دختره اومده پایین پنجره ما، داره راجع یه دوست پسرش یا یکی دیگه حرف میزنه. شیطونه میگه پاشم برم لهش کنم با چماغ.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دختره اومده پایین پنجره ما، داره راجع یه دوست پسرش یا یکی دیگه حرف میزنه. شیطونه میگه پاشم برم لهش ک
تعدادشون زیاد شد، واقعا دوست پسرش اینقدر مهمه؟
یاسهاسبزخواهندشد ؛
تِسو واقعا غیرِ قابل تحمله.
ولی خب واقعا خوشگله👍.
این روزا دارم تاریخ هنر میخونم،
کتابی که منبع اکثریتِ سوالاتِ کنکور هنره.
حس میکنم توانایی براومدن از پس دروسِ اینچونینی رو بدونِ تدریس ندارم،
در حالی که خیلیا قبل از منم خودشون خوندن و تونستن و من اصلا دلیل این افکارِ مسخرمو نمیدونم.
ولی همش یه ترسی هست، همش یه تردیدی هست یه "نمیدونم الان باید چیکار کنم".
یاسهاسبزخواهندشد ؛
این روزا دارم تاریخ هنر میخونم، کتابی که منبع اکثریتِ سوالاتِ کنکور هنره. حس میکنم توانایی براومدن ا
از اونور کلِ کلاسمون به ایدهیِ پروژه یکی از کلاسای تخصصی رسیده.
شنبه اسن هفته داشتن کارای فیلنامشون رو نیکردن و من زنگ آخر تازه به ایده رسیدم، تا زنگ آخر تو در و دیوار بودم. آخرش میخواستم گریه کنم.
پنج روز هم گذشته و امروز هم چهارشنبه بود تموم شد، و من همچنان ایدنو حتی ننوشتم:))
یاسهاسبزخواهندشد ؛
از اونور کلِ کلاسمون به ایدهیِ پروژه یکی از کلاسای تخصصی رسیده. شنبه اسن هفته داشتن کارای فیلنامشون
این در حالیه که باید شنبه صبح با کلی کار تکمیل شده برم مدرسه، من مثلا میخواستم زودتر از تایم اصلی کارمو تموم کنم برای جشنواره بفرستم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
این در حالیه که باید شنبه صبح با کلی کار تکمیل شده برم مدرسه، من مثلا میخواستم زودتر از تایم اصلی کا
وای با اختلاف ادمِ دیوونه ایم.