فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزها حالم بده آقا...😔
@biaaghajan
📎میگفت:
فکرت که شد امام زمان -عج-
دلت هم میشه امام زمانی
عقلت هم همیشه امام زمانی
تصمیمهات میشن امام زمانی
تمام زندگیت میشه امام زمان -عج-
کم کم رنگ آقا رو میگیری ...
به شرطی که توی فکرت
دائم امام زمانت باشه!
خودتو درگیرِ امام زمان -عج-کن
تا فکر گناه هم طرفت نیاد
@biaaghajan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیاهوی عالم را میشنوی عزیز زهرا -س-
عالم تو را میخواهد
@biaaghajan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اگر بخاطر گناهات نا امیدی
حتما این کلیپ و ببین
@biaaghajan
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 توسل به مادر امام زمان عجل الله فرجه
@biaaghajan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در میان هزاران درد اگر آرامم
تسکین این روزگارم ، تویی
اللهم عجل لولیک الفرج
@biaaghajan
نماز اول وقت یادت نرود!
در اتوبوس نشسته بودیم که اذان از رادیو پخش شد. جوان به راننده گفت: نگه دارید تا نماز بخوانیم.
راننده گفت: وقتی به قهوه خانه رسیدیم، نگه می دارم ولی جوان اصرار داشت که همین اول وقت نمازش را بخواند.
بحث بالا گرفت تا اینکه بالاخره راننده تسلیم شد و توقف کرد. جوان کنار جاده با آرامش کامل نمازش را خواند و سوار شد.
بعد از سوار شدن گفت: من به امام زمان(عج) قول داده ام که نمازم را اول وقت بخوانم و بعد قصه خود را تعریف کرد.
گفت: من در یک کشور اروپایی درس می خواندم. محل اقامتم تا دانشگاه فاصله زیادی داشت و روزانه فقط یک اتوبوس این مسیر را طی می کرد.
یک روز که برای آخرین آزمون فارغ التحصیلی عازم دانشگاه بودم ، اتوبوسِ پر از مسافر، وسط راه خراب شد و روشن نشد. مسافران پیاده شدند و کنار جاده منتظر ماندند تا وسیله ای پیدا شود و آنها را به مقصد برساند. من که از این وضعیت بسیار نگران بودم و وقت زیادی هم نداشتم، مرتب قدم می زدم و به جاده نگاه می کردم و حرص می خوردم که زحمات چندین ساله ام در آستانه سفر به ایران برباد رفت و...
در همین اثنا در ذهنم خطور کرد که در ایران وقتی مشکلی داشتیم، متوسل به امام زمان(عج) می شدیم و از او کمک می خواستیم. با دل شکسته اشکم جاری شد . با خودم گفتم: یا صاحب الزمان(عج)! اگر امروز کمکم کنی تا به امتحان برسم، قول می دهم و متعهد می شوم تا آخر عمر نمازم را همیشه اول وقت بخوانم!
هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که آقایی از دور آمد و با زبان محلی به راننده گفت: چی شده؟ بعد مقداری ماشین را دستکاری کرد و گفت: برو استارت بزن! ماشین خراب روشن شد و همه خوشحال سوار شدند.
من هم ازهمه امیدوارتر سوار شدم. همین که اتوبوس خواست حرکت کند، همان آقای ناشناس بالا آمد و من را به اسم صدا زد و فرمود: قولی که به ما دادی یادت نرود! نماز اول وقت را فراموش نکن!
من که نمی توانستم حرفی بزنم، فقط احساس کردم آقا رفت ومن او را ندیدم! شروع کردم به اشک ریختن و گریه کردن!
📚برگرفته از : میر مهر، مسعود پورسیدآقایی، ص 344 ( بااندک تصرف وتلخیص).
@biaaghajan