معلم طراحی فضا امروز یه جوری میگفت که احساس کردم واقعا خودمو باید تا هفته ی آینده بکشم وگرنه عمرا نمیرسم به آخر این ژوژمان.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
معلم طراحی فضا امروز یه جوری میگفت که احساس کردم واقعا خودمو باید تا هفته ی آینده بکشم وگرنه عمرا نم
و این احساس کاملا درست بود((((:
خب ما یه کاریش میکنیم ولی مشکل اصلی اینجاست که این قضیه باعث میشه اون داستانی که میخوایم شروعش کنیم [با ریحونچه] هی بیفته عقب تر و این اصلا خوب نیست.
ولی از همه ی اینا بگذریم ما امروز سوار سرویس مبینا شدیم و رفتیم خونشون>>>>>
یاسهاسبزخواهندشد ؛
ولی از همه ی اینا بگذریم ما امروز سوار سرویس مبینا شدیم و رفتیم خونشون>>>>>
[درسته که ناظممون سر راه گرفتمون و گفت کجا میرین و من فکر کردم الان باید بمونم تو مدرسه تا یکی منو ببره خونمون ولی خب بازم]
یاسهاسبزخواهندشد ؛
[درسته که ناظممون سر راه گرفتمون و گفت کجا میرین و من فکر کردم الان باید بمونم تو مدرسه تا یکی منو ب
میدونم نمیتونم متوجه حرفام شید من کلا نامفهومم یه مقدار
اره خلاصه رفتیم اونجا اولش یکمی همچین بیکار و علاف طور بودیم تا انرژیمون ته کشید دوباره انرژیمون اود کرد و اصلا خیلی خوش گذشت خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوش گذشت>>>>>>
شاید برای اولین تجربه ی تنهایی خونه ی دوستام بودن خیلی خوش گذشت(((((: