#خاطره_شهید 🎤♥️
هوا به شدت سرد بود ، سید ابراهیم از پشتیبانی تازه یک اورکت گرفته بود که خیلے بهش می آمد!✨
شب با موتور راهی شناسایی منطقه شدیم .
در راه برگشت یک نگهبان سوری که در حال پست دادن بود 🌿 جلویمان را گرفت
با تندی از ما سوال میکرد. بعد از آن که طرف متوجه شد ما خودی هستیم باز هم تندی کرد !
کلافه شدم و میخواستم به زبان خودش با او صحبت کنم که سیدابراهیم دستم را فشار داد و آرام گفت :
یادت باشه ما سفیر امام زمانیم!😁♥️
کاپشنش را در آورد و تن نگهبان کرد ، زبانش از تشکر بند آمد...
برای عملیات راهی شدیم و سیدابراهیم سرما را تحمل میکرد ، اما خم به ابرو نمی آورد..!✌️🏻
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♡
#پروفایل_شهید