🍃 گاهی باید از حیوانات آموخت!؟
☀️ اینکه چطور آن بز رفته بالای درخت مهم نیست, این مهم است که با رفتنش آن بالا باعث رسیدن درخت به دهان بز پایینی شده است!
🍂 این استراتژی در بین حیوانات بسیار رایج است، اما بین ما انسانها زیاد پر رنگ نیست!
🍃 اگر روزی بالا رفتید، هنر این است که به آنهایی که پایین هستند خدمت کنید.
😡از دشمن بشریت بیشتر بدانیم!؟
😎بعد ازقانون«سکس باحیوانات»در اسپانیا این بار طرح«سکس باکودکان»در هلند قانونی شد
احزاب سیاسی هلند دستور دادن رابطه جنسی با کودکان باید عادی سازی و در مدارس تدریس شود
همچنین حزب پدوفیل هلندی«PNVD»که به صورت رسمی فعالیت دارد به دنبال قانونی کردن نکروفیلیا(رابطه جنسی بامُرده)می باشد
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
#تربیت_کودک
تهدید به کودک جرأت می دهد
"اگر یکبار دیگر دوستت را اذیت کنی، یک کتک مفصل می خوری. اگر یکبار دیگر این کار را تکرار کنی من میدانم با تو. صبر کن تا بابا بیاد..."
هنگامی که کودک بارها تهدیداتی از والدین خود میشنود، ولی به ندرت عواقب کار بد خود را میبیند، تهدید به روشی نامناسب و بی حاصل برای مهار رفتار کودک تبدیل میشه، که نه تنها کودک را از انجام کار بد باز نمیدارد بلکه او را حریص تر می کند.
یعنی گاهی اوقات این تهدیدها حتی به کودکان این جرأت و شهامت را می دهد تا پدر و مادر خود را در آن محدوده امتحان کنند و صبر و تحمل آنان را بسنجند.
@Moshavere_Mehr_Amin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی پول ندارم چجور ازدواج کنم؟؟
@Moshavere_Mehr_Amin
🌷حرفِ دل....
توراندیدهامحتیبهلحظهایامّا
دلمبرایکسیکهندیدَمَشتنگاست💔
#اللهمعجللولیكالفرج🌱
@Moshavere_Mehr_Amin
یکی از ويژگیهای ما آدمها مرز گذاشتن است.
بدیهی است که اولین مرزی که به ذهن میآید، مرز جغرافیایی است. اگر دو متر این طرفتر دنیا بیایی میشوی ایرانی و دو متر آن طرفتر میشود ترک یا عراقی یا ... اما ای کاش مرزهای انسانی همین مرزها بود. ما بین خیلی چیزها مرز می گذاریم.
مرز بین رییس و کارمند
مرز بین پدر و فرزند
مرز بین صاحب خانه و نگهبان
مرز بین پولدار و بی پول ها
مرز بین لر و ترک
خب ممکن است بپرسید که چه ایرادی دارد؟
بزرگ ترین ایرادش این است که ما زندانی می شویم.
ما آزادی خود را از دست می دهیم. بگذارید مثال بزنم: چون من ثروتمندم پس نمی توانم، ساندویچی معمولی و ارزان بخرم و بنشینم لب جوب و آن را بخورم.
چون من رییس اداره هستم نمی شود که ماشین من ساده باشد و ماشین تمام کارمندان من های کلاس!
چون ما صاحب خانه ام نمی توانم با نگهبانم سر یک سفره بنشینم و با هم کلی بخندیم. او به تنهایی غذا می خورد و من به تنهایی! چرا؟ چون قرار است مرزها شکسته نشود.
من تشنه ام می شود به بوفه دانشجویان نمی روم و آن جا نمی نشینم، چرا؟ چون قرار است مرزها رعایت شود. شان استادی چه می شود؟
و بدین ترتیب قواعد، پروتکل ها، مرزها، باید و نبایدها آنقدر دور و بر ما هستند که ما دیگر خودمان نیستیم.
ما می شویم یک زندانی که باید درون "چهارمتری مرزهای مصنوعی" فقط قدم بزنیم. خندیدن، خوردن، پوشیدن، حتی فکر کردمان، بسته، تکراری و مصنوعی شده است.
تجویز راهبردی:
مرزها را ما گذاشته ایم. خودمان هم می توانیم برداریم. برای رهایی از این چهارمتری مصنوعی راهش این است که از "چهار کلمه قدرتمند" استفاده کنیم.
چرا؟ و چرا که نه؟
بعضی واژه ها قدرت تخریب گری بالایی دارند مانند چرا؟
بگذارید با یک مثال آن تشریح کنم:
از خودتان بپرسید چرا من به عنوان مدیر انتظار دارم که همیشه افرادی که در چارت سازمانی در رده پایین تر هستند به دیدن من بیایند؟
و تصور کنید که شما به اتاق آن ها بروید و از خود بپرسید چرا که نه؟
این مرزها را بشکنید (لشکربلوکی)
@Moshavere_Mehr_Amin
❤️✨❤️✨❤️
#تربیت_کودک
اعتماد_به_نفس
به فرزندت نگو دستتو بده من گم نشی! بگو دست همو بگیریم تا همدیگرو گم نکنیم. تاهم به او شخصیت داده باشید و هم لجبازی نکند.
▪️ کنترل و تذکر بیش از حدّ به کودک و نوجوان، تأثیر معکوس داشته و اعتماد به نفس آنها را از بین می برد.
❤️✨❤️✨❤️
@Moshavere_Mehr_Amin
جهل است که جنگ است!
چرا برخی از ما ازدواج می کنیم و نه تنها به آرامش نمی رسیم؛ بلکه آرامش چند خانواده، همسایه، همکار، اقوام، خویشان، فرزندان و ... را هم به هم می زنیم؟!
مگر پیغمبر (ص) نفرمود: «نزد خداوند هيچ بنايى محبوبتر از خانهاى نيست كه از طريق ازدواج آباد گردد»؟ پس چرا برای برخی از ما، این بنای زناشویی نه تنها محبوب نیست، بلکه آنچنان از این بنا نفرت پیدا می کنیم که گاهی آن را ترک می کنیم و بنای برگشت به آن را نداریم؟
مگر ایشان نفرمودند: «ازدواج كنید تا پاكدامن باشید»؟ پس چرا برخی بعد از ازدواج، حتی پاکدامنی قبلی خود را هم از دست می دهند و سر از «خیانت» در می آورند و بر آن عهد که بسته اند، نمی مانند؟
مگر این بشارت را ندادند که: «مردان را زن دهيد تا خدا اخلاقشان را نيكو، ارزاقشان را وسيع و جوانمرديشان را زياد گرداند»؟ پس چرا مردانی را می شناسیم که بعد از ازدواج، خُلقشان تنگ می شود و به جای جوانمردی، جفا می کنند؟
مگر این توصیه را نکردند که: «ازدواج كنيد؛ زيرا من به زيادتى شما نسبت به امتهاى ديگر در قيامت مباهات مىكنم» و هشدار دادند که: «هر كس ازدواج را از ترس فقر و تنگدستی ترك كند به خدا سوء ظن برده است»؟ پس چرا الان خیلی ها به بهانۀ تنگدستی از ازدواج سرباز می زنند؟
بعد از سالها مشاوره می توانم پاسخ این سوالات را در دو جمله بیان کنم:
۱- برخی خوب انتخاب نکرده اند!
۲- برخی خوب انتخاب کرده اند، لیکن خوب زندگی کردن نمی دانند!
زندگی آموختنی است!
جهل است که جنگ است!
@Moshavere_Mehr_Amin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفاوتهای روانشناختی زن و مرد
@Moshavere_Mehr_Amin
هدایت شده از جهاد تبیین
3.61M
توضیح تاریخی جشن پوریم. که این ایام توسط رژیم صهیونیستی برگزار میگردد. محمود قاسمی/ کارشناس سیاسی
همانطور که در تصویر می بینید مطالعه ای از دکتر یوری گنیزی Uri Gneezy استاد دانشگاه سندیگو انجام شده ببینه آیا جریمه کردن همیشه باعث کمتر شدن تخلف میشه؟
ایشون و همکارش اومدن ده تا مهد کودک رو به مدت بیست هفته زیر نظر گرفتن. تو همه این مهدکودکها خانوادهها بچهها رو ساعت ۷:۳۰ صبح به مهد تحویل میدادن و ساعت ۱۶ از مهد تحویل میگرفتن. در ادامه، اومدن به طور تصادفی از بین این ده مهد کودک شش تا رو انتخاب کردن و به خانواده بچهها اطلاع دادن که یک قانون جدیدی در مهد تصویب شده که اگه خانوادهها بعد از ساعت ۱۶:۱۰ برسن مشمول جریمه نقدی میشن که هر ماه به شهریه مهد فرزندشون اضافه میشه.
خب چیزی که قبل از این آزمایش پیشبینی میکردن این بود که این جریمهها بتونه روی رفتار خانوادهها تاثیر بذاره و مجبورشون کنه که راس ساعت به مهد فرزندشون برسن، اما در کمال ناباوری نتایج کاملا برعکس شد! دیدن در مهدکودکهایی که قانون جریمه اجرا شده بود تعداد والدینی که دیر رسیده بودن بیشتر شد و اتفاقا جریمه تاثیر معکوس داشت!
چرا؟ چون خانوادهها جریمه رو به عنوان کالا تفسیر کردن، یعنی قبل از اینکه جریمهها اعمال بشه مهمترین مشوق پدر و مادر ها برای به موقع رسیدن، یک هنجار و تعهد اجتماعی و اخلاقی به اولیای مهدکودک بود ولی بعد از تعیین جریمه، تاخیر کردن برای خانوادهها به کالایی تبدیل شد که میتونستن اونو با پول بخرن و در واقع این تعیین جریمه اهمیت اخلاقی و اجتماعی تخلف کردن رو از بین برده بود. جالب بود نه؟! احتمالا الان خیلی از ناهنجاریهای رفتاریمون تو جامعه رو میتونید تحلیل کنید!
@Moshavere_Mehr_Amin
علیکم انفسکم؛ خودتان باشید!
■چند ماه است که هر شب فاصلۀ بین محل کار تا منزل را پیادهروی میکنم. این پیادهرویِ بدون وقفه درست یک ساعت طول میکشد. گاهی پیش میآید که مجبورم چیزی را همراه خودم به خانه ببرم؛ مثلاً سرِ راه خریدی بکنم.
□اینجور وقتها، بهرسم عادت آن چیز را در دستِ راستم نگهمیدارم. البته سعی میکنم از دست چپم هم کار بکشم، اما دست چپم زود خسته میشود و دوباره آن چیز را به دست راستم پس میدهد.
●تا دیشب خیال میکردم چون دست راستم ورزیدهتر و قویتر است، این اتفاق میافتد. تصورم این بود که چون از کودکی از دست راست برای انجام دادن کارها استفاده کردهام، طبیعی است که دست چپم ضعیفتر باشد.
○اما دیشب اتفاق جالبی افتاد. باید چند برگۀ کاغذ A4 را با خودم به منزل میبردم. برگهها نباید تا میشدند، برای همین آنها را در پلاستیک دستهداری گذاشتم و راه افتادم. وزن برگهها و پلاستیک شاید مجموعاً بیست گرم بود. تا راه افتادم، متوجه شدم که باز پلاستیک را طبق عادت به دست راستم دادهام. به دست چپم گفتم: «امشب دیگه این رو تو باید بیاری تنبل!»
■پلاستیک را با دست چپ گرفتم و راه افتادم. چند دقیقه بعد، متوجه شدم که باز پلاستیک در دست راستم است! اصلاً نمیدانستم چهوقت آن را جابهجا کردهام. باز دادمش به دست چپم و اینبار حواسم را جمع کردم. کمی بعد مچ خودم را وقتی گرفتم که میخواستم به بهانۀ تنظیمِ هدفون روی گوش، پلاستیک را بدهم به دست راست. یک بار به بهانۀ خاراندن صورت، یک بار به بهانۀ مرتب کردن لباس و...
□هر بار دست چپم میخواست پلاستیک را بدهد به دست راستم، اما در برابرش مقاومت کردم. البته چند مرتبه از غفلتم استفاده کرد و وقتی میخواستم از چهارراه، یا از عرض خیابان عبور کنم و حواسم به ماشینها بود، کار خودش را کرد. از خیابان که رد میشدم، چند دقیقه بعد تازه یادِ دست چپم میافتادم و متوجه میشدم که باز پلاستیک در دست راستم است.
●خلاصه این درگیری ذهنی و این مقاومت در برابر ناخودآگاه، در تمام مدتِ یکساعتۀ پیادهروی با من بود. جالب اینکه همین پلاستیکِ بیستگرمی باعث شده بود حس کنم قدمها و حرکات بدنم ناموزون و کجوکوله است! انگار تنظیمات پیشفرض بدنم بههم ریخته بود و دستها و پاهایم دیگر با هم خوب همآهنگ نبودند.
○از آن جالبتر اینکه دست چپم، انگار که دارد بار سنگینی را حمل میکند، واقعاً درد گرفته بود! میدانستم که این درد توهمی بیش نیست، و آنقدر مقاومت کردم و خودم را به بیخیالی زدم تا بالاخره به منزل رسیدم.
■از آن موقع دارم به این فکر میکنم که چرا این اتفاق افتاد؟ پلاستیک که تقریباً بیوزن بود، گرفتن و حمل کردن آن هم نیاز به هیچ ظرافت و دقت خاصی نداشت؛ پس موضوعِ قویتر و ورزیدهتر بودن دستِ راست منتفی است. فقط میماند عادت، و این اعتقادِ ناخودآگاه که دست راست باید کار کند و دست چپ نه!
□بعد با خودم گفتم وقتی غلبه بر یک وزنۀ بیستگرمی در طول یک ساعت، اینقدر سخت بود و نیاز به تمرکز روانی داشت، ببین پیروز شدن بر کوهی از باورها و عادتها و پیشفرضهای ذهنی که به ذهنت بار شده، چه نیرویی میطلبد؟!
علیکم انفسکم! خودتان باشید!
●ببین چه دشوار است پالوده و خالص، خودِ خودت بودن!
@Moshavere_Mehr_Amin
آسیب های خانواده سخت گیر یا مستبد:
خصوصیات فرزندان این خانواده👇
خلاقیت کم
متکی به دیگران
اعتماد بنفس پایین
این کودکان معمولاً در کارهای گروهی شرکت نمی کنند چون اعتماد بنفس ندارند. از قبول مسئولیت خودداری می کنند چون خلاقیت ندارند.
این نوع از تربیت خودمهارگری را در این کودکان کاهش می دهد. یعنی همیشه باید یک عامل بیرونی باشد تا اینها را کنترل کند. کودکان این خانواده از اراده قوی برخوردار نبوده و نمی توانند در برخورد با محرکهای تحریک کننده بیرونی خود را کنترل کنند و به راحتی دچار آسیب های اجتماعی می گردند.
@Moshavere_Mehr_Amin
سکوت مردانه در برابر تکلم زنانه(۱)
یکی از تفاوت های زنان و مردان آن است که زن ها پُر حرف هستند و مردان کم حرف. البته در توصیف، نه در تحلیل. زنان توصیف گران خوبی هستند و مردان تحلیل گران نیک. درمغز زنان ارتباطات و اتصالات بیشتری بین دونیم کره وجود دارد که توانایی مهارت های گفتاری آنهارا بالا میبرد و امکان استدلال بیشتر در مردان به دلیل ارتباط کمتر بین دو نیم کره آنهاست.
ویژگی های متفاوت و گاه متضاد همسران هر یک را به برداشت های عجیب و غریب از رفتار دیگری وا می دارد؛ مثلاً اگر زنی به خاطر حس تملک و تک طلبی، از سر ناآگاهی شوهرش را سین چین می کند، مرد هم از سرنآگاهی این رفتار زن را به حساب بی اعتمادی وی می گذارد، در صورتی که اگر مرد به درستی و دقت حس زن را درمی یافت، می توانست در این رفتار، نشانه های عشق همسر به خود را به وضوح بیابد. این تفاوت ها در میان فرزندان دختر و پسر نیز مشهود است؛ دختران به محض رسیدن به خانه تمام وقایع و اتفاقات مدرسه را بی آنکه مورد سؤال قرار بگیرند، بی کم و کاست تعریف می کنند، اما پسران حتی اگر مورد سؤال قرار گیرند، کمتر حاضر به گزارش اتفاقات مدرسه می شوند.
اگر زنی بداند که آستانۀ تحمل شنوایی مردان اندک است، سعی خواهد کرد که در حد امکان سخنش را کوتاه کند تا مطابق با ظرفیت شنوایی همسر خود عمل کرده باشد و همچنین اگر مرد بداند که زن هنگام سخن گفتن از او انتظار برقراری چشمی دارد، با نگاه مستقیم به وی او را متوجه خوب گوش کردن خود می کند.
اگر مرد بداند که غالباً سخن گفتن زن از طلاق و ابراز ندامت وی از ازدواج از روی احساسات ناپایدارانه است، مراقب خواهد بود که در تقابل با زن، چنین سخنانی بر زبان نیاورد.
@Moshavere_Mehr_Amin