eitaa logo
مستندعشق 🌷
356 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
26 فایل
﷽ بترسید از آنان که دعای بعدِ نمازشان شهادت است...💔 . . ویژه یاد و خاطره شهداء . . محفل شهداء را ترک نکنید🌷 کپی مطالب آزاد🥀 خادم‌الشهداء: @MoghuofehMahdavi9401
مشاهده در ایتا
دانلود
مستندعشق 🌷
چرا مےآیی و گناهت را میگویی؟ اگر گناه کردی و پشیمانی، توبه کن! خداوند مےبخشد. اصلا خدا دوست ندارد مو
جز وصلِ تو دل به هرچه بستم، توبه! بی یاد تو هرجا که نشستم، توبه در حضرت تو، توبه شکستم صدبار زین توبه که صدبار شکستم توبه...! @Mostanade_Eshq
"قرار نبود تو شهید بشی" !... کرمانشاه بودیم. طلبه های جوان آمده بودند برای بازدید از جبهه. بیست سی نفری بودند. شب که خوابیده بودیم، دو سه نفر بیدارم کردند و شروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی. مثلا مےگفتند:«آبی چه رنگیه؟!» عصبی شده بودم. گفتند:« بابا بی خیال، حالا که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!» دیدم بد هم نمےگویند! خلاصه همی‍ﻥطوری سی نفر را بیدار کردیم! حالا نصفه شبی جماعتی بیدار شدهﺍیم و هم‍ﻩمان دنبال شلوغ کاری هستیم. قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشعییش کنند! فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد. گذاشتیمش روی دوش بچه ها و راه افتادیم.گریه و زاری. یکی مےگفت:« ممدرضا! نامرد! چرا تنها رفتی؟» یکی مےگفت:« تو قرار نبود شهید بشی» دیگری در جوابش داد مےزد:« شهیده دیگه، چی میگی؟مگه تو جبهه نمرده؟...!» یکی عربده مےکشید. یکی غش مےکرد! درمسیر، بقیه بچه هاهم اضافه مےشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه و شیون راه مےانداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه ها! جنازه را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا که فکر میکردند قضیه جدی هست، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالا سر میت!!! درهمین بین، من به یکی از بچه ها گفتم:« برو خودت رو روی محمدرضا بنداز و یک نیشگون محکم بگیر.» رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت:« محمدرضا! این قرارمون نبود! منم مےخوام باهات بیام!» بعد نیشگونی گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هف‍ﺕهشت نفر از این طلبه ها از حال رفتند! ماهم قاﻩقاه مےخندیدیم.. خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم، ولی حسابی خندیدیم.
AUD-20210111-WA0023.mp3
13.79M
روزِ اندوه و شبِ محنت و ایامِ فراق.. خبرت نیست که چون مےگذرانیم ای دوست... ... @Mostanade_Eshq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی که تو بیایی،برای همیشه بیایی ومهربانی با زیبایی یکسان شود... من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که دیگر نباشم.. [احمدشاملو]
بین عراقی ها، معروف شده بود به " اشلو" ! از بس که خودش را به سنگرهایشان مےرسانده، به عربی باهاشان صحبت مےکرده و مےگفته:« اشلونک؟!» یعنی حالت چطوره؟! بعد که مےرفته، مےفهمیدﻩاند از نیروهای ایرانی بوده و خودش راعراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد! از طرف ستاد فرماندهی جنگ عراق،برای سرش جایزه گذاشته بودند! دو،سه بارهم به دروغ از رادیوشان اعلام کرده بودند که: « ، معروف به اشلو،از فرماندهان مهم ارتش دشمن و از مزدوران خمینی به درک واصل شد!» برای همین چیزها بود که هرفرمانده ی لشکری آرزو داشت فرمانده گردانی چون او داشته باشد... شهید صیاد شیرازی مےگوید:« در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام مےرسیدم، فقط یکبار دیدم که امام رزمنده ایی را در آغوش گرفت و پیشانےاش را بوسید، و آن کسی نبود جز "شهید مرتضی جاویدی" ؛ کسی که در طول جنگ حماسه های جاویدی آفرید... ✿✿✿ "شهیدمرتضےجاویدی" فرمانده گردان فجر تیپ ۳۳ تولد : فسا_۱۳۳۷ شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۵_عملیات کربلای۵، شلمچه
این رهبرِکبیر، "خمینی" بت شکن خطِ امانِ خود، از " امام زمان" گرفت سر پنجه "ولی" ست کزین آستان برون بیخ گلوی فتنه آخر زمان گرفت ... [شهریار] @Mostanade_Eshq
این که تیر یا ترکش به تو و من اصابت کند و بمیریم که شهادت نیست! دشمن هم با تیر و ترکش می میرد. شهادت آن زمان شهادت است و زیبا است که به تکلیف عمل کرده باشیم، و مزد و اجر آن را خداوند تعیین کند.. و آن موقع است که شهادت، شهادت است و عند ربهم یرزقون است. ✿✿✿ "شهید علی حسینی کاهکش" کارمند شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب_مدافع حرم_ تولد: ۱۳۶۳_مسجدسلیمان شهادت: سوریه_بهمن ماه ۱۳۹۴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی میان خواب، حرم را ندیده‌ایم با ما چه کرده است گناهانِ بی‌شمار... @Mostanade_Eshq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مهدی زین الدین میگوید ؛ " هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند..." ◁شهدا را یاد کنیم حتی با ذکر یک صلوات...🌱
اونا که رو سقفش یک چراغ قرمز داره! تعداد مجروحین بالا رفته بود. فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت:« سریع بےسیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس را بفرستند مجروحین را ببرد.» شستی گوشی بےسیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی ها از خواست‍ﻩمان سردر نیاورند، پشت بےسیم باید با کد حرف میزدیم. گفتم:« حیدر ، حیدر، رشید» چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید و بعد صدای کسی آمد: «رشید به گوشم.» _رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! _هه هه! دلبر قرمز دیگه چیه؟! _شما کی هستید؟ پس رشید کجاست؟ _رشید چهار چرخش رفت هوا، من در خدمتم. _اخوی مگه برگه کد نداری؟ _برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخواهی؟ دیدم عجب گرفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف میزدم ، از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم؛ _رشید جان از همان ها که چرخ دارند! _چی میگی؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی؟! _بابا از همان ها که سفیده! _هه هه نکنه ترب میخواهی؟ _بی مزه! بابا از همون ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره. _ خب اینو از اول بگوووو... آمبولانس میخواهی؟!! کاردم میزدی خونم در نمےآمد! دوستان ولی قاه قاه میخندیدند..!
بازرگان هیچ‌وقت امید نداشت که ورق برگردد و رژیم سرنگون شود. همیشه به امام می‌گفت: «شما بیایید یک دولت آشتی تشکیل دهید و ما یک انتخابات آزاد برگزار کنیم و نمایندگانمان را به مجلس بفرستیم و کم کم نظام را از دست شاه در آوریم». به نظر آنها امکان نداشت نظام بالکل عوض شود و شاه از سلطنت کناره‌گیری کند. یادم نمی‌رود در فرانسه سرانگشت خود را روی زمین گذاشت و خطاب به امام گفت: «آقا! ایران سه رکن دارد. شاه، آمریکا و ارتش. شاه که رفتنی نیست، آمریکا و ارتش هم که پشت به پشت هم حامی سلطنت هستند، پس هیچ‌کاری نمی‌توان کرد». ولی جواب امام یک کلمه بیشتر نبود: «شاه باید برود!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قالَ لا تَخافا ۖ إِنَّني مَعَكُما أَسمَعُ وَأَرىٰ(طه)﴿۴۶﴾ "نترسید! خودم هواتونو دارم..."
‌خدایی که نیست! ◁در ایستگاه مترو منتظر ایستاده بودم. که جوانی با تیپ مشکی و شیشه آبی در دست و چیزهای عجیب و غریبی که آویزان کرده بود به گردنش، آمد و کمی سر تا پایم را ورانداز کرد. توی دلم گفتم یا خدا خودت به خیر کن. ◁بی مقدمه گفت: حاج آقا شما خدا رو قبول دارید؟ گفتم قیافه ام نشون نمیده؟ تو دلم گفتم، بعله..... گیر اورده ما رو....خدایا به امید تو.... ◁خیلی جدی گفت ولی من قبولش ندارم. چون ظالمه. خدایی که اینهمه قدرتمنده ولی جلوی جرم و جنایت ها رو نمیگیره. جلوی بلایا و بدبختی مردم رو نمیگیره. خدایی که اینهمه خون بیگناه ریخته میشه جان معصومانه کودکان گرفته میشه و هیچ نمیکنه این خدا رو قبول ندارم. ◁سرمو آروم جلو بردم و گفتم راستش منم این خدا رو قبول ندارم. تعجب کرد. توی همین حین مترو رسید و هر دو سوار شدیم. گفت چطور؟ گفتم خدای من ظالم نیست عادله. یه خدای سادیسمی نیست که از اذیت کردن بیهوده دیگران حال کنه. خدای من همه رو دوست داره بیشتر از مادرهاشون بیشتر از خودشون. گفت پس چرا جلوی جرم و جنایتها رو نمیگیره؟ ◁گفتم این شد یک سوال درست و حسابی. این سوال رو ملائکه هم از خدا پرسیدند. گفتند چرا انسان رو طوری خلق میکنی که دنیا رو پر از ظلم کنه. سوال اونها رو میشه ادامه داد، چرا ابلیس رو خلق کردی؟ چرا بلایا رو خلق کردی؟ ◁جواب همه این سوالها رو توجه به دو چیز حل میکنه یکی "مربی بودن او" دوم "آینده ای که با مرگ تموم نمیشه". او میخواست انسان خلق کنه نه ملک! انسانی که در دنیای پر از کاستی و درد وارد بشه و تربیت بشه.. آنطور که مربی کشتی شاگردی را که بیشتر دوست دارد بیشتر و سخت تر میآزماید، مربی شنا اگر شاگردش را وارد آب نکند یعنی او را دوست ندارد... ◁در دل این سختیها انسانها انتخاب میکنند.. همه سختی ها و دردها برای آن است که بشکفیم و سوی ابدیتی لذت بخش، ره بسپریم. و این واقعه پر شکوه و زیبا است. حالا نگاه کن به انسانها و امتهایی قهرمان و بیدار که در بلایا، زیبایی هایشان را بروز میدهند... ◁توی دلم گفتم و این معنای انالله و انا الیه راجعون است. سکوت کرد. گفت باید فکر کنم. من هم به مقصد رسیدم و پیاده شدم.... [یادداشتهای علی مهدیان طلبه عصر انقلاب] @Mostanade_Eshq
AUD-20210205-WA0001.mp3
6.62M
دستام خالیه ، دستام رو بگیر آقا... @Mostanade_Eshq
انقلاب اسلامی ایران ۴۲ ساله شد❤🇮🇷 تا کور شود هر آنکه نتواند دید
فرار به سمت جبهه! می خواستم به جبهه بروم و پدرم رضایت نمی داد. تا اینکه با کلی دوز و کلک از خانه فرار کردم و رفتم پایگاه بسیج. فرماندهان بسیج گفتند:« اول یک رژه در شهر می رویم و بعد هم اعزام!» از ترس پدر و مادرم که مبادا من را در خیابان ببینند، به رژه نرفتم و پشت عکسی از امام(ره) پنهان شدم. موقع حرکت هم پرده پنجره ی ماشین را کشیدم تا آنها متوجه من نشوند. بعدها که از جبهه تماس گرفتم؛ پدرم گفت:« خاک بر سرت! ما وقتی دیدیم با این همه اشتیاق می خوای بری، برات آجیل و میوه آورده بودیم که با خودت ببری جبهه!!!»
تا به گریبان نرسد دست مرگ دست ز دامن نکنیمت رها...
مستندعشق 🌷
تا به گریبان نرسد دست مرگ دست ز دامن نکنیمت رها...
ولی من میترسم! اگه بزرگ شد یقه‌مون رو گرفت گفت واسه چی انقلاب کردید چی بگم؟(چادرش را با دندان محکم میگیرد و به اطراف نگاه میکند) هیچی. بگو ما کاری که فکر میکردیم درسته انجام دادیم. وایسادیم، نترسیدیم، شعار دادیم، عمل کردیم، کشته شدیم و انقلاب شد.(دستش را مشت میکند رو به آسمان و شعار میدهد) بگو اگه شما هم فکر کردید ما اشتباه کردیم، بلند بشید! شعار بدید، عمل کنید، کشته بدید و انقلاب کنید! (انگشتان کوچک بچه را مشت میکند و میخندد) اگه گفت مطمئنید درست رفتید چی بگم؟(پا‌به‌پای جمعیت آرام میرود) بگو همه دنیا علیه‌مون شد. همه اون‌هایی که استعمارگر بودن، بمب اتم داشتن، تو کشورهای دیگه جنگ راه مینداختن و مردم رو به بردگی میگرفتن علیه ما شدن! فهمیدیم راه رو درست رفتیم. من نمیگم ما خوب بودیم اما بدها دشمنمون شدن! اگه گفت یه عده برای همه تصمیم گرفتن چی بگم؟ (به چشم‌های همسرش نگاه میکند) بگو کودتا نکردیم که، انقلاب با یه نفر و دونفر نتیجه نمیداد! همه بودن و همه مردم بودن! (جمعیت را دوباره با دقت میبیند) اگه گفت چرا بعد از چهل سال اشتباه رفتید چی؟ بگو پیغمبر نیستیم که! اگه اشتباه رفتیم همه با هم رفتیم! چون همه با هم تصمیم گرفتیم. خوب و بد خودمون برای خودمون تصمیم گرفتیم.(قطره‌های باران روی صورتش میچکد) چشممون به چشم آبی‌ها نبود. افسارمون دست مِسترها و موسیو‌‌ها نبود.(میدان آزادی از پشت درخت‌ها معلوم میشود) بگو بد رفتیم؟ به خودمون مربوطه نه دشمنامون! بهش بگو ما انقلاب کردیم، اما حکومت دست شما میفته. ما کاخ‌شون رو خراب کردیم، شما قراره بسازید اینجا رو. شما تصمیم میگیرید این خاک خوب باشه یا بد. بمونید، بسازید، بسوزید، ولی خودتون باشید! خوب و بد، خودتون.. [سیدمصطفی موسوی]
13981201_36392_192k.mp3
3.45M
به خدا اعتماد کنید ! ما پیروزیم... @Mostanade_Eshq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ؛ مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم... ◁گفتی بخوانیمت، استجابتش باتو ! و میدانیم که خلاف وعده نخواهی کرد...
بانو مجتهده صفاتی: من با جرأت اعلام می‌کنم که هرچه رونق تحصیل بانوان در زمینه علوم و معارف اسلامی بالاتر رود، مشکلات اخلاقی، رفتاری و خانوادگی ما در سطح جامعه کمتر خواهد شد. ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🔘http://eitaa.com/joinchat/1683226641Cc0e61ba01f ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯