمام راه را در خواب بودم. مثل اينكه چند لحظه نگذشته بود كه دوستان بيدارم كردند و گفتند رسيديم. هنوز داخل خوابگاه نشده بودم كه صداى بلندگوى سالن مرا فراخواند. تمام وجودم لرزيد. مادرم! يا امام زمان، اين موقع صبح...! به سرعت خودم را به تلفن رساندم. خواهرم بود. قلبم چون گنجشكى اسير مى تپيد. خواهرم با خوشحالى گفت : الو، محسن خودتى؟
آره، چى شده؟ مادر چطوره؟ اين موقع صبح؟
ترسيدم راه بيفتى بياى. مى خواستم بگم سحر بعد از نماز صبح حال مادر به كلى تغيير كرد. الان كنار منه مى خواى بااو حرف بزنى؟ - آره، آره، گوشى رو بهش بده.
بعد صداى مادر را شنيدم : عزيزم، حالت خوب است؟
بى اختيار گريه ام گرفت، گفتم : مادر خوبى؟
گفت : آره عزيزم، الحمدلله.
مادرم در حالى كه صدايش مى لرزيد، گفت : عزيزم، ديشب كجا بودى؟
بعد گريه افتاد و ادامه داد، راست بگو ديشب كجا بودى؟
اشكم را پاك كردم و گفتم : خدمت آقا.
و ديگر گريه امانمان نداد نه من را و نه مادر را... .
منبع:
برگرفته از مجله شماره 2 امان، خدا مراد سلیمیان
‹@Monji278›
#سفریبرایآنسفرکرده...
در چنين سفري احساس نزديك بودن به خدا و لذت عبادت و بندگي قابل درك است. در اين سفر، آدم حس عجيبي دربارة امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف پيدا ميكند براي همين به سفارش يكي از دوستان، تصميم گرفتم، اين سفر ـ كه دوباره قسمت من شده ـ از طرف امام پنهان از نظرها انجام دهم و در لحظه، لحظه و جاي، جاي اين سفر به دنبال نشانه يا نشانههايي از آن سفر كرده از مردم بگردم و حالا ميخواهم، يافتههاي خودم در اين سفر را براي شما بنويسم، اميدوارم مورد توجه مولايمان هم قرار بگيرد.
از همان لحظات نخست (ثبتنام) به اين فكر بودم، حالا كه تصميم گرفتم، اين سفر را از طرف امام نيابت كنم؛ آيا لياقت دارم؟ ميتوانم از عهدة آن برآيم؟ راستي مگر امام معصوم چه نيازي به انجام دادن عمل نيابي از طرف او، آن هم بهوسيله، شخصي مانند مرا دارد؟
اين پرسش را از روحاني كاروان پرسيدم، او با لبخندي، پاسخم را اينگونه داد: امام، نياز به اين اعمال اهدايي از طرف ما ندارد؛ در اينگونه اعمال مانند نماز، زيارت، صدقه و … كه از طرف و نيابت امام انجام ميدهيم بسيار بيشتر از آن كه از اين اعمال ناچيز ما ثوابي به امام برسد، ما غرق محبت و ثواب الهي و دعاي امام ميگرديم.
@biaaghajan
May 11
منجی "عجلاللهفرجه"
#سفریبرایآنسفرکرده... در چنين سفري احساس نزديك بودن به خدا و لذت عبادت و بندگي قابل درك است. در
#سفریبرایآنسفرکرده...
هنگامي كه اين پاسخ را شنيدم، مصممتر شدم كه اين كار را انجام دهم و حتي در اعمال عبادي مستحبي هم، امام خود را شريك گردانم.
به هر حال سفر را آغاز كرديم، كارواني 140 نفره كه من هم ميان آنها بودم از هواپيما كه پياده شديم، در پوست خود نميگنجيدم، پا در مدينه كه گذاشتيم در اين فكر بودم، حالا كه من به ياد امام هستم، آيا او هم به ياد من هست؟ آيا ميشود، گوشة چشمي هم به ما كند؟
آنان كه خاك را به به نظر كيميا كنند آيا شود كه گوشه چشمي به ما كنند
لحظه، لحظه به يادش بودم، هنگامي كه به حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و بقيع ميرفتم به يادش بودم.
ميدانستم امام به شهر مدينه، شهر پيامبر صلي الله عليه و آله علاقه دارد اي كاش ميشد، تك، تك خانههاي مدينه را سر ميزدم و از حال صاحب آن خانه با خبر ميشدم، شايد به امامم ميرسيدم.
زيارت پيامبر صلي الله عليه و آله، حضرت زهرا عليها السلام و ائمة بقيع را از طرفش خواندم، نمازهاي زيارت را هم كه ميخواندم، دعايم اين بود: «اللهم عجل لوليك الفرج.»
اين بار كه به نيت او آمدم هرجا كه ميرفتم و به اطراف كه مينگريستم به دنبال او ميگشتم؛ ولي مدينه، اين شهر پيامبر صلي الله عليه و آله، چه مكان غريبي براي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است! چهقدر امام در اين شهر غريب است! تنها نشاني كه توانستم در اين شهر از آن حضرت پيدا كنم، نامش در مسجد النبي بود كه آنرا نيز دوسالي بود كه دست كاري كرده بودند و در تركيب خطش، دست برده بودند.
با اين حال، اگر كسي با دقت در اين شهر بگردد، چيزهاي ديگري دربارة او پيدا خواهد كرد براي مثال هنگامي كه به بقيع ميروي، اگر با دقت بنگري، شايد حضور او را كنار غريبي بقيع احساس كني،
لحظاتي كه بقيع زايري ندارد و نگهباني نيست، كنار چهار قبر بيعلامت و ضريح چهار امام مظلوم، زايري غمگين نشسته، زيارت ميخواند، او كه حالا تنها وارث خانة حضرت زهرا عليها السلام، كنار قبر پيامبر صلي الله عليه و آله است، دوازده سده است كه او، تنها كسي است كه نشان دقيق آن مزار بينشان را ميداند، او همان كسي است كه گذرگاهش،
بينالحرمين گرديده، از اين گذرگاه، گاهي هم به نخلستان آباد شدة مدينه به دست جدش، علي بن ابيطالب عليه السلام سر ميزند و چه بسا او هم، نالهها و غمهاي غربت دوران انتظار فرجش را، درون همان چاهي كه اميرالمؤمنين عليه السلام ناله ميزد، بازگو ميكند.
@biaaghajan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 رابطه امام زمان (عج) با مومنین چگونه است ؟
🎙استاد عالی
@biaaghajan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آناءِ لَيْلِكَ وَأَطْرافِ نَهارِكَ
سلام بر تو در تمام ساعات شب و روز
#سلام_صبحگاهی
#امام_زمان_عج
@biaaghajan
🪶 دعایی که در زمان غیبت باید هر روز خوانده شود:
" اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ
فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ ."
دعای غریق 👇
دعای تثبیت ایمان در آخرالزمان
یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک
اللهمعجللولیک الفرج
🌸برهرثانیه ظهور مهدی (عجل الله)صلوات🌸
💠خصلـت های منتظـران (۲۷)🍂
🔹️مؤمـن حـرکـاتـش لطیـف اسـت.
📚بحارالانوار،جلد۶۷،ص۲۱۰
#خصلتهای_منتظران
@biaaghajan
13.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬امام زمان(عج) در زندگی شیعه ها
مهدی جان ما را ببخش اگر کوتاهی می کنیم
@biaaghajan
اهمیت تربیت نیرو برای امام زمان ارواحنا فداه
از سردار شهید همدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه ؟
گفت: «تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره!
اینکه بروم یک گوشهای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچههای نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم. برای امام زمان عجل الله تعالی آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که تاحدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم....!!!
#امام_زمان_عج
@biaaghajan