فلسفه اصلیام در زندگی اجتناب از آدمها تا جای ممکن بود، هرچه کمتر آدم میدیدم حالم بهتر بود.
کاری نکنید کسی دیگه خودشو دوست نداشته باشه
کاری نکنید احساس ناکافی بودن داشته باشه
کاری نکنید کسی دیگه نتونه به هیچکس اعتماد کنه
کاری نکنید کسی از دوست داشتنتون پشیمون بشه
یکم مراقب آدمای اطرافتون باشید..
"𝘔𝘺 𝘱𝘭𝘢𝘺 𝘭𝘪𝘴𝘵"
مَرا مُحکَم بَغل کُن، زِنده خواٰهَم شد به آسانی... که گَرمای تَنَت درگَردِش خونَم اَثَر دارَد.
به مرزهای تنت منم آن پناهنده ی بی رمق.
کل زندگیم یا خوابم ، یا منتظرم بخوابم ، یا خوابم میاد
و این روند همیشه ادامه داره .
آدم اولش چندان متوجه نمیشه. زمانی میرسه که دیگه حوصلهی انجام هیچ کاری رو نداره. چیزی توجهش رو جلب نمیکنه و گوشهگیر میشه. اما این بی حوصلگی از بین نمیره، بلکه باقی میمونه و روز به روز هم شدت پیدا میکنه و به مرور بدتر و بدتر میشه. آدم احساس خلا و پوچی میکنه، از دنیا و از خودش بدش میاد. اونوقت این احساس کم کم از بین میره و دیگه اصلا هیچ احساسی وجود نداره. آدم نسبت به همه چیز بی تفاوت میشه. دنیا به نظر یکی کاملاً غریبه میرسه و دیگر حاضر به پذیرفتن هیچ مسئولیتی نیست. آدم خنده و گریه رو فراموش میکنه. اونوقت قلب ها یخ میزنه، دیگه کسی کس دیگه رو دوست نداره. وقتی کار به اینجا رسید، دیگه بیماری درمان پذیر نیست و بازگشتی وجود نداره!
دلم بهانه ی تو را دارد،
تو می دانی بهانه چیست؟
بهانه همان است که
شب ها خواب از چشم من می دزدد..!
عباس_معروفی