15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یازدهُمین #ولاگِ حانیه؛
یه مروری بر اکثرِ خاطراتِ طلایی سه سال هنرستان. با حضورِ افتخاری بچه هایی که حالا اسمشون شده ۱۳ انیمیشن. با یکم تاخیر، یادِ همه بچه های دوازده انیمیتیون بخیر، تا همیشه.
من؟ یاداوری صدبارهیِ اتفاقات بد، اشتباهات، آدم های رفته، خاطرات بد، اخلاق های بد، حسرت ها، حسادت ها، و هرچیزی که حانیه قبلی رو یادم بیاره و عزت نفسم رو نابود کنه. والا بخدا دیوونم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
من از این آهنگها معمولا گوش نمیدم، مخصوصا اگر کوتاه باشه ولی دوستدارم امروز با این آهنگ توی ذهنم ثبت بشه.
ما هیچوقت ظهر ها سوار اتوبوس نمیشیم برای برگشت از دانشگاه، مخصوصا دوشنبه ها، تا شب سر کلاسیم ولی امروز کلاسمون کنسل شد و "هوهو" عزم خانه کردیم.
سوار اتوبوس شدیم بیایم، همون لحظه که پامونو گذاشتیم تو اتوبوس صدای بلند آهنگ خورد به گوشم و گفتم:« اوکی قراره سردرد بگیرم» ولی از لحظه ای که نشستیم تا رسیدن به ایستگاه به همه آهنگا همراهی کردیم و خوندیم، دست زدیم [درحالی که همه خواب یا تو گوشی یا تو هپروت بودن]. با حاج آقای راننده اتوبوس دوست شدیم، بهمون چایی تعارف کرد، خواست ازمون کرایه نگیره و در آخر بخاطر انرژی خوبمون ازمون تشکر کرد. منم میخواستم براش بوس همراه گریه بفرستم ولی خب خودمو کنترل کردم ولی بعد از پیاده شدن از اتوبوس واقعا 😭💘⭐️🎀🥳✨ بودم😭.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
سوار اتوبوس شدیم بیایم، همون لحظه که پامونو گذاشتیم تو اتوبوس صدای بلند آهنگ خورد به گوشم و گفتم:« ا
این اتفاق همه اعصاب خوردی های امروز مَرا شست و بُرد.
کاش یه اتفاقی که میافته من تا مرز فروپاشیِ ذهنی و روانی بهش فکر نکنم.