یه توده ی حرف گیر کرده تو گلوم نمیشه بگم، خب اصلا بگم دردی دوا شد؟ ادمی رفتارشو درست کرد؟ احمقی عاقل شد؟ ابلهی فکر کرد؟ نه بابا اه.
میخوام حالِ بدو از زندگی ادمای زندگیم دور کنم؛نمیتونم.
میخوام از ادمای زندگیم دور شم؛ نمیتونم.
میخوام ادمای زندگیمو از خودم دور کنم؛ نمیتونم.
میخوام از ادما کلا دور شم؛ نمیتونم.
میخوام از این روزمرگی لعنتی دور شم؛ نمیتونم.
میخوام به مدت زیادی بخوابم؛ نمیتونم.
میخوام به کنکور و درس و چه و چه فکر نکنم؛ نمیتونم.
میخوام از فکر تو دور باشم؛ نمیتونم.
میخوام آروم باشم؛ نمیتونم. نمیتونم. نمیتونم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
واقعا ویویِ اینا فقط برای من اینقدر کمه؟
کاش من یه آدم فضایی بودم توی یه کهشان دیگه که نمیدونستم زمین چیه انسان کیه.
هیچ درکی از کسی که دم از امام حسین و امامِ زمان میزنه و حکومتِ مهدوی رو در حکومت اسلامی نمیبینه ندارم.