فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت_سر
🎥داستان نوزدهم ؛ دیدارِ خصوصی آقا!
💢آرزویی که پای تابوت مستجاب شد !
📌 مجموعه کلیپهای «حکایت سر»
برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهیدِ بی سر محسن #حججی
اللهمعجللولیکالفرج
─═༅✦🌷✦༅═─
داستان18 👇🏻
https://eitaa.com/Mostanade_Eshq/10492
🔸جوان فداکار و انقلابی
🔍 مروری بر ویژگیهای #شهید مصطفی #صدرزاده براساس متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتابهای «سرباز روز نهم» و «اسم تو مصطفاست»
اللهمعجللولیکالفرج
@Mostanade_Eshq
انتخابی دیگر، ۱.mp3
13.26M
#کتاب_صوتی 🎧
📗 انتخابی_دیگر
فصل ❶
#شهیدسیدعلیرضایاسینی
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
┈┄┅═✾•✈️•✾═┅┄┈
مقدمه👇🏻
https://eitaa.com/Mostanade_Eshq/10495
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 130
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@Mostanade_Eshq
130-anam-ar-parhizgar.mp3
1.19M
4_5837187634203463678.mp3
13.55M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت سی و ششم:
خطبهی امام سجاد علیهالسلام در مسجد شام (۳)
#صباحا_و_مساء
اللهمعجللولیکالفرج
صلیاللهعلیکیااباعبدالله
✧════•❁🌹❁•════✧
✅ سی وششمین روز #چله_نماز_شب و #چله_زیارت_عاشورا
@Mostanade_Eshq
🌹زیارتنامه شهدا
✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨
#شهیدمحمودکاوه
🌷شادی روح شهدا #صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
اللهمعجللولیکالفرج
@Mostanade_Eshq
💥وقتی #شهید_بروجردی برادر خودش را غافلگیر کرد
🔸دو سال بود که برادرش نامزد داشت و پدرزنش گفته بود ما توی فامیل آبرو داریم. تا یک ماه دیگر اگر عقد کردی که کردی اگر نه دیگر این طرفها پیدایت نشود.
🔸خرج خانه با علی بود و پول عقدوعروسی را نداشت. محمد رفت با پدر زن علی حرف زد، قرار عروسی را هم گذاشت. تا شب عروسی خود علی نمیدانست. با مادر و خواهرش هماهنگ کرده و گفته بود: داداش بویی نبره.
⚱ با پول پسانداز خودش کار را راه انداخته بود. آن شب محمد یکی از کارگرها را فرستاده بود بالای چهارپایه که بگوید: «کار تعطیله! کی میآد بریم عروسی؟» بچهها پرسیده بودند: عروسی کی؟ گفته بود: راه بیفتین! سر سفره عقد میبینینش.
🔸علی گفته بود: من نمیآم. لباس ندارم. محمد هم پریده بود یک دست کت و شلوار سرمهای نو گرفته بود، گذاشته بود روی میز کارش و گفته بود تو نباشی حال نمیده. این هم لباس. وقتی تاکسی جلوی در خانه آقا فتاح نگه داشت، علی تازه شنید که میگویند داماد آمد.
اللهمعجللولیکالفرج
@Mostanade_Eshq