eitaa logo
کانال منتظران مهدی(عج)
1.9هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
517 فایل
❗بسم‌رب‌الشـهداء❗ 💔براے هر کسے کار مےکنیم جز #خــــدا 🖊! - #شهیدابراهيم‌هادے کپی ازادلینک دعوت کانال ما https://eitaa.com/Montazerane_Mehdi ایـݩ #ڪانالـ وقفـ آقای غریبمانـ است😔
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم های حمید عجیب می خندید.به من گفت :《خدا روشکر،دیگه تموم شد. راحت شدیم.》چند لحظه ای ایستادم و به حمید گفتم:《نه،هنوز تموم نشده!فکر کنم یه آزمایش دیگه هم باید بدیم.کلاس ضمن عقد هم باید بریم.برای عقد لازمه》. حمید که سر از پا نمی شناخت گفت:《نه بابا،لازم نیست!همین جواب آزمایش رو بدیم کافیه زودتر بریم که باید شیرینی بگیریم و به خانواده ها این خبر خوش رو بدیم.حتماً اونها هم از شنیدنش خوشحال میشن.》شانه هایم را بالا انداختم و گفتم:《نمی‌دونم،شاید هم من اشتباه می‌کنم و شما اطلاعاتتون دقیق تره!》 □■□ قدیم ها که کوچک بودم،یکسره خانهٔ عمه بودم و با دختر عمه ها بازی می کردم.بعد که بزرگتر شدم و به سن تکلیف رسیدم.خجالت می‌کشیدم و کمتر می‌رفتم.حمید هم خیلی کم به خانه ما می‌آمد.از وقتی که بحث وصلت ما جدی شد.رفت و آمد ها بیشتر شده بود.آن روز هم قرار بود حمید با پدر و مادرش برای صحبت های نهایی و خانهٔ ما بیایند. مشغول شستن میوه ها بودم که پدرم به آشپزخانه آمد و پرسید:《دخترم،اگه بحث مهریه شد.چی بگیم؟نظرت چیه؟》روی این که سرم را بلند کنم و با پدرم مفصل دربارهٔ این چیز ها صحبت کنم،نداشتم.گفتم:《هر چی شما صلاح بدونید بابا.》پدرم خندید و گفت:《مهریه حق خودته،ما هیچ نظری نداریم.دختر باید تعیین کنندهٔ مهریه باشه.》 کمی مکث کردم و گفتم:《پونصد تاچطوره؟شما که خودتون میدونید مهریه فامیلای مامان همه بالای پونصد سکه اس.》پدرم یک نارنگی برداشت و گفت :"هر چی نظر تو باشه ،ولی به نظرم زیاده." ادامه دارد... (کتاب یادت باشد) @shahidbabeknoori🍁